Get Mystery Box with random crypto!

مصطفی ملکیان

آدرس کانال: @mostafamalekian
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 61.41K
توضیحات از کانال

🔸جهت انتقادات،پیشنهادات وهمکاری:
👤 @admynchannel
🔸پاسخ به سؤالات متداول (پشتیبان کانال) :
👤t.me/mostafamalekiian
🔸صفحه اینستگرام:
instagram.com/mostafamalekian_official/
🔹کانال ناقد:
@naghedchannel

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 41

2021-11-28 20:49:00 فایل صوتی «سه فعالیت اصلی ما آدمیان»
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
3.8K viewsedited  17:49
باز کردن / نظر دهید
2021-11-28 20:47:27
فایل صوتی «سه فعالیت اصلی ما آدمیان»
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
4.0K views17:47
باز کردن / نظر دهید
2021-11-27 14:06:10 "حقیقت به این جهت ناگوار است که بسیاری از حقایق به انسان رنج های گریز ناپذیر زندگی را می نمایاند."

مصطفی ملکیان

در ناحیه حقیقت، من بر شما چند تلخی تحمیل می کنم. یعنی اگر شما بچه، همسر و یا عزیز من باشی و من شما را دوست بدارم، مجبورم برای این که حقیقتی را به شما برسانم بر شما تلخی ای را تحمیل نمایم. این جاست که گویی از من نوعی نا مهربانی می بینید. انگار از من نوعی ترشی می بینید. انگار می بینید که من با شما خوش رفتار نمی کنم ، اما این ها همه به خاطر مصالحتان است.

به چند جهت حقایق، آسان یاب نیستند و بنا بر این اگر من بخواهم تو را به حقیقت نزدیک بکنم، باید تو را به مشقت هایی فراوانی وادار کنم تا بتوانی به حقیقت نزدیک شوی. برای این که بتوانی به حقایقی که من می خواهم تو را به آن ها نزدیک کنم برسی، باید قدرت یاد گیری، یاد سپاری و یادآوریت را به شدت به کار بیندازی. باید سرعت انتقال پیدا کنی. باید از بهره ی هوشیت کمال استفاده را بکنی. باید سعی کنی فهمت را عمیق و تیز کنی. باید قدرت تفکر را در خودت پرورش بدهی.

یعنی به تعبیر دیگر، هر کدام از این ها در مثل، مانند این است که نجار باید یکی از آلات نجاریش را تیز کند؛ هم باید اره و رنده اش را تیز کند و هم دسته چکش را محکم کند تا از چکش جدا نشود. این ها را باید همه مجهز ومکمل کند تا بتواند یک میز بسازد. این قوای ذهنی ما هم باید خیلی تمرین ببینند و از طریق این تمرین دیدن ها، من تازه می توانم به حقیقتی یا چند حقیقتی نائل شوم. برای همین است که دائم دارم به تو تکالیفی می دهم که این تکالیف، قدرت یادگیری، یاد سپاری و یادآوریت را بالا ببرد، قدرت انتقال و تفکر به تو بدهد، طرز استفاده از بهره هوشیت را به تو یاد بدهد.

وقتی که تو به حقیقت نزدیک شدی، آن حقیقت تلخ است و خود تلخی آن حقیقت هم، تو را از دست کسی که تو را با این حقیقت آشنا کرده است شاکی می کند. در قسمت قبل گفتم که فرایند کشف حقیقت تلخ است، اما حالا می گویم که خود حقیقت را وقتی کشف می کنی ناگوار است.

چرا حقیقت ناگوار است؟به دو جهت: یکی این که بسیاری از حقایق به انسان رنج های گریز ناپذیر زندگی را می نمایاند و رنج اگر گریز ناپذیر باشد،البته تلخ است. به این رنج های گریز ناپذیر زندگی، وجوه تراژیک زندگی می گوییم.یک وقت من یک رنجی می برم که گریز پذیر است،دردی می کشم که گریز پذیر است، مثلا درد دندان دارم می توانم رجوع کنم به دندان پزشک و از شر این دندان درد رهایی پیدا کنم. اما اگر تو واقعا طالب حقیقت باشی و از استاد بخواهی که تو را با حقیقت آشنا کند، می بینی که با یک دسته از حقایقی تو را آشنا می کند که این حقائق رنج های گریز ناپذیر به تو می دهند و چون تلخ است، می گویید کاش ما را در همان آرزو اندیشی، خیال ها، رویاها، اوهام و افسانه هایمان گذاشته بودند. چرا مرا با این حقیقت تلخ آشنا کردند؟

مثل این که تو را با مرگ آشنا کنند. انسان از وقتی که به حتمیت مرگ پی می برد، به یک چیز تلخ پی می برد. برای همین است که بچه ها، تقریبا از سن ۷ سالگی که می فهمند واقعیت گریز ناپذیر زندگی مرگ است، دردی بر دردهایشان اضافه می شود یا به تعبیر دقیق تر، رنجی بر رنج هایشان افزوده می شود. وقتی استاد من، به من، تنهایی انسان را نشان می دهد؛ که اگر انسان به آسمان بپرد یا به زمین بیاید و خودش را به آب و آتش بزند، خودش را به در و دیوار بکوبد مفری از تنهایی ندارد. البته تنهایی هم از حقایق زندگی است اما حقیقت تلخی است؛ این که آدمی بداند تنهایی سرنوشت محتوم من است و از تنهایی می رنجم، اما هیچ راهی ندارم.

