Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه

لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه ف
لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه
آدرس کانال: @philosophy3
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 45.82K
توضیحات از کانال

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید
کانالهای پیشنهادی
@Ingmar_Bergman_7 سینما
@bookcity5 شهرکتاب
@Philosophers2 ادبیات و فلسفه
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2023-05-06 22:24:16 ‍ #روسو‌ و قرارداد اجتماعی

#ژان_ژاک_روسو در کتاب قرارداد اجتماعی پس از بررسی انواع حکومتهای موجود نتيجه گيری ميکند که دموکراسی يا مردم سالاری که در آن کليه افراد عاقل و بالغ جامع در کليه تصميم گيريهای عمومی شرکت ميکنند تنها حکومتي است که در آن شهروندان احساس آزادی ميکنند، به تصميم گيری های عمومی احترام ميگذارند و خود را در تقابل با دستگاه حکومتی نمی بينند

روسو در فلسفه سیاسی خود تحت تاثیر فلسفه #جان_لاک بود اما فلسفه سیاسی او سادگی فلسفه ی لاک را نداشت نظریات روسو گاهی مبهم و حتی متناقض است

روسومیخواهد نشان می دهد که چگونه آدمیان می‌توانند تحت حکومت قانون زندگی کنند و در عین حال آزاد بمانند

روسو جزو اولین فیلسوف هایی بود که مفهوم جدید قانون را ابداع کرد و جنبه عام قانون را اعلام و تایید کرد و از آن نتیجه گرفته است که قانون از اراده عمومی نشأت می گیرد

قانون نمی تواند جنبه اختصاصی داشته باشد بلکه موضوع آن همیشه کلی و عامل الشمول است

او در کتاب قرارداد اجتماعی می گوید انسانها عدالت و آزادی را مدیون قانون می باشند این نهاد سودمند اراده همگانی است که برابری طبیعی میان انسان‌ها را در حقوق ایجاد می‌کند

روسو در《 قرارداد اجتماعی》مفهوم حکومت خوب را از حالت طبیعی نتیجه گیری میکند
به اعتقاد روسو ویژگی حالت طبیعی استقلال و تنهایی افراد است که هیچگونه داد و ستدی با یکدیگر ندارند او تنها مفهوم دیگری از جامعه مطلوب را حول محور این اندیشه تدارک می بیند که عمل دولت نهایی زندگی سیاسی یعنی آزادی است.

اگر آزادی طبیعی در خودبسندگی و استقلال فرد است آنچه که مورد پسند روسو است این است که دولت باید متکی به قرارداد اجتماعی باشد
تمامی سنت حقوقی طبیعی گرا این را تایید میکند.

او میگوید دولت زمانی میتواند به عنوان یک وسیله اعمال آزادی در خدمت مردم قرار گیرد که شهروندانش در همان حال بتوانند خودرا حاکم بدانند

بنابراین در چنین حالتی ست که میتوان گفت یک ملت واقعا حاکم بر سرنوشت خود است..

یکی از موضوعات روسو در قرارداد اجتماعی اراده عمومی ست که آن را بیان میکند .

اراده عمومی مفهومی خاص بود که روسو آنرا برای حاکمیت مردمی بکار
می برد و به منافع عمومی یا اعضای مجمع رای دهندگان در خدمت خیرو صلاح عمومی حمل میکرد.. و هم به اراده فردی شهروندان که آنرا در خدمت و اتقا مصالح عامه بکار میگرفت و نقطه مقابل اراده همان شهروند هرگاه در خدمت منافع شخصی خود به عنوان یک انسان بود..
روسو تفاوتی میان اراده همگان و اراده عمومی میگذارد
اراده عمومی به منافع مشترک توجه دارد.
اما اراده همگانی منافع خصوصی را درنظر میگرد

منظور روسو از اراده عمومی معنای روشنی دارد معیاری بود که همیشه در جهت حفظ رفاه عموم و همه بخش ها باشد..

