Get Mystery Box with random crypto!

تجربه زیسته l امین بزرگیان

لوگوی کانال تلگرام aminbozorgiyan — تجربه زیسته l امین بزرگیان ت
لوگوی کانال تلگرام aminbozorgiyan — تجربه زیسته l امین بزرگیان
آدرس کانال: @aminbozorgiyan
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 5.82K
توضیحات از کانال

آنکه خانه‌ای ندارد، در نوشتن خانه می‌کند. آدورنو
(استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است)
Contact : aminbozorgian60

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 14

2021-10-06 02:06:34 ° ‏ «بیشترین بهره‌ای که ذهن استبدادزده از آزادی می‌برد، ویرانگری دیگری یا دیگران است.» اریک فروم

یکی از خصلت‌های ساختارها و سازه‌های توتالیتر، خلوص‌گرایی (پیوریتنیسم) است. ساختار توتالیتر مدام دیگران را برای رسیدن به نوعی خلوص شبه‌دینی حذف می‌کند. اشاره هانا آرنت برای ما آشناست.

حکومت موجود مدام در این سال‌ها برای رسیدن به خلوص نیروهایش را تصفیه کرده است. از دیگر سو اپوزیسیون هم همین الگو را با ممارست ‏باز تولید کرده است. خلوص‌گرایی موجود در اپوزیسیون (دقیقا همچون پوزیسیون) محصول شکست‌های مداومش در صحنه‌ی واقعی و گفتمانی است. به میزانی که در واقعیت نمی‌تواند کاری پیش ببرد، به تصفیه شدت می‌بخشد زیرا شکست‌هایش را به بی‌ایمانی افراد مربوط می‌داند. اپوزیسیون افراد مختلف را به بهانه‌های گوناگون و ‏در کل عدم خلوص (با عناوینی تحت عنوان وسط ‌باز، سازشکار و...) به لیست سیاه اضافه می‌کند تا ناتوانی‌هایش را حداقل در روان جبران کند.

اگر در ساختارِ توتالیترِ حاکمْ ماشین اخلاص‌سنج حتی به مؤسسان خود نظام رسید و آن‌ها را خورد، ماشین کمی خوش آب‌ورنگ فوق در اپوزیسیون به هزینه‌داده‌ترین افراد رسیده است. ماشین خلوص‌سنج بر ابدان حک می‌کند که مهم نیست چقدر برای آزادی و عدالت هزینه داده‌اید، اگر دقیقاً مثل ما نباشید، خلوص کافی ندارید. دور باید ریخته شوید.

@AminBozorgiyan
688 viewsedited  23:06
باز کردن / نظر دهید
2021-10-04 06:14:09 ° زیستن چیزی نیست جز حفظ بدن و روان خود برای دست‌یافتن به آرزوها، خواهش‌ها و به یک معنا کسب لذت. چه در جهان‌بینی الهیاتی و چه در جهان‌بینی سکولار، هدف از زیستن دستیابی به لذت است. لذت در ایدئولوژی دینی (یا همان سعادت) از طریق کسب رضایت خداوند و زندگیِ با کیفیت در جهان پسین و در ایدئولوژی سکولار (یا همان موفقیت) لذت از طریق بهره‌مندی هرچه بیشتر از امکانات در همین جهان موجود، حاصل می‌شود. خلاصه اینکه، زیستن چیزی نیست جز تمنای لذت (موفقیت یا سعادت).

اما لذت کجاست؟ بطور طبیعی، زندگی رو به آینده است. هم سعادت و هم موفقیت همواره چیزهایی هستند پیش رو، قرار است محقق شوند. به تعبیری دیگر، زیستن تداوم ذهن و بدن برای کسب لذت در آینده نزدیک یا دور بنظر می‌رسد. اما سؤال این است، آینده‌ای که نیامده، محقق نشده و نامعلوم است چگونه می‌تواند مقصد لذت باشد؟ آنچه تجربه نشده آیا توان ساختن نیروی حیات را دارد؟ جدا کردن تجربه از لذت بگمانم اقدامی فریبنده و تخیّلی است. لذت و جستجوی آن (همان زیستن) همواره در نسبت با تجربه‌ای از سر گذشته است. آدمی همواره می‌خواهد به چیزی برسد که آن را حداقل یکبار تجربه کرده است. آنچه تجربه نشده را نمی‌توان خواست. عشق، قدرت، آرامش و خوشبختی تنها وقتی لذتی می‌شوند که به هدف کسب آنها در آینده می‌زی‌ایم که «تجربه» شده باشند؛ حال تجربه‌ای آگاهانه یا در ناخودآگاه (به تعبیری که در روان‌کاوی فروید می‌بینیم).