این که گذشته قابل ارجاع نیست، گذشته را نمی توان برگرداند، این هم، یکی از حقائق تلخ است. چقدر از ما از این که کاری در گذشته انجام داده ایم یا یک فرصتی را از دست داده ایم که دیگر نمی توانیم آن فرصت را برگردانیم و از آن استفاده بکنیم، رنج می بریم؟ دیگر نمی توانیم اثر آن کار را در زندگیمان از بین ببریم. در واقع بازنگشتن گذشته هم یکی از حقائق زندگی است. این باز گشت ناپذیری گذشته به حدی است که متکلمان ما و متکلمان همه ادیان، می گفتند خدا هم قادر به بازگرداندن گذشته نیست. بیشتر رنج هایمان از این است که یک گذشته و یا یک برهه ای از گذشته ای را نمی توانیم کان لم یکن بکینم.

سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان " تحلیلی در باب تراژدی عاشقی و مهجوری "

@mostafamalekian
4.0K views11:06
باز کردن / نظر دهید
2021-11-25 13:47:10
تصویر من از زندگی، یک رقص است. این ذات رقصیدن است که لذت بخش است و ما با رقصیدن نمی خواهیم به جایی برسیم.

موقع رقصیدن، به گذشته و آینده فکر نمی کنیم، بلکه فقط در زمان حال هستیم.
کسی که می رقصد، لزوما نیازی به همراه و تماشاگر ندارد و به تنهایی هم از این کار لذت می برد.
در رقصیدن، به دنبال هیچ پاداشی نیستیم و فقط بخاطر لذت بردن، آن را انجام می دهیم.

رقص زمانی زیباست که در آن هماهنگی وجود داشته باشد. زندگی نیز همین گونه است. یکی سلامتی را فدای کار می کند. یکی خانواده را فدای قدرت و ثروت می کند. دیگری جایی برای تفریح در زندگی نمی گذارد. همه اینها عدم هماهنگی است، اما اگر زندگی مان رقص گونه باشد، همه چیز را در هماهنگی و تعادل نگه می داریم. #مصطفی_ملکیان

پ.ن: این آواز اثر محمدرضا شجریان در آلبوم همایون مثنوی می باشد و ویدیو کاری از آقای سروش کمالیان.

@mostafamalekian
3.1K viewsedited  10:47
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 17:50:59
سخنرانی مصطفی ملکیان در وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی»

استاد ملکیان در روز دوشنبه، 8 آذرماه، از ساعت 14 الی 16 در پنل چهارم این وبینار با حضور دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر بابک عالیخانی سخنرانی خواهند داشت. این وبینار به همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار خواهد شد.

لینک شرکت در این وبینار:
https://www.skyroom.online/ch/irip/mt

جهت اطلاع بیشتر از این وبینار کلیک کنید.

@mostafamalekian
4.4K viewsedited  14:50
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 10:30:29 "مصالح انسان ها در رسیدن به حقیقت و راستی، خیر و نیکی و جمال و زیبایی است."

مصطفی ملکیان

اول علامت عشق من نسبت به تو، در این است که من، مصلحت تو را بر خوشایند تو ترجیح می دهم. اگر من عاشق تو باشم باید تو را به مصالحت سوق دهم. حال بحث بر سر این است که مصالح انسان ها چیست؟ بر اساس مبنایی که بسیاری دارند و من هم آن را قبول دارم، مصلحت تو در این است که هر چه بیشتر تو را به حقیقت و خیر و جمال نزدیک کنم. یعنی اگر کسی تو را هر چه بیشتر به حقیقت و راستی، خیر و نیکی، و جمال و زیبایی و لذت نزدیک کرد، این سه در یک مجموعه، نه به صورت تک تک، مصلحت تو را در واقع رعایت کرده است.

پس اگر من عاشق تو باشم و بنابراین باشد که مصلحت تو را بر خوشایند تو ترجیح بدهم، همیشه باید در هر کنش و واکنشی که با تو دارم، ببینم چه کنش و واکنشی است که به تو سرسوزنی حقیقت، خیر و نیکی و جمال و لذت بیشتری می دهد. هر چه بتوانم تو را به این سه نزدیک بکنم من مصلحت تو را رعایت کرده ام.