روسو میگوید که بدون قرارداد اجتماعی درک این مطلب غیرممکن است که چرا اقلیت موظف است به خواست اکثریت گردن بگذارد .

به باور روسو اصول مندرج در قرارداد اجتماعی صرفا در جامعه ی آرمانی مورد نظر او تحقق پذیر است مهمترین اصل قرارداد اجتماعی عبارت از این است که تمام کسانی که قرار است از قانونی اطاعت کنند باید در تصویب آن هم دخالت داشته باشند

به اعتقاد او قرارداد اجتماعی اصول راهنمایی یک جامعه ی مطلوب را مشخص میکند اما تمام یا تقریبا جوامع مورد جوامع فاسدند و جامعه فاسد معمولا شهروندان فاسدی خلق میکند که صدای وجدانشان خاموش شده است

روسو اغلب دولت هایی را که خصوصیتی نامتجانس داشته و از وسعتی برخوردار بودند که نظارت بر آن را دشوار میکرد مورد انتقاد قرار میداد

به اعتقاد او خصوصیت دولت طبیعی این است که سازمانی غیر پیچیده دارد

افراد در تمام زمینه های اجتماعی باید به عنوان یک شهروند منفرد یعنی به عنوان فرد ظاهر شوند و نه به عنوان نماینده ی بخش خاص یا گروهی با منافع خاص

بنابراین جامعه ی طبقاتی و هم چنین جامعه ای با گروه بندی یا احزاب سیاسی متفاوت جامعه ای نامطلوب و مردود است

دو نکته مهم در آرمان سیاسی روسو وجود دارد که البته گاهی چند جانبه و متناقض توضیح میدهد

به اعتقاد او از یک طرف دولت طبیعی باید غیر پیچیده و محدود باشد

و بنابراین دولتی که او در نظر دارد نمیتواند یک دولت ملی مدرن بلکه باید دولت شهری بسیار ساده باشد

از طرف دیگر چنین دولتی باید بر پایه ی اصول دمکراسی مستقیم بنا شود پیش شرط چنین دولتی وجود شهروندان روشن و آگاه است

و چنین افرادی تنها در یک جامعه مدرن و پیش رفته میتوانند وجود داشته باشند

روسو در اغلب موارد بین اصطلاح دولت و جامعه فرق میگذارد
دولت را مترادف با حکومت میداند که منتخب جامعه یا مجری اراده عامه است ..
و گاهی موارد هم دولت را به معنای کشور بیان میکرد که هر دو موضوع را در برداشت
البته فرد را تابع جامعه و شخصیت فرد را ناشی از جامعه میدانست
4.0K views19:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-06 18:19:10
■ آن که می‌خواهد رهبر انسان‌ها شود
باید نیک زمانی خطرناک‌ترین دشمنِ آنان به شمار آید.

#فردریش_نیچه
#اراده_معطوف_به_قدرت

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
4.7K viewsedited  15:19
باز کردن / نظر دهید
2023-05-04 23:12:14 چگونه فلسفه بخوانیم؟ هنگام خواندن اثری فلسفی، حتی اگر «داستان فلسفی» باشد، باید زمان کافی را برای فهم مطالب به خودمان بدهیم. اینگونه از آثار می توانند متراکم باشند و شاید نیاز باشد که یک جمله، متن یا صفحه را بیش از یک بار بخوانیم تا به شکلی کامل متوجه…
6.2K views20:12
باز کردن / نظر دهید
2023-05-04 23:05:31 چرا باید فلسفه بخوانیم؟ از آن جایی که منطق و استدلال، سنگ بنای فلسفه به شمار می آید، وقت گذاشتن برای مطالعه ی آثار در مورد این موضوعات، می تواند به ما در تبدیل شدن به متفکری بهتر و تکامل توانایی هایمان در استدلال کمک کند. با مطالعه ی چنین آثاری می توانیم…
5.8K views20:05
باز کردن / نظر دهید
2023-05-04 11:25:33 ‍ #چرا_و_چگونه_فلسفه_بخوانیم مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد. شاید علت اصلی شگفت انگیز بودن فلسفه این نکته باشد که هر کس می تواند به شکل مطلوب خودش، آن را در ذهنش شکل دهد: در فلسفه، چیزی را که دیگران…
6.6K views08:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-03 23:24:26 ‍ #چرا_و_چگونه_فلسفه_بخوانیم

مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد.
شاید علت اصلی شگفت انگیز بودن فلسفه این نکته باشد که هر کس می تواند به شکل مطلوب خودش، آن را در ذهنش شکل دهد: در فلسفه، چیزی را که دیگران درباره ی موضوعی مشخص بیان کرده اند، درک می کنیم و سپس خودمان تصمیم می گیریم که آیا آن گفته ها درست هستند یا خیر. مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد. اما ماهیت این حوزه ی وسیع و هیجان انگیز چیست و چگونه باید آثار فلسفی را مطالعه کنیم؟

فلسفه چیست؟

واژه ی «فلسفه» از دو کلمه ی یونانی کهن ساخته شده است: «فیلو» به معنی «دوست داشتن» و «علاقه مندی»، و «سوفیا» که به معنای «خِرد» و «حکمت» است. به شکل ساده می توان فلسفه را «عشق به خِرد» در نظر گرفت. اما این عبارت واقعا به چه معنا است؟ هدف فلسفه، پاسخ دادن به سوالات در مورد هستیِ ما با استفاده از ابزاری همچون منطق و استدلال است. این عرصه، به طیفی وسیع از سوالات می پردازد؛ از چگونه زیستن و «معرفت شناسی» گرفته تا ماهیت بنیادین جهان و جست و جو برای دانش و حقیقت. فلاسفه در طول زمان سوال های زیادی را در مورد خدا و مذهب، چگونگی شکل گیری سیاست، معنای «اراده آزاد» و مفهوم آزادی مطرح کرده اند و درباره ی زبان، حقوق حیوانات، زیبایی شناسی، قانون و عدالت نوشته اند. اگر سوالی در ذهنتان دارید، به احتمال خیلی زیاد، یکی از فیلسوفان پرشمار تاریخ قبلا تلاش کرده که به آن پاسخ دهد.

هیچ چیز قراردادی تر یا به بیانی دیگر محدودتر، از احساسی نیست که ما از زیبایی داریم… زیبایی—در خود—تنها یک واژه است، حتی گونه ای انگاره نیز نیست، در گستره ی زیبایی، آدمی خویشتن را سنجه ی کمال حس می کند، آنگاه در بهترین هنگام، آن را می پرستد… آری تنها همو ایثارگر زیبایی به دنیا است… داوری درباره ی زیبایی، خودخواهیِ نوعِ انسانی است… آنگاه خُردک بدگمانی می تواند این پرسش را در گوش یک شکّاک فرو کند که آیا گیتی تنها بهرِ آن که آدمی آن را زیبا می بیند، به راستی آراسته است؟ همین انسان، آن را بسی انسانی جلوه داده است. همین و بس. اما هیچ چیز، هرگز هیچ چیز، اشارتگر به این راستی در دست نیست که آدمی الگویِ زیبایی باشد. کسی چه می داند که در چشمان یک داورِ والاتر، سلیقه چه تأثیری می گذارد؟ چه بسا که گستاخانه در نظر آید؟ حتی شاید سرگرم کننده، شاید هم قرین اندکی خودرایی؟» از جملات « #فردریش_نیچه»

