Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2021-08-30 14:11:00 منو بسته بودن به تخت و هر سه نفرشون اومدن کنارم رو تخت نشستن که یکیشون گفت نظرت چیه همه یه دفعه با هم باهات باشیم
بعد شروع کرد به قهقه زدن از ترس مثل بید میلرزیدم که با یه حرکت همه لباسامو پاره کردن و من #لخت جلوشون بود آرمان به جون لبام افتاد و آرکا #مردون*گیشو بدون هیچ نرمشی از جلو داخلم کرد و اون یکی از پشت داخلم کرد
از #شدت درد حس میکردم دارم جون میدم و جیغام همش تو گلوم خفه میشد چون اونی که به جون #لبام افتاده بود فرصت نمیداد نفس بکشم که یه دفعه...

زووود جوین شین تا ادامه این رمان متفاوت رو از دست ندادی
اینم لینکش برای شما که متفاوت میپسندی

https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK
#دنبال_رمان_خشن_پرازصحنه_های_داغ_میگردی_جوین_شو_زوری_تجاوز_دردناک
https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK
204 views11:11
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 12:51:37 برای خرید فایل کامل رمانهای شیطان مونث و حماقت کوچک و اعتراف شیرین از همین نویسنده هرکدوم با قیمت ۱۵ هزار تومن تشریف ببرین پیوی ادمین
@Admforoshvip
در صورت خرید هر سه فایل یه فایل بصورت رایگان بهتون داده میشه ینی میشه چهار رمان

دوستان توجه کنین فقط همین رمانامون فایل شدن بقیه کامل نیستن پس سوال الکی نپرسین
710 views09:51
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:16:15
میخوام اینقدر بهت بگم "دوست دارم "
که کل دنیا ازم خسته بشن





┄•●❥
1.5K views07:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:16:14


من انقدر " #دوصِت_دارم "
که حتی
خدام باورش نمیشه (:





┄•●❥
1.3K views07:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:16:00 ⁠ ⁠ دختره برای اینکه لج ددی هاش دربیاره پیشنهاد رقص با یه پسری رو قبول میکنه
ددی های خشنش هم برای تنبیه لیتل بازیگوششون پسره رو وادار میکنن که......
متفاوت ترین رمان در ژانر #ددی_لیتلی
یه لیتل شیطون با سه تا ددی جذاب و خشن کلی ماجرا دارن

https://t.me/joinchat/If5z2300qBw5MDU8
تمام بنرها پارت واقعی رمان هستن
#پارت60
برای اینکه حرصشون در بیارم دعوت به رقصشو قبول کردم
دستمو تو دستای پسره گذاشتم و سمت پیست رفتم
آروم بدنم با بدنش حرکت میداد
ناگهان دستش پایین برد به #باسنم چنگ زد
با عصبانیت دستش پس زدم و گفتم
_ این چه کاریه....
من فقط میخواستم حرص سه تا #ددی هامو دربیارم نه که با یکی دیگه بریزم رو هم
قبل اینکه بهم فرصت تجزیه و تحلیل بده خم شد و لبامو شکار کرد
ترسیده به سینه اش مشت زدم تا ازم جدا شدم اما هیچ حرکتی نمیکرد
ناگهان با نشستن مشتی تو صورتش پخش زمین شد
به میلاد که عصبی بهم خیره شده بود و عین گرگ وحشی نفس نفس میزد نگاه کردم
قبل اینکه جلوش بگیرم مرصاد خیلی راحت از روی زمین بلندم کرد و سمت اتاقی حرکت کرد
میدونستم فاتحه ام خوندس
من رو زمین گذاشت و میلاد همراه پسره داخل اومد و پرتش کرد گوشه اتاق
آراد در قفل کرد و میلاد سمتم اومد و قبل اینکه فرصت فرار داشته باشم محکم کوبیدم به دیوار که از درد قیافه ام تو هم رفت
تو یک لحظه #لباسم پاره کرد
متعجب از اینکه جلوی اون پسر داره این کارو میکنه با دستم بدنم پوشوندم
از موهای پسر گرفت و جلو کشیدش
_ مگه همینو نمیخواستی ؟؟
سرش جلو اورد و نزدیک بدنم نگه داشت
_ میخوام کاری کنم که تا چتد دقیقه دیگه حس نکنی زبون داری.....
با کاری که کرد نفسم از درد حبس شد و جیغی کشیدم.....

