آدرس کانال:
دسته بندی ها:
تلگرام
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین:
5.82K
توضیحات از کانال
آنکه خانهای ندارد، در نوشتن خانه میکند. آدورنو
(استفاده، انتشار و به اشتراک گذاری مطالب این صفحه با ذکر نام نویسنده بدون اشکال است)
Contact : aminbozorgian60
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
0
3 stars
0
2 stars
1
1 stars
1
آخرین پیام ها 15
2021-09-10 23:42:54
° تهیدستان و کارگران در ذهنیت بورژوایی طبقه متوسط گاهی ستایش میشوند چون از نظر آنها بیچارگان ابزاری هستند برای انقلابی که قرار است ما را خوشبخت کند؛ پس باید به عاملیتِ تغییر مدام روحیه داد و خود را همراه او «نمایش» داد. ایدئولوژی اصلی این گرایش مبتنی است بر نوعی از مبارزه سیاسی صوری که در تمنای قیام «دیگران» است.
مفتسواری (Free ride ) رفتاری رایج بهخصوص در وضعیتهای بحرانی است: ستایش از خلق قهرمان، پابرهنگان جهان و ایران و فلان و بیسار اما در عمل، مداخله نکردن و گوشه نشستن تا در موقع لزوم و بدون دادن هزینه، از مواهب فضای جدید برخوردار شدن. این مفتسواری که غالباً ناخودآگاهانه و برآمده از خصلت طبقاتی و مناسبات اقتصادی و اجتماعیِ «بانکیزه شده» است را همه جا میتوان دید. در واقع پاسخ اصلی به این پرسش بنیادین که با این همه دمبه، چرا گوشتی وجود ندارد، همین رواج عمومی مفتسواری با دهانهای باز است. این راز گرایش ما به برخی گفتمانهای به ظاهر رهاییبخش، انقلابی و رادیکال و به واقع تا عناق فردگرایانه و بورژوایی است.
@AminBozorgiyan
890 views20:42
2021-09-08 03:10:42
° در قطعهی موسیقی خراسانیای با شعر طبیب اصفهانی شاهد یک تصویرسازی ناب هستیم:
غمت در نهان خانهی دل نشیند
بهنازی که لیلی به محمل نشیند
میدانیم که محمل، حجلهی عروس است که بر روی شتر بسته میشود. شاعر میگوید با همان نازی که دختر یا لیلیِ نشسته بر محمل میرود، غم معشوقِ شکستخورده از عیان خارج و در دل نهان میشود؛ حتی دیگر نمیتواند علنی غمگین باشد. هر نهانشدنِ غمی همآهنگ با ناز عروس در محمل است. در واقع، نسبتی است بین ضرباهنگ ناز و ضرباهنگِ نهان شدن غم؛ یا به تعبیر روانکاوان مدرن بین تمنّا و ماخولیا.
موسیقی این قطعه نیز هماهنگ با ضربان حرکت شترها (کاروان) بالا و پایین میشود، فراز و فرود ملودیک دارد. ناز عروس با ناز حرکت شترها همآهنگ است، و این حرکت در نسبت با تبعید دائمی غم به درون است.
@AminBozorgiyan
504 viewsedited 00:10
2021-09-05 17:14:11
° در خلسهی پیش و پس از خواب -لحظه قرار گرفتن بر روی مرز بیداری و خواب- ایده مرگ که در واقع چیزی نیست جز گشوده شدن دروازههای خودآگاه برای ورود افکار واپسرانده شده به ناخودآگاه، بیش از هر زمانی سر میرسد. ذهن و بدن از یادآوری شدید مرگِ خود و پوچی حیات در بیدفاعترین شکل خود گرفتار میشوند؛ موقعیتی که باید به سرعت بر هم زد.
ذهن در این موقعیت در مرز بیداری (زیستن) و خواب (مرگ) قرار میگیرد: گویی در زیستن، مرگ فراخوانده میشود. اما شاید این تنش بیش از این موقعیت، به شرایط بدیل باز میگردد: در لحظه خواب/مرگ، بیداری/زیستن دستبردار نیست، نمیگذارد با آسودگی بخوابم. بنظر میرسد، جامعهای که افراد آن به سختی میخوابند، به ما میگوید که مردنِ آسوده نیز در آن جامعه سخت شده است. بدخوابی جمعی به عنوان یک پدیده جامعهشناختی نه فقط نشانگر معضلات زندگی که نشانهای است بر افزایش مردنهای پر مشقّت.