به شکل معمول، فلسفه بیشتر در مورد «تفکر» است تا «اقدام»، چرا که اغلب سوالاتی که برای یافتن پاسخ های آن ها تلاش می کند، ماهیتی انتزاعی دارند. با این وجود، فیلسوفان در طول تاریخ به پیشرفت و توسعه ی عرصه های دیگر، کمک های بسیار مهمی کرده اند. علیرغم اهمیت و کاربردهای فراوان فلسفه، افراد زیادی را نمی بینیم که به مطالعه ی آن علاقه داشته باشند یا اصول آن را در زندگی خود به کار بگیرند. بخشی از این اتفاق احتمالا به این خاطر است که فلسفه برای بسیاری از افراد، غیر قابل درک، بیش از اندازه پیچیده و ثقیل به نظر می رسد و خیلی ها ترجیح می دهند هیچ سر و کاری با آن نداشته باشند. اما این نگرش، بسیار از حقیقت دور است چرا که حتی پایه ای ترین درک از فلسفه نیز می تواند نوع جهان بینی ما را به شکلی قابل توجه تغییر دهد. و بهترین راه برای به دست آوردن چنین درکی، مطالعه ی «کتاب های فلسفی» است.

ادامه دارد

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.1K views20:24
باز کردن / نظر دهید
2023-05-03 19:39:12
فلسفه‌یِ من ایده‌یِ پیروزمندی را به ارمغان می‌آورد که در اثرِ آن همه‌ی وجوه دیگر اندیشه در نهایت از میان خواهند رفت.
این است اندیشه‌ی بزرگ گزینش‌گر : نژادهایی که آن را تاب نتواند آورد، محکوم می‌گردند؛ آنانی که بیشترین فایده را در آن می‌یابند به فرمانروایی برگزیده می‌شوند.

#فردریش_نیچه
#اراده_قدرت
کتاب چهارم - بند 1053

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.5K views16:39
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 09:33:54 ■ مرا در این باب شکی نیست که کتاب‌هایِ مدرن (اگر که ماندگار باشند، که خوشبختانه ازین بابت جایِ چندان نگرانی نیست، بدان شرط که آیندگانی با ذوقی قوی‌تر و سخت‌تر و سالم‌تر در کار باشند) و هر چیزِ مدرنِ آیندگان را _چنان آیندگانی را_ به چه کار خواهد آمد: به جای دارویِ قی‌آور به سببِ آن لعابِ شیرینِ اخلاقی و دروغ‌بافی‌هاشان، به سببِ زنانگیِ ذاتی‌ای که در آنها هست و خوش دارد خود را «ایده‌آلیسم» بنامد و به هر حال خود را ایده‌آلیسم می‌انگارد. درست است که فرهیختگانِ امروزی‌مان، همان «نیکانِ»‌مان، دروغ نمی‌گویند. اما این برایِ ایشان مایه‌ی افتخار نیست! یک دروغِ راستین، یک دروغِ نابِ سرراستِ «شرافتمندانه» (که برای درکِ ارزشِ آن باید به محضرِ افلاطون رفت) برایِ ایشان بیش از اندازه سخت و پُر زور است، زیرا از ایشان چیزی را می‌طلبد که نمی‌باید طلبيد. و آن چشم گشودن به خویش است و آموختنِ این که میانِ «راست» و «دروغ» در وجودِ خود فرق بگذارند. آنچه از ایشان بر می‌آید دروغِ ناشرافتمندانه است. هر آن که امروز خود را «نیک‌مرد» احساس می‌کند در هر کاری ناتوان است مگر دروغ‌بافیِ ناشرافتمندانه؛ دروغ‌بافی از ژرفنایِ وجود، اما بی‌گناهانه؛ دروغ‌بافی با راست‌دلی؛ دروغ‌بافی با چشمانِ آبی؛ دروغ‌بافیِ فضيلتمندانه. این «نیک‌مردان» همگی اکنون از رگ و ریشه اخلاقی گشته‌اند و شرف را برای همیشه زیرِ پای نهاده‌اند: کدام‌ِشان را تابِ یک حقیقت «درباره‌ی انسان» هست؟... یا پرسش را نزدیک‌تر کنیم: کدام شان را تابِ یک زندگی‌نامه‌ی راستین هست؟

