2021-11-16 17:02:48
ذهن متورم(برای بیصداترین فریادها) مهدی سلیمانیه
آبان که میشود، بغضم میگیرد. درد داشتند و صدا نداشتند. رنج داشتند و کلمه نداشتند. بیپناه مانده بودند و پناهی نداشتند. صدایشان نشدیم. کلمهشان نشدیم. پناهشان نشدیم. ...
من دانشجوی جامعهشناسیام، نه اقتصاد یا رفاه و سیاستگذاری اجتماعی. از پیامدهای اقتصادی و رفاهی تورم سر در نمیآورم. اما برایم یک جنبهی دیگر از این گرانی همیشگی مهم است: تورم با ذهنهای ما چه میکند؟ آدمیزادی که از صبح تا شب به گرانی فکر میکند، چه بلایی سرش میآید؟
به نظرم تورم، جدا از فقیر کردن و بیچاره کردن اقتصادی ما، یک کار دیگری هم میکند: نوع نگاه ما را به دنیا تغییر میدهد. گرانی، به خصوص وقتی که مقدارش قابل پیشبینی نیست، آرام آرام، ما را به جهان «بیاعتماد» میکند. ذهن تورمزده، به فردا بیاعتماد است. از فردا میترسد. فردا برایش چیزی ترسناک است. تورم، امنیت ِ روانی را از آدمیزاد میگیرد. یعنی وقتی خسته و کوفته به خانه میروی، به جای اینکه دیگر چند ساعتی آرامش داشتهباشی و برای کار فردا آماده شوی، باز هم حس ناامنی داری. از فردا میترسی. آدمیزاد تورمزده، ترسخوردهاست. از ریسمان سیاه و سفید میترسد. از آمدن فردا هراس دارد.
گرانی مداوم و همیشگی، موقعیت روزمره را به موقعیت همیشه اضطراری تبدیل میکند. این عقربهی دور موتور ماشینها را دیدهاید؟ از یک جایی، دور موتور نباید بالاتر برود. حالا ممکن است استثنائاً برای یک معکوس کشیدن یا برای یک سربالایی، لازم باشد دور موتور بالا برود، اما نباید زیاد در آن وضعیت بماند. اگر در آن دور موتور بالا بماند و دنده عوض نکنی، موتور ِ بهترین ماشین دنیا هم باشد، میسوزد. تورم، موتورهای ما را روز و شب، در همان دور بالا نگه داشتهاست. ذهنهای ما، آزاد نمیشوند. مدام نگران فرداییم. مدام در اصطکاک. خلاص نمیشویم.
ذهن تورمزده، خودخواه میشود. آدمیزاد، اهل حساب و کتاب است. در همه جا هم همین است. اما ذهن ِ ترسخوردهی ناامن، مستعد ِ خودخواه شدن است. چرا؟ چون هر جور حساب میکند، فردایش میتواند بدتر از امروزش باشد. ماه دیگرش میتواند فقیر تر و سال دیگرش، بیچارهتر. پس اصلاً فرصت و مجال و امکان فکر کردن به درد دیگران را ندارد. اضطرار دارد. خطر نزدیک است. پس ناخودآگاه شروع میکند به دو در کردن. به پیچاندن. به حقخوری. میل بقایش اقتضا میکند که بدزدد. که جمع کند. حریص باشد. برای آن فردای وحشتناک ِ همیشهی خودش و نهایتاً نزدیکانش، حرص بزند و به هر قیمتی شده، پول جمع کند. حالا میخواهد پول تمیز باشد یا کثیف. حقخوری باشد یا اختلاس. تخم مرغ دزدی باشد یا شتردزدی. همین است که ذهن تورمزده، تکخور میشود. طماع میشود. گور بابای بقیه!
ذهن متورم، "میانبرطلب" میشود. میخواهد راههای کوتاهتر پیدا کند. راههای زودبازده. مسیرهای خلوت. چون زمان طولانی،2 ترسناک است. چون دیو گرانی لب به لب پاهایش است. پلهای پشت سرش مدام خراب میشود. پس باید بدود. باید زرنگبازی کند. اتوبان و خیابان اصلی جواب نمیدهد. همین است که مستعد گول خوردن میشود: زرنگترها، در باغ سبز نشان میدهند و میاندازنش توی کوچه پسکوچههای بن بست و هست و نیست سخت به دست آمدهاش را به جیب میزنند. دیندار و بیدین و حزباللهی و پیر و جوان و روستایی و شهری هم ندارد. "همه" میخواهند سه سوته میلیاردر شوند. شاید یک شب، یک ماه، یک سال، از این فشار وحشتناک دربیایند. یک نفس راحت بکشند. این است که خوراک ِ کاسپینها و بازاریابیهای شبکهای و سرمایهگذاریهای فیک میشوند. و قربانیتر. بیچارهتر. مستأصلتر.
برای دانشجوی جامعهشناسی، خوب و بد بودن آدمها، روی پیشانیشان نوشته نشده. در ژنشان نیست. با جنم و زرنگ و تنبل و بیجربزه بودن و بیرحم و با اخلاق بودنشان نیست. «موقعیت»شان است. این موقعیت، کارخانهی بیاخلاقی است. جامعه اگر امروز «عاصی ِ خودخواه ِ مستأصل» است، نتیجه این موقعیت است. «موقعیت» را نه توصیه اخلاقی تغییر میدهد، نه دین، نه توصیه به صبر، نه بنر، نه سخنرانی، نه زور و بگیر و ببند. از استثناها بگذریم. برای جامعهی اخلاقی، باید "موقعیت" ِ امن ایجاد کرد.
حالا سؤالم از شمای مسوول صادق "انقلابی پیشین" این است: (اگر هنوز چندتایی باشند که نان در خون مردم نمیزنند) فکر میکردید اقتصاد را فدای اخلاق کردهاید؟ شب به خودتان دلداری دادید که: طوری نیست، دنیا ندارند اما آخرت دارند. با خودتان زمزمه کردید که: «خودمان انتخاب کردیم که طور دیگری زندگی کنیم». نه! والله نه! خسر الدنیا شدن، دنبالهاش خسر الاخره شدن بود.
آخرتشان را میخواهید؟ دنیایشان را درست کنید.
#زخم_آبان
#از_رنجی_که_میبریم
#جامعه
بازنشر از کانال راهیانه (کانال نویسنده)
شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
@EngareNet
2.4K viewsedited 14:02