Get Mystery Box with random crypto!

مصطفی ملکیان

لوگوی کانال تلگرام mostafamalekian — مصطفی ملکیان
آدرس کانال: @mostafamalekian
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 61.59K
توضیحات از کانال

🔸جهت انتقادات،پیشنهادات وهمکاری:
👤 @admynchannel
🔸پاسخ به سؤالات متداول (پشتیبان کانال) :
👤t.me/mostafamalekiian
🔸صفحه اینستگرام:
instagram.com/mostafamalekian_official/
🔹کانال ناقد:
@naghedchannel

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 38

2022-01-09 11:20:03 عمل به خوشایند دیگران و کنار گذاشتن خوشایند خویش، از ویژگیهای زندگی عاریتی است.

یکی دیگر از ویژگی های زندگی عاریتی این است که خوشایندهای خود را به جهت خوشایندهای دیگران کنار می گذاریم. این هم داستان طولانی و مفصلی دارد که فعلا نمی خواهم وارد آن شوم. در اینجا روان شناسان نهضت سوم کارهای بسیار جدی انجام داده اند که آن را بصورت خلاصه وار بیان می کنم. آبراهام مزلو و برخی از همکاران او به این نکته اشاره کرده اند. راجرز هم بر این نکته تاکید کرده است که وقتی انسان به دنیا می آید در ایام و سالهای اولیه زندگی و تا قبل از سه سالگی بصورت کاملا غریزی به طرف چیزهایی می رود که به سود ارگانیزم اوست. در این ایام انسان به طرف چیزهایی نمی رود که به زیان ارگانیزم اوست. در واقع انسان قبل از سه سالگی بدون اینکه تفکر یا تامل کند آهسته آهسته بسوی خوردنی ها و آشامیدنی ها و بطور کلی چیزهایی که به سود ارگانیزم اوست، جذب می شود معنای این سخن آن است که هر کاری انجام می دهد، به سود ارگانیزم بیولوژیک اوست.

اما از اواخر دو سالگی و یا از اوایل سه سالگی چیز جدیدی در زندگی طفل پیش می آید و آن میل به محبوبیت و اینکه دیگران او را دوست داشته باشند، است. این میل که ای کاش بتوانم به نحوی زندگی کنم که پدر و مادر و خواهر و برادرانم مرا دوست بدارند. این میل در ابتدا آهسته آهسته جوانه می زند و بعد به سرعت رشد میکند. نتیجه رشد این میل آن است که کودک در این دو راهی و تعارض گیر می کند که گاه به سوی غذایی که به سود ارگانیزم اوست و ارگانیزم او حکم می کند که آن را بخورد؛ دست دراز می کند، اما تا می خواهد به سوی آن دست دراز کند پدرش اخم می کند و مادرش تشر می زند، او نیز از حالات چهره، دست، و صورت پدر و مادرش می فهمد که آنها از اینکه بخواهد آن غذا را بخورد، ناراحت هستند و اگر این کار را بکند دوستش نخواهند داشت در این حال بر سر این دو راهی قرار می گیرد که اگر بخواهد به طلب ارگانیزم خود جواب مثبت دهد و اقتضای ارگانیزم خود را رعایت کند، چون خوردن آن غذا به سود ارگانیزم اوست باید آن را بخورد اما اگر از آن بخورد محبوبیت خود را نزد پدر و مادرش از دست می دهد.

سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان " اصلاح فرد و سازی جامعه"
@mostafamalekian
714 views08:20
باز کردن / نظر دهید
2022-01-07 12:33:39 تبعیت از هیچ‌کس