عدالت و شفقت، مصادیق خیر و نیکی
این بنا بر نظر افلاطونیان است که معتقدند ما سه مصلحت بیشتر نداریم. ما در ناحیه عقاید و باورهایمان، باید هر چه بیشتر به حقیقت نزدیک باشیم. به توهمات، خیالات، اوهام، هذیانات، خرافات و سخنان بی دلیل راضی نشویم.باورها و عقایدمان هر چه بیشتر به حقیقت تقرب داشته باشد.

در ناحیه اعمالمان، اعم از گفتار و کردار، ما باید هر چه بیشتر به خیر نزدیک شویم چه اعمال گفتاری و چه اعمال کرداریمان. این خیر و خوبی مصداق اولش عدالت و مصداق دومش شفقت است. و در ناحیه میل هایمان هم هر چه بیشتر بتوانیم به چیزهای زیبا نزدیک شویم تا بتوانیم لذت ببریم. البته زیبایی تنها زیبایی بصری نیست؛ صدای خوش هم زیبایی است و ما از آن لذت می بریم، کما این که بوی عطر و گل خوش بو هم زیبایی خودش را دارد. معمولا ما وقتی زیبایی می گوییم به ذهنمان فقط زیبایی های بصری می آید، مثلا زیبایی بر و اندام، بر و روی یک فرد یا زیبایی یک بنا.

زیبایی چیست؟
زیبایی یعنی هر آن چیزی که به تو لذت می دهد. بعضی از این لذت ها از راه چشم ، گوش، ذائقه، شامه و لامسه حاصل می شود. حال سخن بر سر این است که وقتی که من، به عنوان کسی که عاشق تو ام و تو را دوست دارم و مصلحت تو را می خواهم و می خواهم تو را به این سه نزدیک کنم، ( یعنی در باورها و عقایدت به حقیقت، در اعمال و کردار به خیر و نیکی و میل ها ی تو را ارضا کنم تا لذت ببری) چرا که میل همیشه، با زیبایی ارضا می شود.اگر خوراک به من لذت می دهد به این علت است که من زیبایی مزه اش را لذت می برم.وقتی یک ادکلون به من لذت می دهد چون یک زیبایی در بوی ادکلون هست ، وقتی می خواهم مصلحت را رعایت کنم، یعنی می خواهم هر یک از این سه را به شما برسانم، تلخی را بر شما حمل می کنم. برای همین است که مرا ترش می بینید و یک تلخی هایی را احساس می کنید.

سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان " تحلیلی در باب تراژدی عاشقی و مهجوری "

@mostafamalekian
6.3K views07:30
باز کردن / نظر دهید
2021-11-22 09:14:03 " اندر آمد شاه شیرینان ترش//جان شیرینم فدای آن ترش "

مصطفی ملکیان

در ادبیات عرفانی ما، شیرینی دو مقابل و ضد دارد: یکی ترشی و دیگری تلخی. تا جایی که من حافظه ام یاری می کند، گویی وقتی شیرینی، در مقابل ترشی استعمال می شود، درباره معشوق است و وقتی شیرینی در برابر تلخی استعمال می شود، راجع به کار و بار عاشق است. عاشق است که گاهی شیرینی هایی دریافت می کند و گاهی با تلخی هایی مواجه می شود.

در باب معشوق، به یاد ندارم که تعبیر تلخی به کار رفته باشد؛ بلکه ترشی به کار می رود. اما درباره عاشق، فراوان از تلخی هایی که عاشق در سیر و سلوک عاشقانه ی خودش، با آن ها مواجه می شود و باید تحملشان بکند، سخن می رود.
به تعبیر دیگری، انگار در جانب فاعلیت معشوق، ما ترشی می بینیم و البته شیرینی هم می بینیم. اما درباب منفعلیت عاشق، ما تلخی و شیرینی می بینیم. به تعبیر دیگر، معشوق فاعلیتی و تاثیری که می خواهد روی عاشق بگذارد، گاهی با شیرینی این تاثیر را می گذارد و گاهی با ترشی. اما عاشق، گاهی تاثیر شیرین و گاهی تاثیر تلخ از معشوق می پذیرد.

شکی نیست که در غزلیات مولانا، و در غزلیات عارفانه به طور کلی، معشوق معمولا معشوق الهی است. در غزلیات عاشقانه نه، اما در غزلیات عارفانه معمولا معشوق، معشوق ازلی، ابدی، سرمدی و معشوق الهی و آسمانی است. خواه مولانا آن معشوق را بی تشخص تصور کرده باشد خواه با تشخص و به صورت شمس تبریزی تصور کرده باشد. ولی به هر حال، دارد درباره معشوقی که عشق من و یا مولانا به او، عشق یک انسان به انسان دیگر نیست، بلکه عشق انسانی است به موجود فوق انسان، سخن می گوید.

