Get Mystery Box with random crypto!

•снαɴвαек ғɪc🌙

لوگوی کانال تلگرام chanbaekfic — •снαɴвαек ғɪc🌙 С
لوگوی کانال تلگرام chanbaekfic — •снαɴвαек ғɪc🌙
آدرس کانال: @chanbaekfic
دسته بندی ها: موسیقی
زبان: فارسی
مشترکین: 2.27K
توضیحات از کانال

دیآلوگ فن فیکِ چانبکِ مورد علاقه‌ی شُما 🥀
⊱𝐂𝐁 𝐒𝐔𝐁𝐒 ↬ @CBSubSets
⊱𝐒𝐔𝐁𝐒𝐄𝐓 𝐎𝐅 ↬ @ChanBaekWorld
Talk:
https://t.me/harfmanbot?start=861657058

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2022-02-24 18:30:36
#لبهاش رو با شدت دوباره روی لبهای غنچه‌ای و پنبه‌ای سهون کوبید و #زبونش رو هم وارد این بازی گناه‌آلودِ شیرین کرد.
وقتی #لباسش توسط دستهای سهون از روی شونه‌هاش سُر خورد و کف #حمام افتاد، برای عقب رفتن به سهون فشار اورد و هر دو باهم زیر دوشی که هنوز باز بود قرار گرفتن.سهون رو به #دیوار سرد چسبوند.
قطره‌های آب... روی تن‌هاشون... روی صورتهاشون...
#رنگها کنار میرفتند.
سفید، سیاه، سرخ...
اما #اتصال اونها لحظه‌ای قطع نشد. سهون مُصِّر بود که رنگ لبهای جوکر رو خودش #نابود کنه.
دستهاشون برای #لمس همدیگه مشتاق بودند و خیلی زود هر دو در حال #سوختن توی داغی تن‌ همدیگه بودند
40 viewsBOBBY, 15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 18:30:36
هانا پرسید:
-تو #بابامو دوست داری؟
بکهیون شوکه به طرف دختر برگشت. دهنش #خشک شده بود، جوابی نداشت. اون دختر از کجا فهمیده بود؟ یعنی حرف های موسیو پارک رو توی راه پله شنیده بود؟ تنها کاری که میتونست بکنه، تکون دادن سرش به نشونه ی مثبت بود.
-یه جور عجیبی #دوستش داری مگه نه؟ از اون #حسای مسخره!
حالا که دختر به احساساتش توهین میکرد، شجاع تر شد. حس اون به موسیو پارک یه "حس مسخره" نبود. این #عشق بود جوری که توی کتاب ها میگفتند.
-دارم... دوسش دارم
اما اوضاع بر خلاف تصورش پیش رفت. دختر با عصبانیت به طرفش #حمله کرد و یقه اش رو چسبید.
-نه... نباید داشته باشی، همچین #حقی نداری!
45 viewsBOBBY, 15:30
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 18:25:21
اخـــــــــطــ ــــــار- اخـــــــــطــ ــــــار

پارگی #مقعدش، خون چک شده از سوراخش...
تن بی جونش روی زمین افتاده بود و لعنت!
اون مرد هنوز دست از سرش بر نمی‌داشت.
#درد
زیاد توی بدنش داشت و کم مونده بود از شدت #سرگیجه و از دست دادن خون زیاد #بیهوش بشه

▷HOTEST FICTION FOR EXOLS ༉
86 viewsBOBBY, 15:25
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 18:29:17
─ نکنه اون #دیالـوگ ها و حرفا، چیزاییه که خودت دوست داری تجربه کنی بیبی کت؟! 𓏲
لیسی به لب های نیمه باز سهون زد و به بزاق دهنش که کش اومده بود، خیره شد.
نکنه #کارگـردان اوه تمام این سال ها دنبال ی #ددی میگشته تا #بیبـی سایدش و به اون نشون بده؟!
به چشم های #گربـه ای مظلوم شده هون چشم دوخت و ادامه داد.
#کتـی واقعی تویی. و کتی عاشق دیک #کلفـت ددیشه. درست میگم؟! .⋆
54 viewsBOBBY, 15:29
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 18:29:17
تمام این یک سال، من، یعنی کیم جونگین به پارتنر #سکـس مردی سیری ناپذیر که از خودم ده سال بزرگتره تبدیل شدم.
اوه سهون، کسیه که هیچ وقت از سکس خسته تون نمیکنه و بدون ترس روی #موتـورش
، تو پارک، تو رستوران ، روی #کاپـوت ماشینش، محل کارش و محل کارم به سخت ترین حالت ممکن به #فاعکـم میده و دروغ نیست اگه بگم از سکس روی #تخـت نفرت داره. شاید بهتر باشه همه چیز رو از اول تعریف کنم. از همون روزی که به سختی همراه با دوستم برای اولین بار، #شبونـه از خونه بیرون زدیم!
51 viewsBOBBY, 15:29
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 18:29:17
#ممنوعه بودن عشقی که سالیان سال در قلبش پرورش داده بود؛ زمانی طعم #تلخش رو زیر زبون #سهون قالب کرد که مرد، گوشه‌ای ایستاده و با یک جام #ویسکی رقص جونگین همراه با معشوق “ #مذکرش さ “ رو تماشا می‌کرد.
51 viewsBOBBY, 15:29
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 18:24:35
معــــروف‌ و هـــات‌تـرین فیکشن #ددی‌کیــــنک چــانبـکـ 〨