مصطفی ملکیان

ویژگی دیگر زندگی عاریتی آن است که در زندگی عاریتی، همه انسانها از "هیچ کس" تبعیت می کنند. در اینجا فقط یک مثال از مثالهای متعدد راجرز را بیان می کنم. می گوید در آزمایشی که بر روی نزدیک به ۸۲۶ مورد و در طول یازده سال انجام گرفت، این نتیجه بدست آمد که وقتی شخصی را به تنهایی وارد اتاقی می کنیم، پس از مدتی مشغول به کاری می شود؛ هر کاری که دلش می خواهد. اگر در این حال، آهسته آهسته از زیر در اتاق دودی بدمیم به محض اینکه آن شخص متوجه آن شود، احساس می کند چیز نادرستی در آنجا وجود دارد؛ حال یا برق اتصالی کرده، یا آتش سوزی شده، یا سمّي از جایی نشت کرده، و یا... و فوراً واکنش نشان می دهد و خود را از اتاق بیرون می اندازد. اگر بداند کسی در ساختمان است، فریاد می زند تا دیگران بیایند و ببینند چه شده است. اگر کسی در ساختمان نباشد تلاش می کند منشا دود را بیابد.

آزمایشهای راجرز نشان داده که اگر افراد اتاق را به سه نفر افزایش دهیم، آنها نیز پس از مدتی به هر کاری که خود بخواهند مشغول می شوند. اگر در این حال دودی به اتاق دمیده شود، شخص اول می بیند اتاق دودآلود است، اما نگاه می کند و می بیند دو نفر دیگر واکنش نشان نمی دهند. می گوید لابد چیز مهمی نبوده است. زیرا آنها دو نفرند و عقل و شعورشان از یک نفر بیشتر است. هر یک از آن دو نفر دیگر نیز می بیند دود وارد اتاق می شود، اما با خود می گوید لابد اشتباه می کنم که فکر میکنم ممکن است اتفاقی افتاده باشد و چیز نادرستی وجود داشته باشد. لذا بدون اینکه واکنشی نشان دهد، به کار خود ادامه می دهد. غافل از اینکه هر کدام از آن دو نفر نیز به این دلیل واکنش نشان نداده اند که به دو نفر دیگر نگاه کرده اند.آنها هم با خود گفته اند بالاخره آنها دو نفرند و لابد چیزی سرشان می شود که واکنشی نشان نمی دهند و تکانی نمی خورند. در واقع آن سه نفر کاری انجام نمی دهند، زیرا فکر میکنند دو نفر دیگر، از آنها فهیم تر و مطلع ترند.

این به معنای آن است که آن سه نفر از "هیچ کس" تبعیت می کنند. زیرا وقتی یکی، از دو نفر دیگر تبعیت کند و آن دو نفر هم، هر کدام از آن دو نفر دیگر تبعیت کنند در واقع آن سه نفر تابع "هیچ کس" هستند.
راجرز می گفت، زندگی های ما به این جهت عاریتی اند که تابع هیچ کس هستیم. بسیاری از موارد در زندگی ما این گونه است. بیست و یک مورد را در زندگی اجتماعی به عنوان مصادیق "تبعیت همه از هیچ کس" نام می برد، که یکی از آنها مد لباس است. می گوید، فکر نکنید حتی یک نفر از کسانی که مطابق مد لباس می پوشند آن را پسندیده اند. آنها فقط آن را به عنوان چیزی که مد امروز است، اعلام می کنند. هر کس می گوید مد امروز است یعنی دیگران پسندیده اند و چون اینطور است لابد باید آن را پسندید غافل از اینکه دیگرانی وجود ندارد.

سخنرانی " اصلاح فرد و بهسازی جامعه"
@mostafamalekian
4.4K views09:33
باز کردن / نظر دهید
2022-01-01 10:58:05 ما در کدام محکمه امضا داده ایم که می خواهیم همه مؤلفه های فرهنگ خودمان را حفظ کنیم؟

مصطفی ملکیان

اساسا یکی از نشانه های رشد یک جامعه این است که به تناقض های درونی خودش پی ببرد؛ و وقتی که پی برد؛ بداند که از طرفین تناقض، کدام یک را می خواهد نگه دارد و کدام یک را می خواهد رها کند.