#فردریش_نیچه
#تبارشناسی_اخلاق
صفحه 178

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3.
2.6K views06:33
باز کردن / نظر دهید
2023-04-28 23:21:04
کتاب اوجا
فروش کتب نایاب
خرید و فروش کتب دست دوم
کتاب‌یابی
داستان، ادبیات، تاریخ، فلسفه و علوم انسانی، سینما و هنر، کودک و نوجوان، زبان اصلیِ اصل [اورجینال]

@ouja_rarebook

انقلاب-روبه‌روی سینما بهمن-نبش منیرجاوید-تالار بزرگ کتاب-طبقه اول-واحد ۶
2.8K views20:21
باز کردن / نظر دهید
2023-04-28 23:15:55 ‍ #مرگ_سقراط، روایت افلاطونی و تفسير نيچه ای

روایت #افلاطون از مرگ #سقراط

افلاطون در فایدون آنچنان بنای يادبود عظيمی برای سقراط برپا می‌کند که باشکوه‌تر از آن به تصور در نمی‌آ‌ید. سقراط حتی در بستر مرگ حاضران را به گونه‌ای وامی‌دارد که هر ترديدی را كه دربارۀ کانونی‌ترین اندیشه‌های او در دل نهان دارند، به روشنی بر زبان آرند. سقراط از مرگ بیمی ندارد، اما به طور جدّی بيم دارد که دلبستگی شاگردانش به او و بیمِ آنها از ناراحت‌ساختنِ او در دم مرگ، مانعی برای ادامۀ گفتگو و جستجوی حقيقت شود. هنگامی كه حاضران مجلس برای اينكه سقراط را ناراحت نكنند، می‌كوشند ترديدها و ايرادهای خود را پنهان نگاه دارند، سقراط نغمۀ قو را به ياد آنها می‌آورد كه در دمِ مرگ زيباتر و نشاط‌انگيزتر از اوقاتِ ديگر است و آنجا كه به نظر می‌رسد که آنها از کوشش بیشتر برای پيشرفتِ بحث منصرف شده‌اند و گویی در اندیشه‌ورزی سست گشته‌اند، سقراط است که همچون سرداری لشگرِ شكست‌خورده و پراكنده را دوباره گرد می‌آورد و به دنبال خويش به ميدان بحث می‌كشاند و برای حمله‌ای تازه آماده می‌سازد؛ دست دراز می‌كند و زلفهای فايدون را كه در كنارش نشسته است می‌گيرد و با آنها بازی می‌كند و می‌گويد:
"فايدون! فردا بامداد اين گيسوی زيبا بريده خواهد بود! ولی آن را نبايد برای مرگ من ببُری، بلكه من و تو امروز بايد گيسوی خود را ببُريم، اگر معلوم شود که بحثِ ما مرده است و نمی‌توانيم زنده‌اش كنيم."

سقراط در آخرين لحظاتِ حياتش، به شكرانۀ شفایی كه ارمغانِ مرگش می‌دانست و او را از بيماريِ سراسر زندگی‌اش، يعنی حياتِ جسمانی، رهایی می‌داد، نذری می‌كند و برای ادای آن يكی از شاگردانش را صدا می‌زند و می‌گويد:
"كريتون! به آسكلپيوس (خدای طب) خروسی بدهكارم. بدهی مرا بپرداز!"