از جامعهای که آسودگی مرگ را از کف داده، میتوان زندگی شکستخورده، ضعیفشده و بیمعنای افراد را فهمید. هر میزان، زیستن سخت و بیکیفیت شده باشد، مرگِ آسوده ناممکن میشود. ناممکنی مرگ به مثابه مرگ، تنش ذهنی میسازد. تحمل دخالت زندگی در مرگ یا همان ناممکن شدن مرگ، غیر ممکن است. من حق دارم در آسودگی بمیرم. در واقع، ما در طلب آسودگیِ مردن هستیم و این دستاورد تنها از طریق بهبود زندگی جمعی حاصل میشود؛ آن زندگیای که در مرگ مداخلهای بیش از حد نداشته باشد.
@AminBozorgiyan
467 viewsedited 14:14
2021-08-30 13:53:09
https://vrgl.ir/Z3gJ0
1.0K views10:53
2021-08-29 03:10:04
° تب سریال دیدن همه دنیا را فراگرفته است. صنعت سینما به حادترین شکل خود رسیده و سریال آن را مردمیتر کرده است. در واقع، پاپ کالچر در سریالها به حد نهایی خویش نائل شده است. سریال، زنجیره کردن (Série) فیلم و سریسازی تصویر است. با سریال، «دیدنِ» تصویر عادت هر روزه و همیشگی شده و به مناسکی غیرقابل تفکیک از حیات روزمره تبدیل میشود. این پیوند، حیات را بیش از گذشته با تصویر درمیآمیزد و فاصلهی امر واقع و امر مجاز را که با ماتریالیسم سکولاریسم مدرن ساخته شده بود از میان برمیدارد. یادمان باشد که جهانبینی دینی شکل اولیهی پیوند امر واقع و امر مجاز بود. خدا -به مثابه تاریخیترین مجاز- در واقعیت زندگی، حضوری غیرقابل تفکیک داشت که با عقل روشنگری این پیوند تضعیف گردید. با سریال بار دیگر فرد به درون جهان مجازی کشیده میشود و توان این را مییابد که واقعیت را بیشتر نادیده بگیرد (همان کارکرد تاریخی دین). زنجیرهای از تصاویر ساخته میشود که واقعیت را در خود جای میدهد به این معنا که در چرخشی معرفتشناسانه نسبت به خرد روشنگری، انسان و جامعه درون تصویر خودش جا میگیرد.
ما درون تصویرمان قرار گرفتهایم و تجربه زندگی مدرن را به شکلی دیگرگون تجربه میکنیم. بیراه نیست که میتوان بیش از پیش انتظار داشت که تصمیمها، ارزشها و کنشهای عمومی را در ارتباط با سریالها رصد کرد، بگونهای که آن پیوندی را که هنر در دوران پیشا مدرن یا مدرنیته متقدم با زندگی روزمره مردم داشت را بگونهای جدید بازسازی کند. اگر شعر در ایرانِ قرون پنجم تا دوازدهم ه.قمری و نقاشی یا مجسمهسازی در قرون وسطی تا قرن ۱۸ با زندگی روزمره مردم در ارتباط بود، سریال این پیوند غیرقابل تفکیک را بهنوعی بازسازی میکند. کشیشها و هنرمندان و سیاستمداران و در مجموع پرسوناژهای مهم در دوران ما در سریالها جا گرفتهاند و نقش راهبری را برعهده دارند.
سوژه مدرن با سریال همشکلتر و یکدستتر میشود؛ امت. در فرآیندهای رشد پاپ کالچر در مدرنیته متأخر، تفاوتها و تمایزهای میان افراد گوناگون در جوامع متنوع به کمترین درجات خود میرسد و در سلیقه و جهاننگری نوعی همسانی بروز مییابد؛ در واقع با سریال، جهانیشدن جهانیتر میشود. سریالها با دستگذاشتن روی ذائقههای مشترک، ذائقهها را بگونهای دیالکتیکی مشترکتر میکنند، بیراه نیست که بیش از رمانها و فیلمها تقریباً همگان سریالهای محبوب مشترکی دارند و به هم توصیه میکنند.
بازار سریال نیز متکی به همین اشتراک ذائقهها و نوعی «توحید» است.