ما همواره رو به گذشته داریم و زندگی در حقیقت چیزی نیست جز تدارک برای بازگشتن در آینده؛ بازگشت به موقعیتی از دست‌رفته که سرمنشاء لذت است.

اسطوره آفرینش و رانده شدن آدم از بهشت تأکیدی است بر این نکته که زیستن یعنی تدارک بازگشت به بهشت، به آن مکان و زمانی که مکان و زمان در آن بلا استفاده می‌شود. درک عمومی انسان‌ها نیز از لذت چیزی جز آرامش و کسب قدرت یا همین خلاص شدن از تنگنای زمان و مکان و تعلیق آن دو نیست. در الهیات و فلسفه، هستی خصلتی دوّار دارد: آدمی به جایی می‌رود که از آن آمده است، یعنی به محضر خدا یا عدم. این محضر خدا یا همان عدم، محل سیطره یافتن بر زمان و مکان و ارجاعی است دائمی به سرنوشت محتومِ بازگشتن به عدم یعنی جهانی که توأمان هم از آن آمده‌ایم و هم به آن خواهیم رفت.

حتی اگر ندانیم به کجا اما همواره در تمنای بازگشتن به لذتِ یک موقعیت، خاطره، آرامش، قدرت، آغوش، تعلیق و یا عدم هستیم، و تدارک برای این بازگشت را زندگی می‌نامیم.

@AminBozorgiyan
398 views03:14
باز کردن / نظر دهید
2021-10-02 03:53:47 ° علاقه بی‌پایان کودکان به مخفی شدن _قایم‌موشک بازی_ تجربه ناپدید شدن، تعلیق جهان اطراف و در پرانتز گذاشتن جهان اجتماعی است؛ نیست کردنِ موقتِ خود. در میان بزرگسالان این میل به صورت گمنامی، کناره‌گیری و عزلت خود را نشان می‌دهد.

نفس پنهان شدن لذت‌بخش است چون می‌تواند اگو یا سوژگی را به یاد فرد بیاورد. شکوه فردیّت، یعنی همه آنچیزی که در مناسبات خانوادگی، نهادی، شغلی و اجتماعی و حتی در درون مناسبات موجود در اشیا تضعیف می‌شود، با پنهان شدن و ندیده شدن به یاد آورده می‌شود. همچون کودکی که هر بار محل تکراری مخفی‌شدن‌اش را به‌گونه‌ای نو کشف می‌کند و گویی اولین بار است آن را یافته، بزرگسالان نیز در تمنای کشفی نو از خود و جهان‌شان مایل‌اند تا تنها و مخفی شوند.

در این بین لحظه‌ی پیدا شدن، لحظه‌ای ویژه است. کودک نمی‌خواهد پیداش کنند، اما با این وجود به شدت آن را انتظار می‌کشد. هم‌بازیان‌اش را به سمت خود می‌کشد و از جستن‌اش لذت می‌برد. لذتِ پنهان شدن بیش از هرچیز به جستجو شدن باز می‌گردد؛ اینکه نبودن‌مان تحمل نشود.

ما مخفی می‌شویم تا به یاد آورده شویم، در واقع جست‌وجو شویم. در حقیقت، لذت مخفی‌شدن با وجود کناره‌گیری از دیگران و نفی اجتماع به‌گونه‌ای دیالکتیکی به دیگران و همان اجتماع وابسته است. آن جیغ بلند کودکانه از پیدا شدن هم معنای شکست می‌دهد و هم پیروزی: شکست از پیدا شدن و در عین‌حال خرسندی وصف‌ناپذیر از جست‌وجو شدن.