꒰ Hey Little, You Got Me Fucked Up

꒰ 𝙳𝚊𝚍𝚍𝚢𝙺𝚒𝚗𝚔, 𝚁𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎, 𝚂𝚖𝚞𝚝


#خواهش میکنم...دفعه...#آخـرم...بود
البته که دفعه‌ی #آخـرت بود، قبلا هم بهت گفته بودم چیزی به اسم #بخشـش توی #وجـودم ندارم و برای اشتـباهاتت #تنبـــیه 𖤩 میشی.
بکهیون #وحشت‌زده چشماش رو بست و لب‌هاش رو #محــکم بهم فشرد .
با این کارا نمیتـونی جلوی #ارضــا شدنم توی دهن #کوچیکتـ رو بگیری
با #خشـونت صورت بکهیون رو جلو کشید و #عضـوش رو به لب‌هاش فشرد ⋱

#مقــاومت فایده‌ای نداره بکهیونی ‍ این #روش منه و هیچ چیز #نمیتــونه تغییرش بده ༻


فصـل اول کـامل ، فصل دوم درحال آپ

بـــزن روی لینک زیر و این فیک #خـــــیس رو بخون
https://t.me/+dnhzOSJe6ORlNThk
https://t.me/+dnhzOSJe6ORlNThk
https://t.me/+dnhzOSJe6ORlNThk
76 viewsBOBBY, 15:24
باز کردن / نظر دهید
2022-02-21 22:33:52
_ "صحنه ش برات آشنا نیست؟"
کای با ریشخندی که رو #لبای #حجیمش نشسته بود، پرسید و چنگی به #باسن پر سهون زد و اونو رو کابینت گذاشت.
سهون با حس سرمای سطح سنگی، #هیسی کشید و بوسه ی #خیسی به لبای #داغ کای زد: "دفعه ی قبل اینجا بوسیدیم..."
اینو گفت و دستش رو تو شلوار کای فرو برد و با شیطنت #عضو نبض دار و #تحریک شده ش رو بین انگشت هاش گرفت.
_ "اما الان قراره کارای بهتری انجام بدیم."
لبای کای با #لذت از هم فاصله گرفتن و #آه بی صدایی از بینشون خارج شد.
_ "ببین سرآشپزمون رو چطور از راه به در کردم..."
با نیشخند مغروری که رو لباش بود، گفت و با لذت انگشتش رو به آرومی بین #خط باسن سهون کشید.
71 viewsBOBBY, 19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-02-21 22:33:52
دستشو رو سر سهون گذاشت و صورتش رو به بالشت #فشرد و به صداهای #ناله ای که تو بالشت #خفه میشد، گوش میداد.
#گازی از پوست لعنتی باسنش گرفت و #زبونش رو روی همون نقطه کشید.
_ "دفعه ی قبل گفتیم آخرین باره..."
درحالی که به شدت #نفس نفس میزد، گفت و با گرفتن موهای سهون، به آرومی اونو عقب کشید و باعث شد نگاهش به سمت کای بچرخه...
_ "اما ظاهرا نمیتونم از این سرآشپز دستیار نما دست بکشم..."
اینو گفت و رسما به #لب سهونی که از شدت #تحریک شدن، از خود بی خود شده بود، #حمله کرد و اینبار گازی از لبای خواستنی ش گرفت.
_ "مخصوصا وقتی خودش برگشته..."
رو لباش، با #حرارت زمزمه کرد.
_ "مگه نه هون؟"
55 viewsBOBBY, 19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-02-21 22:33:52
چنگی به بازوهای ورزیده پسری که روش #خیمه زده بود انداخت
_اههههههه.......چا......چان
لب هاشو از #سینه های ورم کرده پسر بلند کرد به چشم های #خمار و غرق اشکش خیره شد...
روی صورتش خم شد و همانطور که #پروستاتش رو هدف گرفته بود #لب های ظریفش رو به بازی گرفت و درحالیکه یکی از دست هاش بدن خیس از عرقش رو #لمس میکرد و دست دیگش #عضوش رو پمپ.
بوی کام و #سکس لا به لای عطر تن بکهیون هوش از سرش برده بود.
صدای #ناله های از روی لذتش گوش چانیول رو #نوازش میکردند.
_اههههههه.....همون......همونجاااا......اهههههه.....چان
21 viewsBOBBY, 19:33
باز کردن / نظر دهید