ما در کدام محکمه امضا داده ایم که می خواهیم همه مؤلفه های فرهنگ خودمان را حفظ کنیم؟ چرا چیزی بر دوش ما می گذارید که نمی توانیم به آن ملتزم باشیم؟ اصلا رشد هر جامعه ای در گرو کشف ناسازگاری اجزای فرهنگش و حذف یکی از اجزاء به زیان دیگریست. چرا ما باید ایرانیّت و اسلامیّت و تجدد را حفظ کنیم؟ این باید از کجا آمده است؟ ممکن است ما رشد عقلی پیدا کنیم و ببینیم بعضی از مؤلفه های تجدد حتی با ایرانیّت هم سازگاری ندارند. تجدد با اسلامیّت ما هم سازگاری ندارد. چرا باید بگوییم با هر زور و ضربی این سه تا را در آشتی نگه داریم؟ وقتی این ها نمی توانند با هم آشتی کنند، چرا ما باید نیروی خودمان را صرف آشتی دادن اینها کنیم؟ ما کجا امضا داده ایم که همه مؤلفه های فرهنگیمان را باید حفظ کنیم؟ به تعبیر عیسی مسیح، انسان را برای شنبه نیافریده اند؛ شنبه را برای انسان آفریده اند. فرهنگ را برای انسان آفریده اند نه انسان را برای فرهنگ. قرار نیست ما زیر فشار این عناصر متناقض له شویم فقط برای اینکه بگوییم ما هر سه عنصر فرهنگ خودمان را حفظ کرده ایم! اگر ما به این نتیجه رسیدیم که یکی از مشکلات ما نگه داشتن این سه مؤلفه فرهنگمان است باید هر سه مؤلفه را حفظ کنیم؟ آخر چرا؟ مگر فرهنگ نیامده بود زندگی مرا سهل و ساده کند ولی این فرهنگ زندگی مرا دشوار کرده است ولی با این حال شما می گویید نباید یکی از سه رشته این فرهنگ را قیچی کنیم و کنار بگذاریم.

برای من، انسان گوشت و پوست و خون دار مقدم بر فرهنگ است. این انسان باید کمترین درد و رنج ممکن را متحمل شود. برای کاستن از درد و رنج این انسان گوشت و پوست و خون دار، گاهی لازم است فرهنگ او را دست کاری کنیم. نمی توان گفت فرهنگ او باید دست نخورده بماند ولو این فرهنگ درد و رنج این انسان را افزایش دهد.

@mostafamalekian
235 views07:58
باز کردن / نظر دهید
2021-12-31 10:39:48 فایل صوتی «آسیب های انفجار اطلاعات در عصر معاصر و راهکارهای مقابله با آن»

#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
3.1K viewsedited  07:39
باز کردن / نظر دهید
2021-12-31 10:39:16
فایل صوتی «آسیب های انفجار اطلاعات در عصر معاصر و راهکارهای مقابله با آن»

#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
3.1K viewsedited  07:39
باز کردن / نظر دهید
2021-12-30 07:46:45
خودشیفتگی و هفت آفت فکری آن
مصطفی ملکیان
#مؤسسه_سروش_مولانا
@Sorooshemewlana
@Mostafamalekian
6.7K views04:46
باز کردن / نظر دهید
2021-12-28 09:35:24
برابر دیدن خودم -که در دنیای خودم همه چیز هستم- با سایر انسان ها، کار دشواری است. این است که اگر کسی می خواهد به انسان راه خیر را نشان دهد، اول باید به او یاد دهد که فلانی! تمام انانیتت را باید کنار بگذاری، تمام نفسانیت و تبختر و این که من یک تافته جدا بافته هستم را، باید کنار بگذاری.
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
5.1K viewsedited  06:35
باز کردن / نظر دهید
2021-12-26 11:17:07 "مولفه اول معنویت این است که انسان عزمش را جزم کند و تصمیم جدی بگیرد که دنبال مسائلی برود که حل آنها، در مقام عمل، زندگی او را متفاوت کنند."