برای خوندن ادامه این رمان جذاب جوین بدید
https://t.me/joinchat/If5z2300qBw5MDU8

فرصت استثنایی برای عضو گیری رایگان این چنل
تنها امروز عضوگیری رایگان داره
5.0K views07:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:16:00 _ارباب حیوون خونگی مخصوصتون تو قفسه،کاملا تعلیم دیده و آماده خدمت

با ترس و سکسکه به مردی که رو به روم مثل یه پادشاه نشسته بود و سیگارش رو دود می‌کرد خیره شدم،هیچکدوم از حرفاشونو نمیفهمیدم! تا چند ساعت قبل تنها یه دختر دبیرستانی بودم ولی حالا...!

_باکره است؟

با شنیدن حرفش عرق سردی از کمرم میگذره،مردی که من رو به زور تو این قفس انداخته بود نگاه زیر چشمی مضطربی بهم میندازه

_البته!و لازم نیست اصلا نگران باشید کاملا آماده یه رابطه تریسامه همونطور که شما می‌پسندید!

تموم بدنم از ترس ویبره میرفت و ته قفس به خودم پیچیده بودم،مرد ناشناس به اصطلاح #ارباب،مرد دیگه رو مرخص کرد

نگاهش که تموم مدت روم بود باعث ترس بیشترم میشد اما من حتی جرئت انداختن نیم‌نگاهی بهش رو نداشتم!

_بیا بیرون

ترسیده نگاه دو دو زنم رو بالا آوردم که به زیر پاش اشاره کرد،از ترس نافرمانی و عواقبش آروم چهار دست و پا-تنها طوری که قفس کوتاه اجازه میداد-بیرون خزیدم

قبل از اینکه حتی کامل از قفس خارج شم با دیدن در خروجی هراس زده خواستم به سمتش بدوام که موهام اسیر چنگالش شد!

_کجا هرز*ه کوچولو

با چشمای ناباور و ترسیدم تو دستاش دست و پا میزدم

_تورو...توروخدا و...ولم...!

با دستی که به شدت تو دهانم فرو اومد بغض کرده خیرش شدم که خونی که از کنار لبم درجریان بود رو پاک کرد

_یاد بگیر پیش من #رام باشی توله سگ

هقی کردم که شنیدن صدای سومی سریع چشم هام رو بالا آوردم

_میبینم که اینبار اون دلال احمق،خوب مایه ای آورده کیان

با دیدن مرد دیگه ای روی صندلی لرزی از بدنم رد میشه که مردی که فهمیدم کیان نام داره،با دستش آروم پشتم رو نوازش میکنه

_گفته باکره است،اگه واقعا آکبند باشه میتونه سگ خوبی باشه رایان

با شنیدن حرفش که با بی رحمی و بی احساسی تموم گفت ترسیده به یقش چنگ میزنم،از دست خودش به خودش پناه میبردم!

رایان پوزخندی زد و گفت

_میتونیم همینجا متوجه اش یم

با گفتن این حرف کیان دقیقه ای بعد رو زمین انداختم

_زود باش برامون لخت شو پاپی کوچولو

پایی رو پای دیگه انداخت

_وقت سرویس دادن به ارباباته!

اخطار دارای صوانح باز BDSM است،و به افراد زیر ۱۸ سال و کسانی که علاقه به رابطه خشن ندارند به هیچ وجه پیشنهاد نمیشود

مها دختری که به اجبار اسلیو دو دارک مستر میشه و مجبوره هرشب بهشون سرویس بده!


https://t.me/joinchat/gItFHgHUjiA2Y2Yx
4.9K views07:16
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:15:47
عشق جانم دلم به بودنت قرصه
همین که کنارمی ،
همین که مث کوه پشتمی
همین که هستی ،
تمام نداشته های منو جبران میکنه
هیچی جز تو نمیخوام ،
بمونی برام همیشگیم





┄•●❥
4.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:15:47
عزیزم
مرسی برای تمام وقتهایی که کنارم بودی ،
تو هم عشقمی هم بهترین رفقیم ،
وقتی تنها بودم ،
وقتی خوشحال بودم ،
و حتی وقتی ناراحت بودم ،
تو تنها همدمم بودی ،
تا ابد بمون برام