@AminBozorgiyan
29 views00:53
باز کردن / نظر دهید
2021-09-30 04:17:17 ° ‏غیرت (به معنای حس مالکیت بر زنان یا مردان اطراف) نوعی اعتراف به اختگی و ناتوانی‌ست. اختگی البته به مناسبات قبیله و جامعه برمی‌گردد. غیرتمند از مناسبات موجود در قبیله می‌ترسد و در برابر آن ناتوان است. وی این دو را به شکل مشروعِ غیرت و برای نزدیکانش (با خشونتی بر آنها) نشان می‌دهد. به میزانی که فرد اخته‌تر و ناتوان‌تر باشد، با غیرت‌تر است و آن جامعه‌ای غیرتمندی را ستایش می‌کند که تحت انقیاد حاکمِ طولانی مستبد به اختگیِ تاریخی‌اش خو کرده است.

@AminBozorgiyan
779 views01:17
باز کردن / نظر دهید
2021-09-25 22:55:51 ° همواره در معرض «تهمت» هستیم. دیگران ما را به چیزهایی متهم می‌کنند که به‌نظرمان غلط و نامنصفانه می‌آیند. این موضوعی بود مورد علاقه کافکا. کافی است رمان محاکمه او را به یاد بیاوریم. رمان با این جمله آغاز می‌شود: «حتماً کسی به ژوزف کا تهمت زده بود، چون بدون آنکه خطایی از او سر زده باشد یک روز صبح بازداشت شد.»

می‌دانیم به میزانی که جامعه‌ای پریشان‌تر و آسیب‌دیده‌تر باشد، بازار تهمت در آن گرم‌تر است. به جز سویه‌های روان‌شناسانه موضوع، «تهمت» حیثیت جامعه ‌شناسانه و فلسفی مهمی دارد. ژوزف کا متوجه نمی‌شود چه کسی به او تهمت زده و اساساً اتهامش چیست، او فقط در موقعیت متهم قرار می‌گیرد که باید خود را نجات دهد. کافکا موقعیتی را توضیح می‌دهد که سوژه مدرن درون آن قرار گرفته است: ما درون سازوکاری گرفتاریم که خود را مدام پاسخگو، متهم و مضطرب می‌یابیم، بدون آنکه دقیقاً بدانیم اتهام‌مان چیست یا چه کسی تهمت زده است. یکی از مهمترین این سازوکارها نظام بروکراسی است. بروکراسی اداری از نظر کافکا ساختار تولید اضطراب و تحقیر نفس است. شما مدام متهم می‌شوید و در معرض تهمت قرار می‌گیرید: پرمصرف، تنبل، بی‌دقت، بی‌نظم، شورشی، قانون‌شکن و غیره. مرکز صدور این تهمت‌ها روشن نیست و فقط شما در اداره‌جات، سطور نامه‌ها و قبض‌ها از آن مطلع می‌شوید. نکته مهم اینجاست که در این ساختار عظیم و هیولایی دولتی که تهمت زدن به بخشی جدایی‌ناپذیر از حیات تبدیل شده، تهمت زدن آموزش داده می‌شود و همگان آن را فرا گرفته و بازتولید می‌کنند؛ در زیرزمین همه خانه‌ها دری است که به دادگاه شهر راه دارد.

امروزه و در زمانه‌ی بحران، این خصلتْ شدت بی‌سابقه‌ای گرفته است. در دورانی هستیم که طبیعی‌ترین و رایج‌ترین شیوه‌ی مواجهه با دیگری، قرار دادن وی در یک پوشه‌ی از پیش تعیین‌شده و نامیدن اوست: بی‌وطن، غرب‌زده، اصلاح‌طلب، بی‌دغدغه، لیبرال، چپول، حکومتی، آمریکایی، بی‌اخلاق و غیره‌. کافکا ازین موقعیت شدت‌یافته در یادداشت‌هایش سخن می‌گوید. او می‌نویسد، هرگاه در برابر تهمت و دروغی قرار می‌گیرم که من را رنجانده، یاد دروغ‌هایی می‌افتم که در زندگی به خودم گفته‌ام؛ وه چه دروغ‌های بزرگی. و آنگاه از کنار تهمت‌زننده می‌گذرم چون او را بسیار شبیه خودم و قابل فهم یافته‌ام.