مصطفی ملکیان

مهمترین فرزند عقلانیت استدلال گرایی است. استدلال گرایی یگانه فرزند عقلانیت نیست، اما مهمترین فرزند آن است. استدلال گرایی به این معناست که در مقام اتخاذ رأی، هیچ رأیی را نپذیرید، مگر اینکه به سود آن دلیلی بیاید که برای خود شما قاطعیت داشته باشد؛ به این معنا که در هیچ کدام از مقدمات آن نتوان خدشه کرد.

اما فرهنگ ما علاوه بر ساحت باور ، دو ساحت دیگر (ساحت عاطفه و ساحت اراده) نیز دارد. برای این دو ساحت، نیازمند چیزی بنام معنویت هستیم. بارها گفته ام تمدن های مختلفی که در تاریخ ظهور کرده اند، هیچ کدام به نتیجه نرسیده اند، به جهت اینکه یا در آنها، عقلانیت فدای معنویت شده و یا معنویت فدای عقلانیت شده است. باید بتوانیم به حق هیچ کدام از این دو جفا نکنیم؛ نه این را پیش پای آن ذبح کنیم و نه آن را قربانی این کنیم.

مراد من از معنویت، دین نیست. تجربه تاریخی در طول تاریخ نشان داده است دین، هم بزرگترین یار و یاور معنویت بوده است و هم بزرگترین دشمن آن. تلقی ای از دین، می تواند صد در صد به زیان معنویت عمل کند و اگر تلقی دیگری از دین داشته باشید، می تواند صد در صد به سود معنویت عمل کند. اما به هر حال مرادم از معنویت، دین نیست. دین کسانی مُمِدّ معنویت بوده و دین کسانی هم مزاحم آن بوده است. مراد من از معنویت، مجموعه یک سلسله از مؤلفه هاست.

در ناحیه احساسات و عواطف و اراده های خود مؤلفه هایی را باید داشته باشیم. اگر دوستان مداقه کنند درمی یابند چنانچه این مؤلفه ها در ما جمع شوند، می توان گفت انسانهایی هستیم که کاملا متوقع است آینده بهتری داشته باشیم.

مؤلفه اول معنویت این است که انسان عزمش را جزم کند و تصمیم جدی بگیرد که دنبال مسائلی برود که حل آنها، در مقام عمل، زندگی او را متفاوت کنند و به دنبال مسائلی طی طریق نکند که وقتی هم آنها حل شوند، در زندگی عملی او هیچ تاثیری نداشته باشند. به تعبیر بهتر، اولین شاخصه انسان معنوی این است که مهمترین و بنیادی ترین مسئله برای او مسئله "چه کنم؟" است، نه هیچ مسئله دیگر.

انسانهای معنوی سه دسته از مسائل را مهم می دانند. می گویند به سراغ مسائلی بروید که قبل از راهیابی آنها به ذهن شما، زندگی تان متفاوت است با بعد از آنکه به ذهن شما راه پیدا می کنند هم چنین به سراغ مسائلی بروید که قبل از آنکه آنها راه حل خود را پیدا کنند، زندگی تان متفاوت می شود با بعد از آنکه راه حل خود را پیدا می کنند و بالاخره به سراغ مسائلی بروید که وقتی راه حل "الف" را پیدا می کنند، زندگی تان متفاوت می شود با وقتی که راه حل "ب" را پیدا می کنند.

از دیدگاه یک انسان معنوی پرداختن به همه مسائل دیگر، پرداختن به یک امر بیهوده و تضییع عمر است. اینکه در همه ادیان و مذاهب از علم غیر نافع شکایت شده است، به همین دلیل است. علم غیر نافع، علمی است که در مقام عمل تاثیری ندارد. در متون دینی ما آمده است « "اللهم انی اعوذ بک من علم لا ینفع" خدایا از دانشی که سودمند نیست، به تو پناه می برم.

