Get Mystery Box with random crypto!

شیطان مونث

لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث ش
لوگوی کانال تلگرام sheitanemoanas1 — شیطان مونث
آدرس کانال: @sheitanemoanas1
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 2
توضیحات از کانال

رمان هات😋💦💥

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 4

2021-08-30 10:15:17 #حــصــار_آغوشــت 1

برهنه روی تخت دراز کشیده بودم و منتظر بودم تا مهرزاد از حمام بیاد بیرون.دلم میخواست بعد از مدت ها با عشقم، یکی بشم.تو همین فکرا بودم تا سر چرخوندم مهرزاد رو دیدم با یه حوله دور کمرش. گیج وایساده بود و به بدن برهنه من زل زده بود.
به خودش که اومد با حرص لب زد :باز شروع نکن تمنا.
لبمو گاز گرفتم و با چشمای خمار و صدایی بم که از حالم خبر میداد گفتم :خب دلم برای شوهرم تنگ شده حق نداری خودتو از من دریغ کنی!
عصبی چنگی به موهاش زد و گفت :برات سمه میفهمی چی میگم یا خودتو زدی به اون راه؟
منم مثل خودش عصبی گفتم :تو برای من شفای هر دردی مهرزاد چرا اینو نمیفهمی؟ داری خودت رو ازم دریغ میکنی و نمیدونی قلبم از این فاصله روزی هزار تکه میشه لعنتی، تروخدا تموم کن این فاصله رو‌!اخه نامرد تو چطور میتونی انقدر عشقتو نادیده بگیری؟
مهرزاد با حرص به سمتم خیز برداشت و عصبی روم خیمه زد.نگاه داغشو میخ چشمای پر از اشکم کرد.با ناراحتی که مشهود بود گفت :من از خدامه با عشقم به اوج برسم، از خدامه هرشب و هر روز تنتو فتح کنم، اما...
نذاشتم حرفشو ادامه بده، لبامو روی لباش قرار دادم و دستمو توی موهاش فرو بردم.به ثانیه نکشید که مهرزاد شروع به همراهی کرد......
https://t.me/joinchat/WTXef-YO4Tm0xG2I
https://t.me/joinchat/WTXef-YO4Tm0xG2I
تمنا دختری که مشکل قلبی داره مرگش نزدیکه برا شوهرش زن میگیره اما بطور معجزه اسایی مشکلش حل میشه و اون میمونه و هوویی باسم سارا که . ...
6.4K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 10:15:17 با خجالت وارد اتاق شدمو به گفته منشی لباسامو درآوردم و روی تخت مخصوص دراز کشیدم و #پاهامو دو طرف دسته های صندلی گزاشتم..

امروز به خاطر دل درد جزیی که داشتم به اصرار امیرعلی پیش متخصص زنان اومدیم..
شخصی اومد بی حرف پاهام رو با #دستبندای چرم به دو طرف بست و همین کارم با دستام انجام داد..
متعجب ازین رفتارش خواستم چیزی بگم که شخصی وارد اتاقک شد و پشت به من سمت وسایل کنار میز رفت..

آب دهنمو از #استرس و خجالت زیاد قورت دادم..
چقدر از پشت شبیه امیر علی بود اما ماسک جلوی دهنش نمیزاست تا ببینم این مرد چهار شونه و قد بلند کیه..

بالاخره برگشت و دقیق بین پام روی صندلی نشست و #چراغ رو روشن کرد..

یه لحظه سرشو بالا آورد و چشمای سیاه شبش قفل چشمام شد..

فکر کردم اشتباه متوجه شدم، با بهت لب زدم :
ــ امیــ...ر علــی

انگار وقتی فهمید که شناختمش ماسکشو برداشت..
اول هنگ نکاهش کردم..
به خودم اومدم و با شوک جیغ خفیفی کشیدم و ایندفعه پر از #خشم داد زدم :
ــ اینجا چه خبـ...
ــ آهـــه، لعنتــی..


با برخورد زبون داغش روی تنم یه لحظه ذهنم قفل کردو اون به خوبی ازین فرصت استفاده کرد و محکم تر شروع کرد به مکیدن...

#چشمامو ازین همه اتفاقای عجیب بسته بودم و سعی کردم بتونم تمرکز کنم که داره چه بلایی سرم میاد..
با صدای باز شدن سگگ کمربند ازون حالت #خلسه درومدم و اشکایی که نمیدوستم کی از چشمام سرازیر شده نالیدم:
ــ نه نه تو اینکارو با من نمیکنی..خواهش میکنم امیـــــر
ــ امیر من بهت اعتماد کرده بودم خواهــ... آخخخخ


امیـــرعلی***

باورم نمیشد انقدر به طرز فجیعی تحریک شده باشم..
امروز به پیشنهاد آرش پزشک مخصوصم تصمیم گرفتیم که این ریسکو با زندگیم بکنم و راه درمانم رو اینجوری پیش ببرم حتی شده به زور..

