Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2021-08-28 09:10:49 #هرزه_کوچک_یک

- لخت شو دخترم، اونجا تو به اقا نشون بده.
از خجالت لپ هاش گل انداخت و با گیجی گفت: چی؟
-میگم شورتو شلوارتو در بیار اقا نازتو ببینه.
آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده.

با استرس گفت:ولی مامان...
- هیس بیا اینجا ببینم، مگه نمیگم لخت شو؟
الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی.
مامانش همین طور که غر می زد شلوار و شورت دختر رو پایین کشید.
دختره هینی کشید و خواست دستش رو بزاره جلوش که مامانش مانع شد و گفت :ببین پسر حاجی همون چیزی که گفتم تپلی و سفید.

با دیدن نازش چشمام برق زد و گفتم:بخوابونش رو تخت بگو پاهاشو باز کنه ببینم آکبنده.
دختره خواست فرار کنه که مامانش دستش رو گرفت و به زور روی تخت خوابوندش.بدنش ریزه میزه اما پر بود.سعی کرد مامانش رو کنار بزنه و اشکش هم دراومده بود.
_ مامانی... ولم کن من نمیخوام.
مادرش که کاملا مشخص بود یه زن بی اعصابه با پشت دست کوبید روی دهن دختر و تشر زد:مگه خواستن نخواستن تو مهمه؟ بده کمرتو بالا ببینم.
به زور بین دست و پا زدن دختر، روی تخت خوابونش و پاهاش رو کامل از هم باز کرد.
- بیا پسر حاجی.
بیا خوب نگاه کن و بگو ببین این هلوی صورتی چند میارزه.
دخترش زیادی بچه می زد اما سینه و باسن خوشفرمی داشت که انگار دست هات رو از دور برای لمس کردنشون صدا می زد.
جلو رفتم و پرسیدم: چند سالشه دخترت؟
دستش رو به واژنش رسوند و همونطور که بازش می کرد، جواب داد: چهارده سالشه بلاگرفته.
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
245 views06:10
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:01:21
دلم انتخابشو کرده
فقط میخواد تورو






┄•●❥
319 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:01:15
عشق‌اول‌ودوم‌چه‌کوفتیه‌دیگه
یه‌بارتوزندگیم‌عاشقت‌شدم
تاآخرشم‌عاشقت‌میمونم
عشق‌اول‌وآخرم‌تویی



┄•●❥
320 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:55 برای تنبیه دختره اون و به تخت زنجیر میکنه و جوری بهش نگاه میکنه که ....


تکونی به خودم دادم که شاید ازادم کنه اما با گرفتن بدنم و قفل کردنش بین پاهاش نتونستم کاری بکنم.
_چه غلطی داری می کنی لعنتی ولم کن روانی؟
پوزخندی زد و یکی از دستام و سمت راست و اون یکی رو سمت چپ بست و ولشون کرد.
دستام و تکون دادم زنجیر بلند بود و راحت می تونستم حرکت بدم اما با بلند شدن یهویی اردلان از روم و بر عکس کردنم و کشیدن یهوییش پایین تخت جیغی از ترس و درد زدم لعنتی دستام کامل دراز کش و باز شده بود.
پاهام از تخت اویزون بود پایین تنم رو به بالا اصلا نمی تونستم تکون بخورم .
با شنیدن صدای زنجیر دوباره با ترس چشمام و باز کردم و بهش نگاه کردم لعنتی پاهام و از هم باز کرده بود و به کناره های تخت بسته بود.
_ ولم کن اردلان ولم کن که بد میبینی پشیمون میشی بازم کن با این کارت به گه خوردن می ندازمت ولم کککن....
با گرفتم دهنم و خم شدنش روم و خوردن نفسهاش به گوشم خفه شدم.....


دختری که با شیطنتی که میکنه تو بد دردسری می فته و گیر ارباب خشنی می افته که او و فقط برای شبش می خواد و.....



https://t.me/joinchat/5Y59f1o1whljOTVk
https://t.me/joinchat/5Y59f1o1whljOTVk
1.5K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:55 -فکر کردی میتونی یه عمر فاحشگی کنی بعدش بشی عروس حاج رضا شمس،بزرگ حجره؟

باترس به چشمای سرخش نگاه کردم
-نـ..نه بخدا اشکان..بخدا مجبور بـودم.. داری اشتباه میکنی..

نیشخند عصبی زد سمتم قدم برداشت:
-مجبور؟مجبور به فاحشگی؟...حداقل دروغ نگو صنم.. بگو خودت میخواستی..بگو تنوع طلب بودی..بگو اینکه هر شب زیر شوهرت جر میخوردی کفافتو نمیداد..بگو #هرزه عوضی..