باید از واقعیت هایی با خبر شویم که وقتی از آنها با خبر می شویم، زندگی مان تفاوت عملی پیدا کند و گرنه خیلی چیزها هستند که اگر بدانید، واقعیتی را دانسته اید. اگر مثلا بدانم بر روی این دیوار چند مورچه راه می رود، در زندگی من چه تاثیری دارد؟ کشف واقعیت برای انسان معنوی، ارزش ذاتی ندارد و مطلوب بذاته نیست.

سخنرانی "اصلاح فرد و بهسازی جامعه"

@mostafamalekian
5.2K viewsedited  08:17
باز کردن / نظر دهید
2021-12-24 09:18:17 "اگر مي خواهيم در آينده در بيرون از خودمان اوضاع بهتری داشته باشيم، بايد در باورها، احساس وعواطف و اراده هايمان تجديد نظر كنيم."

مصطفی ملکیان

وقتی گفته می شود فرهنگ به معنای مجموعه احوال درونی ما آدميان است و دگرگون شدن اين احوال است كه به دگرگون شدنِ مناسبی در بيرون می انجامد. منظور از مجموعه احوال درونی چيست؟
می توان گفت فرهنگ ما آدميان و مجموعه احوال درونی ما آدميان به سه ساحت قابل تقسيم است:
ساحت باورهای ما، ساحت احساسات و عواطف ما و ساحت اراده های ما.
آنچه اعتقاد و باور داريم، ساحت باورهای ما نام دارد. آنچه كه از آن خوشمان می آيد و يا بدمان می آيد يا به تعبير ديگر لذات وآلام ما، ساحت عواطف و احساسات ما نام دارد. اين ساحت البته بی ارتباط با ساحت باور نيست. اما مستقل از آن است. به هرحال، ساحت باور، يك چيز است و ساحت عواطف نيز يك چيز ديگر. ساحت سوم، ساحت اراده های ماست. آنچه را می خواهيم بدست بياوريم، انجام دهيم و به دنبال آن باشيم، ساحت اراده ها و خواست های ما را تشكيل می دهد.

بنابراين ساحت فرهنگِ ما، به سه ساحت درونی قابل تقسيم است.
اين، به آن معناست كه اگر می خواهيم در آينده در بيرون از خودمان اوضاع بهتری داشته باشيم، بايد در باورها، احساس وعواطف و اراده هايمان تجديد نظر كنيم. اگر تجديد نظر كرديم، و اين تجديد نظر از جهت نفی، به سوي ايجاب و از جهت بدتر به جهت بهتر بود، می توان اميدوار بود كه در آينده وضع بيرونی ای داشته باشيم كه از جهت بدتر به جهت بهتر و از جهت نامطلوب تر به سوی جهتی مطلوب تر سير كند.

رأیی كه در اينجا می خواهم بگويم اين است كه برای تغيير فرهنگی كه دگرگونی در ساحت باور، عاطفه و اراده است، دو چيز لازم است: يكی عقلانيت و يكی معنويت. عقلانيتی كه من می گويم، به ساحت اول (ساحت باور)، مربوط می شود. معنويت نيز به ساحت دوم و سوم (عواطف و اراده های ما) مربوط می شود. اما می توان گفت كه وجه جامع همه و معانی مختلف و حتی كاربردهای مختلفی كه عقلانيت دارد، اين نكته است كه عقلانيت، به معنای وجود تناسب مستقيم بين ميزان دلبستگي و پايبندی به يك عقيده، با شواهدی است كه آن عقيده را تاييد می كنند. هر چه شواهدی كه يك عقيده را تاييد می كنند، بيشتر باشند، بايد دلبستگی و پايبندی به آن عقيده نيز بيشتر شود و هر چه شواهدی كه يك عقيده را تاييد می كنند، كمتر باشند، ميزان دلبستگی و پايبندی به آنها نيز كمتر خواهد بود. اگر چنين سلوك فكری و عقيدتی داشته باشيم، می توان گفت، عقلانی زندگی می كنيم.

