Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 6

2021-08-28 09:00:35 ‌_ از منی که شوهرتم حالت بهم میخوره؟!چندشت میشه؟
با دلهره عقب عقب رفتم اما به ازای هر قدمی که به عقب برمیداشتم یه قدم جلو می اومد.
_کار به جایی رسیده که زن یوسف خان ازش میترسه؟
جواب ندادم و فریاد کشید.
_با توام!! چرا از شوهرت فرار میکنی؟ چرا میترسی؟ چرا من هیچی ندار و دیوونه میکنی میندازی به جون خودت؟
_نمی....نمی‌ترسم.
یک قدم جلوتر اومد.
_ پس چرا تا نزدیکت میشم فرار میکنی ؟ من بی شرف و نمیخواستی؟ نه؟
از پشت سر به دیوار میخورم و نفسم درون سینه حبس میشود.
_به زور نشستی سر سفره‌ی عقد قبول !! ولی یه نگاه به من بکن . من انقدر حالت و بهم میزنم که تا نزدیکت میشم نفسات تو اون سینه‌ی لامصبت حبس میشه. انقدر ازم چندشت میشه که یه بار نخواستی حتی امتحانم کنی !!!
هنوز از بار قبلی که نزدیکم شد و خودم و منقبض کردم تنم کبود بود. میدونستم وقتی دیوونه بشه چیزی جلودارش نیست.
_تو چشمام نگاه کن و بگو حالم و بهم میزنی یوسف!! بگو نیا سمتم....
_اینجوری نیست!!
دستهاش و دو طرف دیوار کنار صورتم ستون میکند.
_پس چرا تنت قفل میشه وقتی سر انگشتم میخوره بهش؟ چرا؟
گفت و دستش و بالا گرفت اما سریع مشت کرد.
_دلم نمیخواد دست روت بلند کنم لا‌مذهب بی دین!! چرا مجبورم میکنی....
مشتش که محکم به دیوار خورد جیغ کشیدم.
_نزن منو....نزن....هنوز تموم تنم درد میکنه....
_بشکنه اون دستی که خواسته روی تن تو بلند میشه، عروسک !! اما بفهم منو !! من مردم ...به زنم نیاز دارم....
تنش و کاملا به تنم چسبوند.
_چیه؟حالت داره بهم میخوره عروس یوسف خان؟ د بیشرف بیرون این خونه یه جماعت دست به سینه میمونن واسه من تو چرا از من فرار میکنی....؟ من که دست به سینه‌‌تم!!! بذار بچشم طعم تنت و ! میخوامت به ولله! گناهه؟ زنمی آخه بی همه چیزِ بی آبرو!!!
بعد گوشه ی روسریمو تو چنگ گرفت و سمت بینی برد و عمیق بو کشید.
_واسه چی تن و بدنت و میپوشونی از من که از هر حلالی حلال ترم به تو !!! واسه چی ؟
_من نمیتونم....
_نمیتونی چی؟ دامنت مثل گل پاکه درست. اهل نماز و روزه ای باریکلا....محرم نامحرم حالیته ناز شصتت. خدا پیغمبر میشناسی ایولله....
نفس گرمش مستقیم پشت لبم میخورد . زانوهام سست شد و سر خوردم گوشه‌ی دیوار.
_اما همون خدا پیغمبر گفته اگه زن خوبی هستی باید اول به شوهرت برسی !! تو من و میبینی تو هفت تا سوراخ قایم میشی... این چه زن و شوهریه؟ بابا من بی ناموس میخوام با زنم بخوابم! میفهمی؟
سرش و به صورتم نزدیک تر کرد.
_تن لختت و ندیدم هنوز توله سگ !!! من اینارو به کی بگم.... نکنه ....
از تصور چیزی که میخواست بگه چشمام گرد شد.
_نکنه یکی دیگه رو می‌خوای؟ زیر سرت بلند شده؟ نکنه خودت و از من میپوشونی با یکی دیگه لاس میزنی....
اشک تا چونه‌م راه گرفت ....پیشونیش و به پیشونیم چسبوند..
_به ناموسم قسم بفهمم هرز میپری پرپرت میکنم!
بریده بریده لب زدم
_توروخدا....برو ...برو عقب....
تو جواب دم عمیقی گرفت.
_به نفعته راه بیای باهام. دفعه اول درد داره ....منم اونقدری واست صبر ندارم که یواش یواش برم جلو....راست و حسینی بگم آتیشم بدجوری زده بالا واسه زنی که شرع و دین گفتن حلالته اما سر بدون روسریش و نشونم نداده ....
گفت و بدون مقدمه سرش و جلو کشید و با حرکت بی‌شرمانه‌ی دستش.....