┄•●❥
5.0K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:15:31 #part_3

توتاریکی انباری چشماشو میدیدم که ازخشم برق میزد.
دردش چی بود؟
این اداها چی بود درمیاورد؟
وحشت ازاینکه کسی ببینه یا بفهمه که اینجاییم داشت منو روانی میکرد.
دیگه نتونستم مقاومت کنم و اشکام رو صورتم ریختن.
_فرزاد توروجون مامانت
نکن. میفهمی من خالتم؟
بوسی رو چونم نشوند که به خودم لرزیدم
خمار زیر گوشم لب زد:
-یا میری مراسم و بهم میزنی یا من میدونم و تو.
باوحشت سری به نفی تکون دادم.
دستم رو بالا بردم تا سیلی محکمی توی گوشش بزنم.
من رو به چه حقی بوسیده بود؟
دستم رو روی هوا گرفت.
_چی داری میگی فرزاد؟این بچه بازیا چیه؟!ولم کن!
ازاینهمه بی شرمیش خجالت میکشیدم.
باخوردن دستش به باس.ن.م پریدم هوا
و ملتمس و باصدای آرومی لب زدم:
-خجالت بکش. ولم کن عوضی!
بی توجه بیشتر خم شد سمتم و دستش رو بند پشتم کرد و تو دستش فشارداد.
حس میکردم فشارم افتاده نای سرپاوایستادن نداشتم.
باورم نمیشد این بچه ی خواهرمه که داره دستمالیم میکنه و من قادر به انجام کاری نیستم.
https://t.me/joinchat/jE0U4VCOa7I4ZTc0
https://t.me/joinchat/jE0U4VCOa7I4ZTc0

خلاصه: صحرا دختری که به اجبار باید تن بده به خ‌استه های مردی زورگو و خشن... مردی که نه رحم داره و نه انسانیت ولی با دیدن صحرا و اون اتفاق نحس ...
5.3K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:15:31




#دانش‌اموز‌_صیغه‌ای
#پارت_یک


فکم رو گرفت توی دستش و محکم فشار داد از درد صورتم جمع شد : تو می دونی نمی تونی ادامه تحصیل بدی با هزار مکافات و التماس کردن به این و اون تونستم برات یه جا برای درست کردن دیپلمت رو جور کنم
پس چرا من حق دست مزدم رو نخوام هوم!؟
باید ازت استفاده کنم خوشگله

اشک از چشم هام اومد تند تند خودم رو تکون دادم و گفتم : نه خواهش می کنم من پشتم حرف هست اگه کسی بفهمه می کشنم خواهش میکنم اقا معلم ‌.
نیشخندی زد :چه اهمیتی داره ؟؟
اون شوهرت زیر خوار ها خاکه خانواده شوهرت هم که کاره ای نیستن توام که دختر نیستی پس الکی برای من کلاس نذار هوم ؟؟
تازه درس عملی هم یاد می گیری خوشگلم..

تقلا کردم که باعث عقب بریم و به دیوار برخورد کنیم..
دستش رو گذاشت روی بالاتنه ام و فشار داد.
از درد نفسم توی سینه حبس شد
_جوووون تن خورن که..
فیت دستم هستن اینجوری دوست دارم خوشگله..
ترس برم داشته بود زیاد اگه اقا جان می فهمید سرم رو بیخ تا بیخ می برید..
با التماس گفتم : خواهش می کنم ولم کن من غلط، کردم نمی خوام ادامه تحصیل بدم...خواهش میکنم....

خندید اروم و مرموز
_نه دیگه الان دیره حالا که این همه برات زحمت کشیدم بذارم بری عمری..
خودش رو مالید که من روح از بدنم جدا شد
_اینو می ببینی برای تو داغ کرده و بزرگ شده باید جوابگوی این باشه

شرمم باد...
شرمم باد من با اون خدا بیامرز به این چیزا نرسیده بودم که..
عمرش بدنیا نبود زود مرد من با شوهری که محرمم بود این چیزا رو تجربه نکرده بودم الان داشتم بااین مرد نامحرم پیش می رفتم..

باید تف می انداختن تو صورت من
با حس دستی که روی بدنم قرار گرفت لرزیدن بدنم و بعد حضور عزرائیل رو حس کردم..

با اب دهن قورت داده شده گفتم :ولم کن نه تو نامحرمی ولم کن..
تنها چیزی از بین لب هام خارج شد...

_پردم
انگشتش رو با سماجت بیشتر فشار داد..
_اره پرده ات اگه راست می گی و دختری همین الان با انگشتم می درمش پس برای اینکه پرده ات رو نگه داری باهام راه بیا هوم ؟؟
منم باهات راه می یام البته نه الان....
الان فقط باید این رو جواب گو باشی..

این حرف رو شنیدم سکوت کردم
فعلا مجبور بودم که سکوت کنم..
_افرین الان شدی دختر خوب..
منو برگردوند و دستی دور زیر شکمم..

_دستت رو بذار روی دیوار و قشنگ خم شو..
ترسیده گفتم : اقا معلم..
_هیس خفه شو هر کاری که می گم انجام بده...
از خیر پرده ات فعلا گذشتم از عقب دیگه نمی تونم..اشک هام تند تند از صورتم اومد..
کاری رو که گفت انجام دادم دستم رو تکیه دادم و خودم عقب روهل دادم..

شلوارم رو کشید پایین و من از شدت غمگینی و قلب فشرده گی چشم هام رو بستم.

https://t.me/joinchat/aL_A5d3gR9IwNzU0
6.0K views07:15
باز کردن / نظر دهید