@AminBozorgiyan
227 viewsedited  19:55
باز کردن / نظر دهید
2021-09-23 03:39:01 ° ‏امروز چندی از دوستان و آشنایان نخستین روز مدرسه رفتن عزیزانشان را جشن گرفته‌اند. با دیدن عکس‌‌ها دلم برایشان ضعف می‌رود، هرچند که ندیدم‌شان. در پس هر تصویری این دغدغه تکرار می‌شود که «تو هم الان باید حداقل یکی را به سن مدرسه ساخته بودی». غلبه بر «فرزند نداشتن» نیز نزاعی سخت است. ‏روزی که هم‌نسلان و دوستانت مدرسه‌رفتن فرزندشان را جشن می‌گیرند و عکس آنها را برای «عمو» می‌فرستند، روز بازگشت این سؤال و دغدغه و در واقع فعال شدن حس والد بودن و دغدغه جاودانگی هم است. نداشتن فرزند، مثل نداشتن چیزهای دیگر نیست؛ بنظرم تصمیمی نخواستنی و دوست‌نداشتنی است. آنکه فرزندی ندارد، احتمالاً تصمیم‌اش را دوست دارد اما نتایج این تصمیم همواره سویه‌های دوست‌نداشتنی‌اش را زنده نگه می‌دارد. در کودکی ادامه نیافتن، سرکوب غریزه جاودانگی و والد شدن و ترس از تنهایی در دوران پیری چیزهایی از بین‌نرفتنی‌اند که فرد را همواره آماده به دفاع از «تصمیم»‌اش نگه می‌دارد.

@AminBozorgiyan
765 viewsedited  00:39
باز کردن / نظر دهید
2021-09-20 22:03:48 ° ‏«هر اضطرابی شور زندگی است؛ تنها چیزی است که بیم می‌دهد فردا باید دوباره زندگی کنید و این اضطراب‌زاست.» ژاک لاکان/ سمینار اضطراب

اضطراب از اتفاقی که از سر گذشته و روی‌داده حالت روانی و تنی عجیبی است. می‌دانید که چه گذشته و چه نتیجه‌ای به بار آمده اما گویا در شُرف وقوع آن هستید.

اضطراب نوعی عکس‌العمل روانی و گاهی بدنی فرد به رویداد و موقعیتی است که فرد در اکنون و احتمالاً آینده آن را از سر می‌گذراند؛ چیزی وجود دارد که آگاهانه یا ناخودآگاهانه می‌ترساند و فرد خود را در معرض آن می‌بیند. روشن است که تا چه حد اضطراب از گذشته، یعنی مضطرب شدن از رویدادی که از سر گذرانده شده، وضعیتی پارادوکسیکال و تاریخ‌پریش است.

ما از رویدادی که گذشته انتظار داریم مضطرب‌مان نکند یا نترساندمان. یادآوری گذشته معمولاً باید ما را غمگین یا خشنود کند. این موقعیت ویژه را چگونه می‌توان فهمید؟ چرا من گاهی از آنچه از سر گذرانده ام مضطرب می‌شوم با اینکه از پایان آن کاملاً آگاهم؟ سؤال را می‌توان به‌گونه‌ای الهیاتی به طریق بوعلی بازسازی کرد: آیا خدا که از پایان و سرانجام آگاه است، از آنچه در عالم حیات گذشته و می‌گذرد مضطرب شده یا می‌شود؟

رویدادی از گذشته که همچنان اضطراب می‌سازد نه فقط نشانگر سویه‌های قدرتمند آن رویداد بر ذهن است که تأکیدی است ذهنی و وجودی بر امکان رخ دادن آن واقعه به‌گونه‌ای تازه. ذهن و تن این آگاهی را بر اساس تجربه‌ی زیسته‌اش از کودکی و یا حتی ژنتیکی یافته که «واقعه» دوباره ممکن است روی دهد. اضطراب از گذشته در واقع محصول این آگاهی و ناهمزمانی اضطراب با واقعه‌ی پیش رو است که با میانجی رویدادی از گذشته برای خود فرد علنی می‌شود.