https://t.me/joinchat/JCt12BlqyDczZWU0
https://t.me/joinchat/JCt12BlqyDczZWU0
پارت بعدی دختره بیهوش میشه اما شک افتاده به دل پسره و همونجور دختره رو بیهوش.... پسره وحشی و دیوونه‌ست اما جونش واسه دختره در میره ...
2.9K views06:00
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 08:58:16 #پارت_۳۸۳ باهمدیگه از بیمارستان بیرون اومدیم.... دستم روی دلم بود...احساس ضعف داشتم...دلم میخواست باند دور سرم رو باز کنم ولی چون فعلا نمیشد ترجیح دادم شالم رو بکشم جلو..... سرم رو انداخته بودم‌پایین و پشت سرش راه میرفتم.... در ماشبن و باز کرد وگفت: -سوارشو!…
576 views05:58
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:45:30 #پارت_45
#هرزه_کوچک

‌#ااووف بسه پسر دایی اخ اه بسه

_ناناز #خانوم یکم اروم باش
یکم دیگش مونده

بالا تنم رو چنگ زد و با شهوت ادامه داد:
_اوووف خیلی تنگی دختر تقصیر من چیه

_اونجات خیلی بزرگه اونجام الان پاره میشه امیر
اگه خون بیاد مامانم دعوام میکنه
اگه میدونستم زن و #شوهر بازی انقد درد داره باهات بازی نمیکردم

_باشه خوشگلم عسلم تو فقط شل بگیر یکم دیگش مونده الان تموم میشه

دوباره سرشو چرب کرد و یهو داد داخل که خون ا جاری شد

_با گریه گفتم:
_دیدی خرابش کردی
مگه نگفتی خون نمیاد حالا چکار کنم

مستانه خندید و ضربه ای به پشتم زد و گفت:
_دیگه زن من شدی
دیگه هر وقت دلت زن و شوهر بازی خواست بیا اتاقم تا بهت حال بدم

ذوق کردم ولی اونجام خیلی درد میکرد که امیر رفت بین پامو واسم...

#اووف_پسر_داییش_به_بهونه_آبنبات_اونجاشو_میچپونه_تو_دهنه_دختره

https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
1.4K views18:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:38:11 نوک سی..نش رو توی دهن داغم گرفتم و مکی بهش زدم. آه بلندی کشید و تا خواست لذت ببره دندون هامو توی گوشتش محکم فرو کردم و نوک سی..نش رو کشیدم.

آخی گفت و بدنش رو زیرم تکون داد اما من مصرانه همین کارو با اون سیـ..نش کرد و زبونم رو تا پایین کشیدم.

صدای نفس‌های تند شدش نشون می داد در کنار درد داره لذتم می بره. پوزخندی بهش زدم و با دستم لای بهـ..شتش رو باز کردم و چـ‌وـ....ولش رو زبون ریزی زدم.

سعی کرد پاهاش رو ببنده اما بهش اجازه ندادم و ایندفعه زبونم رو محکم تر روش کشیدم تا زودتر دیونه بشه.

گاز ریزی ازش گرفتم و با دستم تند تند بهشـ..تش رو مالیدم و یکی از انگشت هام رو داخلش فرو کردم تا بیشتر خیس بشه.

دیگه نمی تونست صدای نفس زدن ها و آه و ناله هاش رو خفه کنه و کم مونده بود به اوج برسه. پوزخندم رو پررنگ تر کردم و ازش فاصله گرفتم.

با چشمای خمار شده مشکیش بهم نگاه کرد.
-گفتم بودم رابطه خشن نه رمانتیک.
چشماش گرد شد و سعی کرد نفس هاش رو کنترل کنه و حواسش رو به جایی غیر از به..شـت خیس شدش بده که برای کلفتیم نبض می زد و حسابی پف کرده بود.

خم شدم طرفش و همونجور که با انگشتام چـ..‌چـ‌..ول و سوراخ کوچیکش رو‌ به بازی گرفته بودم کنار گوشش لب زدم:
-شلاق رو دوست داری یا شوکر؟

برای لحظه ای گیج نگاهم کرد و کم کم دمای بدنش افت کرد و نفسش حبس شد.
-بدو زود انتخاب کن تا خودم دست بکار نشدم، وقت نداریم عزیزم.


https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk
استادی که با دانشجوش می‌خوابه تا بهش نمیره بده
https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk



1.3K views18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 21:17:07 #هرزه_کوچک_پارت_یک
_لخت شو دخترم نازتو تو به اقا نشون بده
از خجالت گپاش گل انداخت و با گیجی گفت:
_چی؟
_میگم شورتتو وشلوارتو در بیار اقا نازتو ببینه
آقا میگه هیچ دختری نتونسته منو تحریک کنه من گفتم تو میتونی
بکش پایین ببینه چقدر کلوچه ای و سفیده