در واقع، میزان دلبستگی ای که به عقیده خود دارم، باید با شواهدی که آن عقیده را تایید می کنند، تناسب مستقیم داشته باشد؛ هر چه شواهد مویدتر و فراوانتر باشند، باید دلبستگی و پایبندی ام بیشتر باشد و هرچه شواهد کمتر باشند، باید دلبستگی و پایبندی ام کمتر باشد. اما به نظر می آید این طور نیستیم.به نظر می آید نسبت به عقایدی بیشتر دلبستگی و پایبندی داریم که شواهدی که آنها را تایید می کنند، از همه کمتر هستند و به عقایدی که شواهد، بيش از همه آنها را تایید می کنند،کمتر دلبستگی و پایبندی نشان می دهیم.

میزان دلبستگی و پایبندی ما به عقاید، تناسب مستقیمی با شواهدی که آن عقاید را تایید و تقویت می کنند، ندارد. اتفاقا به گفته ویلیام جیمز، درست عکس این زندگی می کنیم. هر وقت دیدید نسبت به عقیده ای که فاقد دلیل است و هیچ شاهدی آن را تایید نمی کند، غیرت بیشتری می ورزید، اما نسبت به عقیده ای که همه شواهد آن را تایید می کنند، غیرت نمی ورزید، بدانید کارتان خلاف عقلانیت است. معنای جامع عقلانیت این است که همیشه باید مانند یک دماسنج باشیم. هر گاه دیدیم میزان ادله به سود گزاره ای بیشتر می شود، میزان دلبستگی ما هم بالاتر برود و هر وقت دیدیم میزان ادله به سود گزاره ای کمتر می شود، میزان دلبستگی ما هم پایین تر آید.

سخنرانی "اصلاح فرد و بهسازی جامعه"

@mostafamalekian
2.5K views06:18
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 12:47:03 "آنچه تعيين كننده سرنوشت ماست، تلقی ما از امور بيرونی است نه خود امور بيرونی."

مصطفی ملکیان

معانی اصالت فرهنگ
تقدم تغییر درونی بر تغییر بیرونی
اين تعيين كنندگی به دو معناست كه مورد تاييد اديان و مذاهب نيز می باشد. معنای اول اين است كه در عالم بيرون، تغييری رخ نخواهد داد مگر آنگه در ابتدا و قبل از آن، در درون تغييری روی داده باشد. اگر در بيرون تحولی می بينيم، حتما قبل از آن تغييری و تحولی در درون روی داده است. نمی توانيد در بيرون و در ارتباطات خود با ديگران و يا در ارتباطات خود با طبيعت شاهد تحول تغيیر و دگرگونی باشيد، مگر آنكه قبلاً در درون و در ارتباط با خود تغيير كرده باشيد. هر امری ابتدا در درون روی می دهد و سپس به بيرون سرايت می كند. اگر در درون چيزی روی ندهد، چيزی در بيرون نيز روی نخواهد داد.

از اين رو گفتم يكی از آموزه های مشترك اديان و مذاهب اين است. تعبير قرآنی اصالت فرهنگ اين آيه هست:" انَّ الله لايغيرُ ما بقومٍ حتی يغيروا ما بانفسهم."(سوره رعد آيه:۲۰) اصالت فرهنگ به اين معنا، اين است كه اگر می خواهيد بيرون تان بهتر شود، بايد درون تان را بهتر كنيد. اين مطلب هم در زندگی مادی و هم در زندگی معنوی ما معنادار است.

تغییر درونی در زندگی تأثیرگذار است نه تغییر بیرونی
معنای دوم اصالت فرهنگ اين است كه انچه در بيرون رخ می دهد به اندازة تلقی ما در سرنوشت ما تاثير نمی گذارد. آنچه تعيين كننده سرنوشت ماست، تلقی ما از امور بيرونی است نه خود امور بيرونی. مثلا مرگ برای همه ما انسانها وجود دارد، ولی تلقی های ما از مرگ باهمديگر فرق می كند. مرگ به لحاظ آبجكتيو، يك چيز بيشتر نيست اما تلقی هايی كه از آن می شود، بسيار باهمديگر متفاوت اند. اين تلقی است كه زندگی ما را از همديگر متمايز می كند. آنچه مهم است، اين نيست كه در بيرون از خود چه می گذرد، بلكه مهم آن است كه از آنچه در بيرون روی می دهد، چه تلقی و برداشتی داريد.

