2021-08-28 09:10:49
#هرزه_کوچک_یک
- لخت شو دخترم، اونجا تو به اقا نشون بده.
از خجالت لپ هاش گل انداخت و با گیجی گفت: چی؟
-میگم شورتو شلوارتو در بیار اقا نازتو ببینه.
آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده.
با استرس گفت:ولی مامان...
- هیس بیا اینجا ببینم، مگه نمیگم لخت شو؟
الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی.
مامانش همین طور که غر می زد شلوار و شورت دختر رو پایین کشید.
دختره هینی کشید و خواست دستش رو بزاره جلوش که مامانش مانع شد و گفت :ببین پسر حاجی همون چیزی که گفتم تپلی و سفید.
با دیدن نازش چشمام برق زد و گفتم:بخوابونش رو تخت بگو پاهاشو باز کنه ببینم آکبنده.
دختره خواست فرار کنه که مامانش دستش رو گرفت و به زور روی تخت خوابوندش.بدنش ریزه میزه اما پر بود.سعی کرد مامانش رو کنار بزنه و اشکش هم دراومده بود.
_ مامانی... ولم کن من نمیخوام.
مادرش که کاملا مشخص بود یه زن بی اعصابه با پشت دست کوبید روی دهن دختر و تشر زد:مگه خواستن نخواستن تو مهمه؟ بده کمرتو بالا ببینم.
به زور بین دست و پا زدن دختر، روی تخت خوابونش و پاهاش رو کامل از هم باز کرد.
- بیا پسر حاجی.
بیا خوب نگاه کن و بگو ببین این هلوی صورتی چند میارزه.
دخترش زیادی بچه می زد اما سینه و باسن خوشفرمی داشت که انگار دست هات رو از دور برای لمس کردنشون صدا می زد.
جلو رفتم و پرسیدم: چند سالشه دخترت؟
دستش رو به واژنش رسوند و همونطور که بازش می کرد، جواب داد: چهارده سالشه بلاگرفته.
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
245 views06:10