موهام و تو دستش گرفت و محکم سمت بالا کشوند که جیغ بلندی کشیدم:
-امشب بهت نشون میدم صنم..نشون میدم سزای ادمی که به پسر حاج رضا خیانت کنه چیه..

با اتمام حرفش موهام محکم تر گرفت و سمت تخت کشوند....

https://t.me/joinchat/CmHnsf2dSahmMzBk

صنم دختر فاحشه ای که مجبور به ازدواج با پسر حاجی میشه و کم کم دلش و بهش میبازه ولی گذشته سیاهش بند رسوایی به باد میده و...
1.5K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:48
چقد جذابه نگات
تو قلبم محکمه جات




┄•●❥
1.5K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:48
تو یه نفری
ولی همه کسمی






┄•●❥
1.6K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:43 _دختره #باکره من #حامله‌اس!! من تو رو شوهر ندادم... نذاشتم دستت به مردی بخوره اونوقت حامله‌ای؟!

https://t.me/joinchat/Llc8EhVQaWg1MWM0

پدر فریاد کشید.

_این برگه‌ی آزمایش چیه مه سیما؟

با ترس روی زمین نشستم. با #گریه بریده بریده گفتم:

_نمی‌دونم به #خدایی که می‌شناسیش نمی‌دونم من... من اصلا با کسی #رابطه نداشتم، من حتی...حتی دستم هم به یه #نامحرم نخورده!

#برگه_آزمایش رو محکم توی صورتم کوبید و فریاد کشید.

_برای کدوم حرومزاده‌ای اون #پاهای لامصبت رو #باز کردی؟

از ته دل زار زدم، #چادرم رو جمع کردم و توی خودم مچاله شدم که #کمربندش رو در آورد.

_خودم اون #حرومی رو می‌کشم! خودم اون بچه‌ای رو که معلوم نیست از کدوم #حروم_زاده‌ایه رو می‌کشم مه سیما!
این بود آبروی #حاج قاسم؟ این بود! با کدوم حرومزاده‌ای #خوابیدی؟

زار زدم

_حاج بابا بخدا من نمی‌دونم من نمی‌دونم این بچه از کجا اومده! چرا باورم نداری؟ من با مردی #رابطه نداشتم!!

خواست کمربند رو روی بدنم فرو بیاره که با صدای فردی #ناشناس هر دو سر جامون #خشک شدیم.

_اون #بچه‌ی_من!

با تعجب به مرد قد بلندی که جلوم ایستاده بود خیره شدم. این...این مرد کی بود؟

آروم به سمتم برگشت و با لحن محبت آمیزی گفت:

_فنچول بابایی چطوره؟

یعنی این مرد #پدر بچه‌ای که نمی‌دونم چطوری بوجود اومده؟!

https://t.me/joinchat/Llc8EhVQaWg1MWM0

مه‌سیما دختر مذهبی که به صورت اتفاقی کبودی‌هایی روی گردنش بوجود میاد. پدرش متوجه این موضوع میشه. با دادن آزمایش و اومدن جواب آزمایش متوجه میشن حامله‌اس!!
اما دختریکه تا حالا با هیچ مردی رابطه نداشته چطور حامله شده؟


https://t.me/joinchat/Llc8EhVQaWg1MWM0

هیجانی‌ترین رمان این روزهای تلگرام که نفس‌هاتون رو تو سینه حبس می‌کنه #هیجانی #ممنوعه

https://t.me/joinchat/Llc8EhVQaWg1MWM0

به علت داشتن صحنه‌های بی‌پرده و گفتاری باز به افراد زیر ۱۸ سال به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود
1.7K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:42 #تاوان_خیانت

#پارت_هشتاد_و_دوم

با تعجب نگاهش کردم که جلو اومد خیلی جدی و مغرور گفت:
-حموم لازم شدی، باید بریم حموم.

نگاهی به خودم انداختم و گفتم:
-ولی من تازه حموم بودم حالا هم خستم میخوام بخوابم.

به طرف تخت رفتم و تا خواستم دراز بکشم از روی زمین بلندم کرد و روی دوشش انداخت. جیغ آرومی کشیدم و با مشتام به کمرش زدم.
-بزارم زمین گوریل، من نمیخوام برم حموم.
-مگه دست توعه بچه، هیس شو.

در حموم رو باز کرد و با زور و پرویی داخل حموم بردتم و روی زمین گذاشتتم. خواستم از زیر دستش در برم که نذاشت و با یه حرکت پیرهنمو از تنم در آورد.