تفسیر #نیچه از روایت افلاطونی مرگ سقراط

نيچه با رویکردِ رادیکالی دست به انتقاد سقراط می‌زند و با نقل جملۀ پايانی حياتِ او می‌گويد:
"من سقراط را در حكمت و شجاعتِ آنچه كه انجام داد، آنچه كه گفت و آنچه كه نگفت می‌ستايم. اين وروجكِ عاشق و طنّازِ آتنی، اين موش‌گير، كه گستاخ‌ترين جوانان را به لرزه می‌انداخت، فقط حكيم‌ترين ورّاجِ زمان نبود بلكه او در سكوت‌كردن عظمت خود را به نمايش گذاشت. كاش او در آخرين لحظات زندگی‌اش سكوت می‌كرد تا شايد به مقام معنویِ به مراتب والاتری دست می‌يافت. در آن لحظات چيزی خواه مرگ، سمّ، تقوا يا زيركی زبان او را لق كرد و او را به ادای اين جمله كشاند."
(حكمت شادان ـ قطعه 340 )

نیچه در کتاب «غروبِ بتها»، اندیشهٔ انتقادی خود به سقراط را با تحلیل و تفصیل بیشتری بیان می‌دارد: "فرزانه‌ترین مردانِ روزگاران دربارۀ زندگی یکسان داوری کرده‌اند: زندگی به هیچ نمی‌ارزد... همیشه و همه‌جا آوازشان شنیده شده است ـــ آوازی آکنده از شک، از اندوه، از بیزاری از زندگی، از نپذیرفتن زندگی. سقراط هم هنگامِ مرگ گفت: «زندگی ـ یعنی بیماریِ دور و دراز. من به آسکلپیوسِ شفابخش یک خروس بدهکارم.» سقراط نیز از زندگی سیر شده بود ـ این چه چیزی را ثابت می‌کند؟ به چه اشارت دارد؟ .... این که می‌باید با غریزه‌ها جنگید ــ نسخه‌ای است که تباهی زدگی می‌دهد: تا زمانی که زندگی می‌بالد، سعادت برابر است با غریزه... اما او خود آیا این را دریافت، این زیرکترینِ همۀ خودفریبان؟ آیا در آن خردمندیِ رویکردِ دلیرانه به مرگ سرانجام این را با خود گفت؟ ... سقراط می‌خواست بمیردــ این آتن نبود که جامِ شوکران را به او داد؛ او خود بود. او آتن را به دادنِ جام شوکران واداشت... او زیرِ لب با خود گفت: «سقراط طبیب نیست. اینجا مرگ طبیب است و بس... سقراط خود جز بیمارِ دیرینه‌ای نبوده است ...»"

نیچه می‌گوید انحطاطِ فرهنگِ یونانی از آن هنگام آغاز شد که در الگوی تربیتیِ جوانان آتن یک دگردیسیِ رادیکال پدیدار گشت و سقراط جایگزینِ آشیل (یکی از قهرمانانِ حماسه‌های هومری) شد. سقراط این دنیا را "زندان" و زندگی این‌جهانی را "بیماری" تلقّی می‌کرد و بنابراین، راهِ رهایی از این زندان و دارویِ درمانگرِ این بیماری را در "مرگ" می‌دید و به تَبَع، رستگاری را نیز در آن جهان (هادس: جهانِ مردگان) می‌جُست، حال آنکه آشیل می‌گفت «ترجیح می‌دهم در این جهان، بردهٔ یک رعیتِ گاوچران باشم تا اینکه در آن جهان سَروَر و اربابِ همگان باشم.»

انتقاد نیچه به سقراط، نه انتقاد به یک فرد، بلکه انتقاد به یک ایدهٔ تاریخی و فرهنگی است. اما این مقصود برای نیچه محقّق نمی‌شود، جز در یک گفتگوی انتقادی مُدام با سقراط. نیچه خود را در محاصرهْ سقراط می‌بیند و بنابراین، گریز و گزیری برای خود جز یک جنگِ تن‌به‌تن با او نمی‌بیند. به تعبیر خودش، "سقراط چونان سخت به من نزدیک ایستاده است که من هر روز با او می‌جنگم."

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
3.1K views20:15
باز کردن / نظر دهید