دوستی که پدرش را سال‌ها پیش از دست داده است به من می‌گفت، یادآوری روزهای بیماری پدر برایش همان اضطراب را به همراه دارد؛ ترکیبی از ترس و امید، خوف و رجا. عجیب بود که او سرانجام را دیده بود و سوگواری‌اش را از سر گذرانده بود اما باز از یادآوری آن واقعه دچار اضطراب می‌شد. تجربه‌ی او برای من هم آشنا بود. شاید ما به پیشواز ازدست‌دادن بعدی‌ می‌رویم، برایش آماده می‌شویم، بدون آنکه انتخاب کرده باشیم.

@AminBozorgiyan
1.0K viewsedited  19:03
باز کردن / نظر دهید
2021-09-17 20:15:21 ° ‏یکی از دستاوردهای مهم دین که همواره نادیده گرفته شده لذت گناه است. دین‌های نخستین و سپس ادیان ابراهیمی، گناه را اختراع کردند و با این اختراع، تولید کننده‌ی بالاترین لذت که همان لذت گناه یا لذت سرپیچی از قوانین مقدس است، شدند.
در واقع ادیان به بشر کمک کرده‌اند تا لحظات ویژه‌ای را تجربه کند؛ این لحظات نه فقط تجربه‌ی لحظه معدود و محدود تجربه دینی که تجربه‌ی لحظه‌ی رایج و فراگیر گناه است.

@AminBozorgiyan
658 views17:15
باز کردن / نظر دهید
2021-09-15 01:42:48 ° یکی از رایج‌ترین ‏توهّم‌های روانی در زندگی شخصی که متکی بر نوعِ فلسفه تاریخ است، توهّم «آغاز زندگی جدید» است. کارشناسان مختلف، گفتارها و حتی اطرافیان و در نهایت نفسْ به ما القا می‌کنند که زندگی تازه‌ای را آغاز کنیم. در برابر نارضایتی از شرایط موجود مدام وسوسه می‌شویم یا تمنّای این را پیدا می‌کنیم که زندگی جدیدی را شروع باید کرد. این ایده که رواجش یکی از مهم‌ترین دستپخت‌های روان‌شناسی بازاری است، محصول نوع نگاه به تاریخ است. کسی که می‌خواهد زندگی جدیدی را آغاز کند، پیشاپیش تاریخ را بگونه مقطّع و تکه تکه می‌بیند. تاریخ‌نویسی رایج با قطعه‌سازی تاریخ به چیزهایی مثل ادوار حکومت (مثلاً صفویه، قاجاریه و غیره) این باور غلط را می‌سازد که تاریخ چیزی است که مدام آغاز می‌شود و پایان می‌یابد و پس از هر چرخشی همه چیز «نو» می‌شود.

این نگاه رایج به تاریخ به روایت حیات شخصی نیز سرایت کرده است. افراد مدام این تمنا را در خود می‌سازند که زندگی جدیدی را آغاز کنند و گذشته را از سر بگذرانند. این تلقی در زندگی شخصی به همان اندازه مخدّر است که نوع نگاه مقطّع به تاریخ. بیراه نیست که معمولاً اولین قدم برای ساختن زندگی جدید با دور ریختن آدمهایی از زندگی یا آغاز آشنایی‌های تازه همراه می‌شود؛ به این معنا که به تغییر اطرافیان یا در صورت ممکن محل زندگی ترجمه می‌شود، زیرا که از اساس این نوع نگاه به جای دیگری دسترسی ندارد.