با حرص صداش زدم.
-نیما!
-جونم عزیزم، فدات بشم من، لجبازی نکن جون نیما فقط میخوام یکم باهات آروم بشم.

نمی خواستم باز خوشی های امشبم زهرم بشه، به ناچار سرمو تکون دادم که با خوشحالی کل لباسامو از تنم دراورد و محکم بغلم کرد. بعد چند ثانیه نفس هاش کشدار شد که ترس به دلم چنگ زد. وان رو پر از آب کرد که سریع توش رفتم و دراز کشیدم، نیما هم لباس هاشو دراورد و کنارم اومد و دراز کشید.

دستشو دور تنم حلقه کرد و سرمو روی سیـ.نه اش گذاشت، داشتم فکر می کردم که واقعا باهام کاری نداره که شامپو رو برداشت و روی تنم خالی کرد و دستش آروم روی تنم لغزید.

چشمامو محکم بستم که دستش رو آروم سر داد پایین و حرکت داد. چشمامو بستم و سرمو بیشتر بهش فشار دادم، دلم نمی خواست لذت ببرم ولی حرکت دستاش نمی ذاشت به حال خودم باشم.

نتونستم خودمو کنترل کنم و آه غلیطی کشیدم که نیما جونی گفت و خیمه زد روم.

https://t.me/joinchat/RbTucE315fLDYYUK
https://t.me/joinchat/RbTucE315fLDYYUK

زنشو زوری میبره حموم و داداشاشم بعد از چند دقیقه میان و...
دختری که همزمان معشوقه چهاربرادر میشه، پارت اول نبود بلفت
1.8K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:00:36" درمان #زودانزالی #مردها...روزی دوبار #سکس! "
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0

به تیتر بزرگ روی صفحه گوشی بلند خندیدمو گفتم:
_ یاسی بیا درمان خروس بازیتو پیدا کردم! باید گلو بزنی تو دروازه...روزی دوبار!

#گردنمو از پشت گرفت و عصبی و با تحکم غرید:
_ بار دیگه بهم بگی یاسی می‌بندمت به تخت نیاز!

نیشخندی بهش زدم و دستمو از روی #سینه تا #شکمش پایین کشیدم:
_ من که راضیم منو ببندی به تخت! از این به بعد قانون این خونه روزی دوبار سکسه! قبول نکنی نهار و شام نداریم!

قیافه متعجبش باعث شد دوباره بخندم. دستمو پایینتر بردم و ادامه دادم:

_ از اونجایی که تو قرص و اسپری تاخیری استفاده نمی‌کنی، پس مجبوریم طبق روش‌های سنتی جلو بریم...خیلیم هیجانی‌تره!

بین حرفم، بی‌هوا و تند روی #تخت پرتم کرد و روی #تنم #خیمه زد.
جفت دست‌هام رو #بالای #سرم گرفت و غر زد:

_ که من خروسم؟ من زود میام؟!

دستش رو روی #سینم گذاشت و فشرد:
_ اینارو من تو دو هفته دوسایز بزرگ کردم احمق!

پاهام رو دور #کمرش #حلقه کردم و پر حرارت پچ زدم:
_ وقتی تو پنج دقیقه اول میای و مجبور میشی منو با سایز بزرگ کردن راضی کنی یعنی خیلی زود میای!

دستمو رو دستاش گذاشتم و با شیطنت ادامه دادم:
_ اینارو دوسایز دیگه هم بزرگشون کنی اون‌موقع ازت راضیم!

با قیافه‌ای برزخی #زبونش رو بالای #سینه‌هام کشید و من با #شیطنت بیشتری ادامه دادم:
_ فقط کاندوم جنس خوب بگیر...نمی‌خوام طی پروسه تنظیم آب، یه سه قلو بکنی تو پاچم!

پوزخندی زد و غافلگیرانه پیرهن بلندمو از تنم درآورد و پاهامو باز کرد:

_ علاوه بر تنظیم کنترل آب، سر و صداتم کنترل کن که بچه مثل سری پیش پا نشه بره تو جمع و به همه بگه بابام شبا مامانمو می‌خوره!!!

https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0

پسره #زودانزالی داره و زن #صیغه‌اش خیلی #هاته بخاطر همین از هر روشی استفاده می‌کنه تا رابطه‌هاشون بیشتر طول بکشه و د#خترشون از سر و صدای #هرشب #مامانش به همه میگه #بابام شبا مامانمو #می‌خوره و....

#اروتیک_ممنوعه
#هات
#ورود‌زیر18سال‌ممنوع

https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
2.2K views06:00
باز کردن / نظر دهید