با استرس گفت:_ولی مامان...
_هیس بیا اینجا ببینم مگه نمیگم لخت شو
الان پسر حاجی فک میکنه از این دختر بی دست و پاهایی
مامانش همین طور که غر میزد شلوار و #شورت دختررو کشید پایین دختره هینی کشید و خواست دستشو بزاره رو نازش که مامانش مانع شد و گفت :
_ببین پسر حاجی
همون چیزی که گفتم #تپلی و #سفید
با دیدن نازش چشمام برق زد و گفتم:
_بخوابونش رو تخت بگو پاهاشو باز کنه ببینم آکبنده
دختره خواست فرار کنه که مامانش دستشو گرفت و ....
https://t.me/joinchat/F6s2A4ITWxgyMTY0
1.3K views18:17
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 18:21:09
1.7K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 18:21:04 ‌‌‌‌‌
#BIO

﮼شدیم‌یِه‌جماعت‌ِبدبخیلِ‌حیلِه‌گر...!
‌‌‌‌‌
1.6K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 18:21:02 ‌‌‌
‌    ⃟ ••𝗗 𝗢 𝗡 𝗧 𝗕 𝗘 𝗢 𝗧𝗛 𝗘 𝗥 𝗦
‌‌ ᴮᴱᵀᵀᴱᴿ ᵀᴴᴬᴺ ᴺᴼᵀᴴᴵᴺᴳ

‏"از هيچى بهتره" ىِ آدما نباشيد...!
‌‌‌‌‌‌‌
1.6K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 18:21:01 ‌‌‌‌
#Bio
‌༺ ﮼توستاره‌دنبال‌دارِقلبمی
‌‌‌
1.6K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-27 18:19:36 - قرص اورژانسی آوردی؟

هول زده دست روی دهان مستان گذاشتم.

- هیس! می شنون،خریدم برای پریودم

نگاه چپکیی نثارم کرد

- لابد کاندوم و اسپرم کش توی کیفتم برای پریودته!
می ترسی حامله شی مدرسه راهت ندن؟

با خنده ی ریزی لب گزیدم

- آره، تو که می دونی چرا می پرسی؟
نمی خوام فعلا عمه بشی

پاهایش را از روی تخت آویزان کرد

- بروبابا بنظر من که حامله ای...
دیشب مامانم می گفت از طرز راه رفتنت فهمیده حامله ای. سر و صدای توی اتاقتون هم که دیگه نگم...
داداشم خیلی اذیتت می کنه؟

با یادآوری دیشب گر گرفتم اما برعکس چیزهایی که اتفاق افتاده بود جواب دادم


-‌ حامله نه نه...
صدای دیشب برای من نبود که صدای مهراب بود گازش گرفته بودم.
داداش گولاخت تو کوچه لاته برای من شکلاته!

مستان با لبخند مصنوعی سر تکان داد

- باشه شوخی بسه بیا بریم پایین الان مهمونا میان، مامانم خانوم مدیرو هم دعوت کرده نذری پزون میخواد ازش نمره قبولیمونو بگیره ها...

با اخم کش و قوسی به تنم دادم و روی تخت افتادم
از دیشب کمردرد امانم نداده بود. چشم بسته و نالیدم

- شوخی چی بابا راست می گم دیگه پسر حاجی همین روزاست حامله بشه


با دستی که بی هوا در شلوارم فرو رفت جیغ کشان از جا پریدم.
مهراب بود. نیشگونی از باسنم گرفت

- که من شکلاتم جوجه طلایی آره؟
حاملمم کردی؟
دیشب کی بود زیرم داشت التماس می کرد؟

لوس شده خودم رو تو آغوشش جا دادم

- کی همچین حرفی زده مهراب؟‌
وا مردم چه حرفا در میارن...

جای خالی مستان استرسم را بیشتر کرده بود

- قرص چیه تو دستت؟ لابد واسه تحریک شدن می خوری هان؟ که بتونی گنده لات محلو حامله کنی؟

خشاب را در مشتم گرفتم

- نه... آی مهراب ولم کن کمرم داره می شکنه


لاله ی گوشم را به دندان گرفت و با حرص لب زد

- واسه حامله کردن منه یا توله دار شدن خودت؟
یه هفته ی پریود نشدی بچه مدرسه ای پاشو که ریدی با جلوگیری کردنات
زدم تو گل.

https://t.me/joinchat/wz7QST38gK5kMjk0
6.1K views15:19
باز کردن / نظر دهید