@AminBozorgiyan
658 viewsedited 00:10
2021-08-26 16:55:16
° به خواب میروم. به خواب میروم و در واقع به جایی سقوط میکنم که خواب آنجاست. خواب، تجمیع همه سقوطها در زندگی است. هر وقت میخوابیم، سقوطهایمان را در قدرتهای روزمره، تقلید میکنیم. خواب همه سقوطهای روزمره را جمع میکند؛ اعلام نمادین ضعفها، خستگیها و ناتوانیهاست. خواب لذتبخش است تا جایی که دیگر نتواند خود را تحمل کند. «دردِ لذت وقتی میآید که لذت نمیتواند خود را تحمل کند¹». وقتی خواب تحمل ناپذیر میشود در واقع با لحظهای روبروییم که خواب توانایی تجمیع کردن سقوطهای روزمره را از دست داده و این سقوطها در مرکزی بیولوژیک_روانی بنام خواب مجتمع نمیشوند، به کنترل در نمیآیند و سرسختانه تن به کنترل نمیدهند.
مرگْ خواب نهایی و سقوط پایانی است. سقوطی که همهی سقوطهای حیات را نه بطور نمادین که اینبار در شدتِ واقعیبودن، تجمیع و خاموش میکند. مرگِ قریبالوقوعِ من اعلام اتمام سقوطها و صعودهای من به دیگران است. و چون کسی نیست که مرگ من را تحمل نکند ( منی دیگر باقی نمانده است)، مرگ سرحدات لذتِ سقوط است؛ یک خواب عمیق بدون کابوس، بدون بیخوابی، بدون هجوم خاطره و اضطراب و حتی فارغ از وحشتِ یادآوریِ مرگ خود.
۱. از کتاب به خواب رفتن (Tombe de sommeil) ژان لوک نانسی
@AminBozorgiyan
518 viewsedited 13:55
2021-08-24 22:52:03
° تصاویر داخل زندان، یعنی یکی از مهمترین فضاهای اندرونی دولت چه چیزی را به ما نشان میدهد؟
در نمای نخستین مکانیزمهای حبس و شکنجه را، اما در پشت این تصاویر نهیلیسم ذاتی دولت را میتوان یافت. رابطه خصمانهی حکومت با آنچه تبلیغ میکند و ارزش مینامد را در اندرونیها بهتر میتوان فهمید.
از سوی دیگر دولت در زندان، افراد را بگونهای دلخواه کنترل میکند. بیرون میایستد و نزاعها را میپاید. او مایل است همین الگو را در سراسر جامعه اجرایی کند. مشکل او اما همواره این بوده که کنترل، هیچگاه بطور کامل محقق نمیشود. همین نارسایی، همین تصاویر درز کرده از اندرونی، هرچند نمایش شکنجه و خشونت اوست اما بیش از آن، ضعف و نارسایی تاریخیاش را نیز نشان میدهد. هر تصویری از درون هر زندانی راوی ضعف نهاد کنترلی حکومت و افشاکنندهی نهیلیسم اوست. نشان میدهد که یک: حکومت جز تداوم قدرتش ایدئولوژی مهم دیگری ندارد و دو: ضعیفتر از تصویرش در ذهن ماست.
تصاویر را اگر با دقت نگاه کنیم، تصویر ما را مخدوش میکنند و بجای ترساندن، امیدبخش میشوند.
@AminBozorgiyan
1.4K viewsedited 19:52
2021-08-23 17:39:33
֎ قطعهای برای فرار و گریز
در مواجهه با «وضعیت»، وضعیتی سراسر انقیادگر، از معضلات اقتصادی و سیاسی گرفته تا مشکلات شخصی، خانوادگی و همه آن چیزهایی که جامعه و مناسبات اجتماعی از طریق بروکراسی، دولت، دین، عرف و ساختار اِعمال میکند؛ دو راه وجود دارد: راههایی که ژیل دلوز به تأسی از داستانهای فرانس کافکا بین آنها تمایز میگذارد: فرار و گریز.