ما ممکن است در حیات‌مان تصمیم‌های مهمی بگیریم که زندگی‌مان را دستخوش تغییرات و بهبود کند، هیچ شکّی در این نیست، اما این تصمیم‌ها و تغییرات، پیوسته با گذشته و تنیده با «من/Self» است. آنها زندگی را تکه‌پاره نمی‌کنند بلکه برعکس شیوه‌هایی هستند برای پیوستگی و تداومِ من، و رهایی از بیماری رایج انسان مدرن یعنی شیزوفرنی. من، کمپانی و مؤسسه یا ساختمان نیست که بتوان آن را کوبید و تعطیل کرد و تغییر کاربری داد.

گوستاو فلوبر در رمان مادام بوآری به خوبی این توهّم انسانی را نشان داده است؛ داستان اِما بوآری که با تخریب مدام روابط قبلی و ساختن روابط جدید می‌خواهد راهی برای فرار از زندگی نامطلوب ِ خود بیابد، پرسوناژی که بی‌اندازه از «من» متنفر است اما آن را در شکل یک خودشیفتگی شدید نشان می‌دهد.

@AminBozorgiyan
499 viewsedited  22:42
باز کردن / نظر دهید
2021-09-12 00:16:53 ° نگارنده «گرانی» را در تمام کشورهایی که زندگی کرده، تجربه کرده است اما نه آنگونه که شما در این چند سال اخیر در ایران تجربه کرده‌اید. گرانی فقط یک تجربه‌ی مهیب اقتصادی و در پیوند با فقر و نداری و گرسنگی نیست، بلکه واقعه‌ای به مراتب شدیدتر، وجودی، اخلاقی و فلسفی است.

گرانی سازنده روان‌پریشی فردی و جمعی است به این دلیل روشن که امنیت روانی فرد و جامعه را از هم می‌گسلد. شبیه این می‌ماند که شما صبحی بعد از برخاستن از خواب ببینید محیط زندگی‌تان کاملا تغییر مادی یافته، مبلمان خانه تغییر کرده و یا دکوراسیون شهری به چیز دیگری تبدیل شده‌است. ترسناک است.

گرانی، به جز افزودن ناتوانی فرد در خریدن، ساختن یک تجربه جمعی از تغییر منفی و استیصال است. از آن مهمتر، عامل این تغییر به وضوح روشن نیست. ما با فروشنده روبروییم اما می‌دانیم این ناامنی منبع بزرگتری دارد. عامل اصلیِ ناامنی -مثل همیشه- البته حضور ندارد. غایب است. دولت دقیقا به سبب حضور همیشگی و پررنگش در همه جا، غایب است. در گرانی این حضورِ غیاب به‌ شدت تجربه می‌شود. می‌دانیم که همبسته این تجربه، حس ناتوانی عمیق است. فرد دقیقا نمی‌داند باید به کجا شکایت برد.

ناتوانی در تغییر وضعیت به سبب سیطره‌ی نوعی متافیزیک شرّ (همان دولت، کمپانی‌های قدرتمند و ...)، اخلاق را نیز در معرض بحران قرار می‌دهد. شرّ متافیزیکی، شرّی که ناتوانی‌های بنیادین می‌سازد در وهله اول مواجهه اخلاقی با دیگری و جامعه را تضعیف می‌کند و در مرحله دوم به مرکز قدرت می‌چسباند. گرانی نابودکننده اخلاق اجتماعی است ازین حیث که تنازع برای بقا را پیش می‌کشد؛ و اساسا خود تنازع را به پدیده‌ای عقلانی و طبیعی مبدل ساخته و به اخلاقی بودن خصلتی کاملا غیرعقلانی، انتزاعی و آرمانی می‌بخشد. از سویی دیگر فرد ناتوان را به سمت عامل شکست و زحمتش می‌کشاند، همان‌گونه که ایوب را به سمت خدا.

گرانی در واقع سوژه جدیدی می‌سازد؛ سوژه‌ای شُکّه، مستٲصل، ترسیده، طفیلی قدرتمندان و غیراخلاقی که ارزش‌هایش را بی‌معنی می‌بیند و این‌ یعنی سوژه‌‌ای در نهایت نهیلیسم.
گرانی سازنده نهیلیسم جمعی است.

@AminBozorgiyan
546 viewsedited  21:16
باز کردن / نظر دهید