بلند شدمو بدون توجه به التماسای #ماهور بی طاقت یه ضرب واردش کردم که آخ دردناکش بلند شد و چشماشو از درد بست..
از زور #فشار و لذت زیاد چشمام خمار شدو نگاهی به بدن هوس انگیزش کردم که چطور تموم وجودمو توی خودش بلعیده بود..
انقدر وسوسه کننده انگار داشتن شیره وجودمو میمکیدن..

آروم ازش بیرون کشیدم و خیره به چشمای بی روحش با صدای #دورگه شده لب زدم :
+ بالاخره مال خودم شدی.......

https://t.me/joinchat/GNjUhmumYa4xOGI0

امیرعلی تنها پسر خاندان کیانی مشکل دیرانزالی و تمایل نداشتن به رابطه داره حتی نامزدش سر همین قضیه ازش دلخوره چون فکر میکنه امیرعلی بهش میل نداره،تا اینکه احساس میکنه این حس اذیت کننده با دیدن ماهور ک همکلاسیش و یه دختر دوست داشتنی و شیطون از یه خانواده ی بی نهایت پدرسالار افراطی هست،رفع میشه..
با اینحال امیرعلی به پیشنهاد دکترش باید وارد همچین رابطه ای میشد تا مشکلش رو پشت سر بزاره پس با نقشه ای که میکشه.....

https://t.me/joinchat/GNjUhmumYa4xOGI0

تو مطب بهش تعرض میکنه و برای اینکه ماهورو معتاد خودش کنه اونو میدزده و توی خونش زندانی میکنه و هر شب...
8.3K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2021-08-30 09:53:12 #پارت_۳۸۵  لبهاش روی گردنم بود و دستش روی سینه ام....دستم رو روی پشت دستش گذاشتم و تکون آرومی خوردم....ارسلان بود....با اونهمه غرور نمیدونم چیشد که نتونست خودشو کنترل کنه و اینجوری تو خواب داشت منو دستمالی میکرد.... با صدای دورگه شده و خواب آلود و خسته…
1.8K views06:53
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 18:08:12
‌‌
تو بزار برو اصلا منو یادت بره در کل...!

‌‌‌ ✦ #Both𖧧 #video ✦
‌‌‌
2.8K views15:08
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 18:08:09 ‌‌‌‌‌
#BIO

﮼شدیم‌یِه‌جماعت‌ِبدبخیلِ‌حیلِه‌گر...!
‌‌‌‌‌
2.8K views15:08
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 18:08:08 ‌‌
#BIO

دِلَم‌چاک‌چاک‌ِیارِ‌بی‌‌وفاشد!

‌‌‌
2.7K views15:08
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 17:56:55 ⁠ -واسه یه‌راندِ دیگه جون داری!؟

با استرس بهش خیره می‌شوم. ‌این مرد از جانِ من چه می‌خواهد!؟

-نمی‌کشم دیگه هومان.. ولم کن! عین بختک افتادی روم!

گوشه‌ی لبش چین می‌خورد. چشم‌های عسلی‌رنگش بعد از هر آرام شدن، روشن‌تر می‌شوند. روم خیمه زده و دست‌هاش را دو طرف سرم می‌گذارد. صورتش را روی صورتم خم کرده و خمار، پچ می‌زند:


-هوم.. ولی ناله‌هات تو دور قبلی چیز دیگه‌ای می گفت، عروسک!

از #خجالت سرخ می‌شوم! چطور می‌تواند این‌طور #بی‌پروا حرف بزند!؟
سرم را در #گردنم فرو کرده و ازش رو می گیرم. دارد زیر نگاه آتشینش، ذوبم می‌کند!


لمس دستانش را روی #گونه‌ام حس می‌کنم و نفس‌های #داغش که به پوست صورتم می‌خورند. لبش را روی لبم سر داده و آرام، پچ می‌زند:

-نگفتم از من رو نگیر، رویا؟ نگفتم بدم میاد نگام نکنی؟

چشم‌هام را از زورِ خجالت، می‌بندم!

حرصی می‌شود. نفس تندی کشیده و لبش را روی لبم به حرکت در می‌اورد. نمی‌بوسد! لیکن خوب بلد است که چطور، حس‌های خفته‌ی زنانه‌ام را بیدار کند!

دستانش را روی #تنم سر داده و با لمس #پیرسینگ روی #نافم، #پوزخند کوتاهی زده و می‌گوید:

-بدنت بازم #داغ کرده، رویا خانم.. خوشگل خانم! زبونت یجور دیگه می‌چرخه؛ ولی من زبون بدنتو خوب بلدم، خوشگل خانم...

و #بوسه‌هاش را از روی #لبم، روی #گردنم سر داده و پایین می‌رود.