اما در غزلیات عاشقانه، معمولا معشوق هم انسان است؛ کما این که عاشق هم انسان است.مولانا می گوید معشوق من، که خداست، چه در قالب شمس تبریزی و چه بدون قالب، به هر حال، او دارد با من ترشی می کند و البته شیرینی هم دارد. و گویی شیرینی، بودِ معشوقِ ما است و ترشی، نمودِ معشوق. ترش می نماید اما شیرین است. اما من می خواهم داستان عشق انسان به خدا و این که خدا به عنوان معشوق با عاشق خودش ترشی می کند را به عشق انسان به انسان بیاورم.

چرا گاهی دوست واقعی انسان، آن کسی که انسان را واقعا دوست دارد، با انسان ترشی می کند؟ مثلا چرا پدر یا مادر من، در عین حال که عاشق من هستند و مرا واقعا دوست دارند، با من، همیشه شیرینی نمی کنند؟ چرا من، گاهی از جانب پدر و مادر خودم، که شکی نیست عاشق من اند، شیرینی نمی بینم؟ چرا گاهی از ناحیه آن ها، من با ناشیرینی مواجه می شوم؛ حال این ناشیرینی را هر چه بخواهیم از آن تعبیر کنیم. به تعبیر دیگر، چرا همیشه پدر یا مادر من، مرا نوازش نمی کنند؟ چرا من همیشه از آن ها رفتار نوازشگرانه نمی بینم و گاهی رفتار عتاب آلود می بینم؟ خطاب های تلخ و تیز می بینم؟ چرا با آن که در عشق پدر و مادرم به خودم شک ندارم و یا از دوستانی که مطمئن هستم مرا دوست دارند، همیشه روی خوش نمی بینم؟

از این جا شروع کنیم که اگر کسی واقعا عاشق شما باشد، تا وقتی که خوشایند های شما با مصالح شما هم سو است و خوشایندها و مصالح در یک سو هم جهت پیش می روند، این هر دو را در حق شما رعایت می کند؛ یعنی اگر می خواهی کاری بکنی که آن کسی که شما را دوست دارد، می بیند که این کار، در عین این که خوشایند شما است، به مصلحتتان هم هست، اجازه می دهد که شما آن کار را انجام دهید. در عین این که اجازه انجام دادن کاری را به شما داده است که به مصلحتتان است، در عین حال، به شما اجازه انجام کاری را داده است که از آن خوشتان هم می آید؛ چون مصلحت و خوشایندتان هم سو است.مثلا من می بینم که بچه ام، هم به مصلحتش است که صبحانه بخورد و هم، از صبحانه خوردن خوشش می آید و لذت می برد. بنابراین، من اجازه می دهم صبحانه اش را بخورد و این صبحانه خوردن را، در عین عشقی که به او دارم، به او روا می دارم؛ چون می بینم هم مصلحت او صبحانه خوردن را اقتضا می کند و هم خوشایند او است و لذت می برد.

اما گاهی، منی که شما را دوست دارم، می بینم که مصلحتتان در سویی سیر می کند و خوشایندتان در سویی دیگر؛ یعنی از انجام دادن کاری خوشتان می آید که انجام آن به مصلحتتان نیست، یا انجام دادن کاری به مصلحتتان است که از انجام دادن آن خوشتان نمی آید. بنابراین الان، مصلحت و خوشایندتان دارند به همدیگر ضربه می زنند ودقیقا ناسازگار و ناهماهنگ اند و شما باید یکی از این دو را فدای دیگری کنید. اقتضای عشق واقعی این است که مصالح معشوق را بر خوشایند او ترجیح دهد.

سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان "تحلیلی در باب تراژدی عاشقی و مهجوری "

@modtafamalekian
1.4K views06:14
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 22:54:26
چرایی مهاجرت نخبگان
#مصطفی_ملکیان

بخشی از مستند کوچ بنفشه ها
@mostafamalekian
3.6K views19:54
باز کردن / نظر دهید
2021-11-19 22:54:26
چرا مهاجرت نمی کنید؟
#مصطفی_ملکیان
بخشی از مستند کوچ بنفشه ها

@mostafamalekian
3.6K views19:54
باز کردن / نظر دهید
2021-11-17 06:46:45
فرهنگ، امید، و عشق

گفت‌وگوی موسسه‌ی باور با استاد مصطفی ملکیان پیرامونِ نسبت فرهنگ و اقتصاد، امید یا ناامیدی، راه‌های اصلاحِ جامعه، عشق و...

صفحه‌ی اینستاگرامِ موسسه‌ی باور
مشاهده با کیفیت اصلی

@mostafamalekian
2.8K views03:46
باز کردن / نظر دهید