2022-02-27 13:47:30
"حقیقت همیشه ناآشکار و در پرده ابهام است. و هیچ گروهی قاطعاً نمیتواند مدعی باشد حقیقت در دست اوست."
استاد مصطفی ملکیان
اگر در طول تاریخ بشری بیست کتاب عالی درباره زندگی خوب و خوش و ارزشمند نوشته شده باشد مسلما یکی از آنها کتاب تأملات مارکوس ارولیوس فیلسوف و امپراطور رومی است. معتقدم اگر کسی توفیق مطالعه این کتاب را نداشته باشد چیز بسیار بسیار بسیار مهمی را ازدست داده است و کمیت زندگی اش لنگ خواهد بود. مارکوس در این کتاب یک سلسله گزارههای ناظر به واقع و یک سلسله گزارههای ناظر به ارزش و یک سلسله گزارههای ناظر به تکلیف و وظیفه را بیان کرده که با تفکیک آنها می توانیم با بصیرت بهتری کتاب را مطالعه کنیم.
کتاب متشکل است از سه بخش:
بیست و هشت گزاره ناظر به واقع
چهار گزاره ناظر به ارزش
صدو بیست گزاره ناظر به تکلیف
این گزاره ها کمابیش در نزد سایر فیلسوفان رواقی نیز تکرار شده است. گزاره هایی ناظر به واقع و جهان هستی (چه ما با آنها موافق باشیم چه مخالف، چه این گزاره ها صادق باشد چه کاذب):
انسان حیوانی است عاقل و اجتماعی. این تعریف البته برگرفته از آثار ارسطوست. انسان با همین دویژگی عقل(نیروی استدلال) و اجتماعی بودن(نه جمعی بودن که ویژه سایر حیوانات است) از سایر حیوانات متمایز است.
انسان از سه ساحت تشکیل شده است: جسم ، جان(نفس) ، عقل
نسبت انسان به طبیعت،جهان، هستی نسبت جزء به کل است نه نسبت دیگری.از این گزاره جزئی از کل بودن و گره خوردن سرنوشت انسان به طبیعت بعدا نتایج فراوانی در اخلاق استنتاج خواهد شد.
اصل حاکم بر طبیعت ضرورت است. بر طبیعت ضرورت حاکم است یعنی هرچه پیش می آید نمیتوانسته است که پیش نیاید. بنابراین هر چیزی چنان است که باید باشد.
اصل حاکم دیگر بر طبیعت اصل بیثباتی است. تنها اصل ثابت در جهان بیثباتی است. هیچ چیز در عالم طبیعت جز بیثباتی، ثبات ندارد. همه چیز در حال تطور، دگرگونی، سیلان و به شکل دیگر درآمدن و تغیّر است.
برجهان هستی و همه موجودات آن تقدیر و سرنوشت حاکم است و گریز و چارهای از آن نیست. و این تقدیر و سرنوشت هم لزوماً تقدیر و سرنوشت الهیاتی نیست بلکه میتواند تقدیر و سرنوشت فلسفی باشد.
در جهان راز هست و خیلی چیزها اساساً ناشناخته و راز است.
تقدیر و سرنوشت هم یکی از رازهاست. سرنوشت هیچ موجودی شناختنی نیست.
در راه و رسم خود طبیعت شرّی وجود ندارد. در طبیعت هرچه هست خیر است. پس شر از کجا میآید؟ بعداً خواهیم گفت.
هرچیزی در جهان طبیعت به سوی غایت خودش کشش دارد. اگر به چیزی کشش داشتی آن چیز غایت توست. اگر چیزی جذابیت نهایی برای من داشته باشد حتما آن چیز غایت من است.
چیزی از عدم به وجود نمیآید و چیزی هم از وجود به عالم عدم بازنخواهد گشت فقط تبدل درکار است و موجودات دائماً به یکدیگر تبدل مییابند. هرگز موجوی از صفر، از هیچ مطلق، از عدم مطلق به وجود نیامده است. از سوی دیگر موجودات میمانند بخاطر اینکه به چیز دیگری تبدیل و تحول یابد. بنابراین موجودات نه مسبوق بر عدماند نه سابق بر عدم. نه قبلشان عدمی بوده و نه بعدشان عدمی خواهد بود.
حقیقت همیشه ناآشکار و در پرده ابهام است. حاق واقع آشکار نیست. و هیچ گروهی قاطعاً نمیتواند مدعی باشد حقیقت در دست اوست.
هرچه گمان میکنید چیزی است، نظرگاه شما درباره چیزی است. ما به چیزها دسترسی نداریم بلکه به نظرگاه خودمان از چیزها دسترسی داریم.(همان منظر گرایی موجود نزد مولوی و نیچه) چشماندازهای ما از واقع خود واقع نیست. جنگ ما و صلح ما همه از منشأ نظرگاههای ما از عالم واقع است نه از خود عالم واقع.
خود جهان واقع هرگز توان لذت بخشیدن یا ألم و درد بخشیدن به کسی را ندارد.
نظرگاه ما به جهان است که یا به ما لذت می بخشد یا ألم می بخشد. بنابراین اگر میخواهید لذت ببرید و ألم درنیابید، نظرگاه خود را به جهان عوض کنید. جهان معصومِ معصومِ معصوم است. ما از دست نظرگاههای خود مینالیم فکر میکنیم که از دست جهان مینالیم. جهان نه به ما نالش میدهد نه آرامش. نالش و آرامش ما برخاسته از دیدگاهها و نظرگاههای ماست. اگر لذتت فراوان است دیدگاهت مناسب است اگر نالش تو فراوان است دیدگاه نامناسبی اتخاذ کردهای.
خود زندگی معنادار نیست، ما انسانها باید به زندگی معنا ببخشیم. معناداری زندگی کشف شدنی نیست بلکه جعل شدنی و خلق شدنی و ایجاد شدنی.
زندگی برخلاف توهم ما همین آن و لحظه حال است که در آن به سر میبریم. گذشته زندگی ما نیست چون از دست رفته و آینده هم زندگی ما نیست چون هنوز به دست نیامده و چه بسا هم به دست نیاید.
هیچ انسانی از خطای معرفتی مصون نیست. ما محکوم و محتوم هستیم به مرتکب شدن خطای معرفتی و در شناخت عالم واقع کم یا بیش دچار خطا هستیم .
ادامه
@mostafamalekian
2.7K views10:47