با شنیدن #ناله‌ی کوتاهی که از دهانم خارج می‌شود....




https://t.me/joinchat/AVpM7zQ7QGFiNmI0 https://t.me/joinchat/AVpM7zQ7QGFiNmI0 https://t.me/joinchat/AVpM7zQ7QGFiNmI0




هومان امیری
دکتر متخصصی که عشقش اشتباها ازش انتقام میگیره !
با احساسِ پاکُ خالصی که به رویا داشته مورد سوء استفاده قرار میگیره و انتقامِ ناحقی ازش گرفته میشه !
اما این عشقِ مقدس آیا سرانجامی داره ؟
2.2K views14:56
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 17:56:55 #پارت_آینده

با ترس به صحنه رو به روم نگاه می کردم، باور نمی کردم آدمی که جلومه آرکا باشه!
دور مردی که حتم داشتم یکی از آدمای مهم کشور بود می چرخید و با لوله آهنی به سر و بدنش ضربه می زد.

با وحشت نگاه می کردم، پاهام قفل کرده بود، باید قبل از اینکه بفهمه من اینجام می رفتم...
یه قدم عقب رفتم که یه دفعه اسلحه ای از کمرش در آورد و صاف وسط پیشونیش یه گلوله زد.

هینی کشیدم و عقب رفتم که پام به چیزی خورد و صدای بلندی داد.
-کی اونجاست؟
وحشت زده بلند شدم اما قبل از اینکه بتونم فرار کنم آرکا با دستای خونیش جلوم اومد.
-تیدا... اینجا چیکار می کنی؟

زبونم قفل شده بود، چشمام از خونای روی دستش بالا اومد و به سختی زمزمه کردم:
-تو یه قاتلی!
-بهت توضیح میدم.

سرمو تکون دادم و سعی کردم کنارش بزنم اما یه دفعه تو بغلش گرفتتم و به دیوار چسبوندتم.
-ولم کن عوضی.
خودمو تکون می دادم و جیغ میکشیدم که یه دفعه لبامو با لباش اسیر کرد.

صدام تو گلوش خفه شد، شوکه از حرکتش ساکت شدم.
لبامو محکم میمکید، نفس که کم آوردم لباشو آروم سُر داد و تا روی گلوم پایین رفت.
چندتا مک به گلوم زد و کنار گوشم آروم پچ زد:
-قرار بود قاتلت باشم اما چشمات قاتلم شد تیدا.

https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK
https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK

قاتلی که اسیر نگاه مقتولش میشه و تصمیم میگیره کمکش کنه.....
2.2K views14:56
باز کردن / نظر دهید
2021-08-29 12:18:55 کمرشو با دستام گرفتم تا با #تلمـبه زدنام عقب نره.
زیرم بلند آه و ناله می کرد، از #شهـ_وت زیاد بدن جفتمون #داغ کرده بود و حسابی عرق کرده بودیم.

-آیی جرم دادی.
#ناخوناشو تو کمرم فشار داد اما انقدر غرق لذت و شهـوت بودم که هیچی حس نمی کردم.
با چندتا #تلـ‌مبه عمیق #مـ‌ردونـگیم سفت تر شد، داشت آبم می اومد که بیرون کشیدم.

برشگردوندم و #پوزیشن رو عوض کردم، سیلی ای به کپلش زدم که رد انگشتام روش موند.
#کپلاشو از دو طرف گرفتم و کشیدم که #سوراخش معلوم شد...

https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK
https://t.me/joinchat/S3MWcPBbZt7SD1YK
پارت ۲۶ نبود لفت بده
2.9K views09:18
باز کردن / نظر دهید
2021-08-28 09:10:49 _بمکش....توی دهنت لیسش بزن اب شه پریناز!
نگاهی به دانشجوهای دیگه کردم:
_استاد...گلومو می زنه خب.
دستش و توی موهام انداخت و سرمو جلو کشید:
_می گم بخورش...قورتش بده...سرش و با نوک زبونت بخور.
اب دهنم و قورت دادم و سرم و خم کردم و گاز محکمی به بستنی قیفی توی دست مانی زدم و همه ی پسرا اوووو کشیدن.
_وای...پری...چه سکسی لیسش زدی...
یکی دیگه گفت:
_اووووف...در بیارم بخوریش دختر...
پر خشم به مانی که با تمسخر نگام می کرد گفتم:
_بی غیرت....همینو می خواستی که به زنت این حرف ها رو بزنن؟
همه خشکشون زده بود که استاد برگشت و گفت:
_نه....می خواستم بی ناموس های کلاس و بشناسم که زن منو و تصور جق هاشون می دونن.
بهتم زد که مانی به سمت پسرا حمله کرد
https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk
https://t.me/joinchat/ev-w4OcMQVtjNzlk
277 views06:10
باز کردن / نظر دهید