فرار از وضعیت (scape) یعنی رها کردن موقعیت و رفتن به جای دیگر، به مکانی دیگر؛ تغییر جغرافیایی برای تغییر در وضعیت. آنچه که در مجموع تحت عنوان مهاجرت میشناسیم. دیگری، گریز (breakout) است. تفاوت میان فرار و گریز در نوعِ فهمِ وضعیت است. اگر شما این گونه بیاندیشید که وضعیت موجود، تماماً محصول یک مکان مشخص، یک جامعه و دولت مشخص و حالات و احوالات جغرافیایی مشخص است، فرار را توصیه میکنید. میبینیم که چگونه امروزه بسیاری در فکر راهی برای فرار از منطقهی محل سکونت، شهر یا کشورشان به هر قیمتی هستند.
﴿کلیک کنید: متن کامل﴾
امین بزرگیان ❖ شور فاصله
www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki
230 views14:39
2021-08-20 17:21:50
° آن کوهنوردی که در کوه گم و چندی بعد جنازهاش در میان تلی از سنگ و برف پیدا میشود همواره برای من بیش از شکست، قدرت اراده را یادآوری میکند؛ مرگی مالامال از شور زندگی. عشق راستین نیز انباشته از این خصلت تناقضنماست: نابودی و بهروزی. بیراه نیست که دوستداشتن راستین هماره قدم زدن در مرز مرگ و زندگی، ملال و شعف، و شکست و لذت است. اینکه عشق (کوهنوردی) برای عاشق مخاطرهآمیز است، در لحظهی پنهان شدن و گم شدن او در معشوق (کوه) خود را مینمایاند. هرچند سقوط و نیستی محتمل است اما هستی و اشتیاق را میافزاید. در میان کوهنوردان، شورمندانهترین کوهنوردان، این مخاطره، نیرو و معنای حیات است. سپردن تنِ خود به این امر استعلایی و فرارونده یا همان صعود به تمنای نگریستن از قله، نابترین شکل نمادین عینیت بخشیدن به ارادهی زندگی است. و جالب اینجاست که بیش از هر کسی سقوط کردهها، گمشدهها و شکستخوردگاناند که زندگی را یادآوری میکنند؛ آنهایی که مسیری را با دلیری و جانی انباشته از امید برای این نرسیدن پیمودهاند. همین عنصر است که به کوهنوردی، حداقل در تاریخ جنبشهای سیاسی ایران، خصلتی سیاسی نیز داده است.
@AminBozorgiyan
603 views14:21
2021-08-18 05:23:28
° هر گرایش سیاسیای که داریم به کنار اما افغانستانِ امروزْ دیروزِ «ما»، الگویِ «ما»، آیندهی عبرتِ «ما»، حالِ «ما»، بخشی از سرزمینِ «ما»، فلان ما و بیسار ما نیست. این نوع توجه به مسأله، بازتولید دیگریسازی و سرکوب، و در حقیقت تلاشی برای بیتوجهی به مسأله است. فراخواندنِ مدام «ما و من» و بروز اگوی متورم فردی و جمعی حول و حوش رنج واقعی آدمها، چیزی تنها ظاهراً همدلانه است.
رنجهای دیگری را باید به رسمیت شناخت و آنها را به ابزاری برای تشریح وضعیتِ خود مبدل نکرد. همدلی اهدای حواس خود و فراگذاشتن از خود است و نه استخدام دیگری یا وضعیت دیگری برای خود. این خودپسندی و خودمرکزبینی ملی را ذیل توجه به وضعیت افغانستان امروز بسیار میتوان دید. فرد کار زیادی به «آنجا» و رنج دیگری ندارد، دیگری بودن دیگری را به رسمیت نمیشناسد و تنها آن-جا را وسیلهای میکند برای توضیح و مطرح کردن این-جا؛ اما مشکل اینست که نام و محتوای این مکانیزم نارسیستی را همدلی میفهمد. در واقع در پیرنگِ توجهات، نوعی بیتوجهی و نادیدهانگاری عمیقی لانه کرده که چون با دقت نگاه کنیم، میبینیم که بخش عمدهای از بحران جهان امروز را نیز ساخته است. در جهانی هستیم مالامال از اخبار و اطلاعات درباره مکانها و انسانها، اما با کمترین حساسیت و همافقی. خودشیفتگی فردی و جمعی با به درون کشیدن هر نوع دیگری آغاز میشود و با فراموشی سریع مسأله و همان دیگری به اتمام میرسد.
افغانستان جایی برای توضیح «ما» نیست.
@AminBozorgiyan
1.2K viewsedited 02:23