در ادبيات بودايی آمده كه دو سالك بودايی داشتند سفر می كردند، آنها در راه به رودخانه خروشانی رسيدند (در تعاليم بودايی، طالبان سير و سلوك بايد يك جا آرام نگيرند و بايد هميشه در سفر باشند)، آنها دختری را ديدند كه در كنار رودخانه ايستاده و چون رودخانه خروشان بود، نمی تواند از رودخانه عبور كند، يكي از آن دو سالك به دختر پيشنهاد كرد كه اگر می خواهيد، بر روی دوش من سوار بشويد تا من شما را به آن سوی رودخانه ببرم. آن دختر بر دوش آن مرد سوار شد و سالك، آن دختر را به آن طرف رودخانه بُرد .او نيز از دوش سالك پياده شد و رفت. آن دو سالك ادامه طريق كردند، سه روز بعد در يك جايی برای صبحانه نشسته بودند كه سالك دوم به سالك اول گفت كه تو آن روز كار زشتی كردی كه دختر را بر دوش خودت سوار كردی. سالك اول گفت، من آن دختر را سه دقيقه بر دوش خود سوار كردم اما اينك احساس می كنم كه آن دختر سه روز است كه بر دوش ذهن تو سوار است.

آنچه در بيرون رخ داد چندان مهم نبود اما چيزی كه مهم است آن است كه در درون تو می گذرد. وقتي دختر بر دوش من بود، همچون وزنه ای بر دوش من بود به مدت سه دقيقه، و هيچ تغيير حالي در من روی نداد. اما تو كه بعد از سه روز اين مسئله را پيش می كشی، معلوم است كه در اين سه روز، آن دختر دائما سوار بر ذهن تو بوده است.

اين، تلقی است كه زندگی ما را تعيين مي كند نه آن امری كه در خارج اتفاق افتاد. به اين معنا، اصالت فرهنگ كاملا قابل دفاع است. به اين معنا كه امور بيرونی آنقدر اهميت ندارند كه تلقی ما از امور بيرون اهميت دارند. در انجيل حوادث فراوانی از حضرت عيسي نقل شده است. انتقادي كه آن حضرت بر همه روحانيون يهودی داشتند اين بود كه به حوادث بيرون بيشتر اهميت می دهيد تا تلقی ای كه از حوادث درون داريد. اين، تلقی هست كه زندگی ما را تغيير می دهد اين تلقی دروني را بايد تغيير دهيم نه امور بيرون.

انچه در درون ما می گذرد، تعيين كننده سرشت و سرنوشت ماست، نه آنچه در بيرون روی می دهد. با توجه به اينها، اگر كسی بخواهد در باب بشر آينده و آينده بشر سخن بگويد، بايد در باب آينده احوال درونی انسانها سخن بگويد. اگر بناست كه آينده بشر بهتر از بشر اكنون باشد، بايد احوال درونی آنها بهتر گردد. اين معنا به صورت ديگر، تقدم فرد انسانی بر نهادهاي اجتماعی مانند، نهاد اقتصاد، نهاد سياست، نهاد خانواده و حتی نهاد دين و مذهب است. نبايد چشم به تغيير نهادها بدوزيم، و فكر كنيم، اگر نهاد سياست عوض شود، چيزي عوض خواهد شد. اگر ما عوض شويم، نهاد سياست و اقتصاد عوض مي شوند. اگر قرار است اقتصاد عوض شود، بايد در ابتدا درون انسانهايی كه با اقتصاد سر و كار دارند، عوض شود.

سخنرانی "اصلاح فرد و بهسازی جامعه"

@mostafamalekian
5.2K viewsedited  09:47
باز کردن / نظر دهید