2021-12-10 18:52:31
اقسام فلسفه عملی
مصطفی ملکیان
فلسفه عملی به گمان بعضی متفکران میتواند به سه قسمت تقسیم شود:
اخلاق فردی
اخلاق فردی که در این اخلاق، فاعل همیشه فرد هست و ارتباط این اخلاق هم ارتباط یک فرد است با فرد دیگری.
فلسفه حقوق یا قانون:
منظور از حقوق، Law است نه فلسفه حق right. که عبارت است از اینکه روشن میکند که چه موقع خلاف اخلاق عمل کردن، استلزام دارد که ما برای انجام دهندة آن عمل غیر اخلاقی، از قوة قهریه استفاده کنیم. در زندگی خیلی مواقع یک فردی که از لحاظ فردی، اخلاق مدار است، از ناحیة یک فرد دیگر با عمل غیراخلاقی مواجه میشود. آیا همیشه یک انسانِ اخلاقی که خودش اخلاق فردی را رعایت میکند (به فرض) وقتی با یک عمل غیراخلاقی از ناحیة فرد دیگری مواجه میشود، میتواند در واکنش نشان دادن به آن عمل غیراخلاقی دیگری، از قوه قهریه استفاده کند؟ از خشونت استفاده کند؟
به نظر میآید که همیشه نمیشود این کار را کرد. من نمیتوانم وقتی یک نفر عمل متکبرانه ورزید، و من عمل او را دیدم، به قوه قهریه متوسل شوم و به آن رفتار متکبرانه واکنش نشان بدهم ولی بعضی وقتها میشود. حال سؤال این است که کجا میشود و کجا نمیشود؟ فلسفه قانون/حقوق، آن شاخه از فلسفه عملی است که میگوید در کجا در مواجهة با اعمال غیراخلاقی باید به قوه قهریه متوسل بشویم و در کجاها نباید متوسل شویم. کجا موجه است توسل و کجا خیر.
فلسفه سیاسی
فلسفه سیاسی که میشود تعبیر کرد به فلسفه دولت یا حکومت. ریشه فلسفه سیاسی، در فلسفه حقوق هست. چون دولت بدون قانون اصلاً قابل تصور نیست. فلسفه حقوق پیش زمینه و لازمه فلسفه سیاسی است. در فلسفه سیاسی میخواهیم مشخص کنیم که چه نوع نظام سیاسیای و چه نوع نهادهای سیاسیای و چه نوع اعمال سیاسیای بر طبق موازین اخلاقی هستند. در اینجا فلسفه سیاسی، یک شاخه مهمی از فلسفه عملی/ethics است.
در فلسفه سیاسی با دو چیز سروکار داریم:
نهادها، مؤسسات، سازمانهای سیاسی.
افرادی که در آن نهادها، مؤسسات و سازمانهای سیاسی کار میکنند.
پس فلسفه سیاسی میگوید این نهادهای سیاسی به حکم اخلاقی، باید به چه شکلی باشند و چگونه نباید باشند. قوه مجریه چگونه باید و نباید باشد. قوه قضائیه و مقننه چگونه باید باشند و چگونه نباید باشند. اخلاق موسساتی که با حکومت سروکار دارند، اخلاق آنها از این جهت که یک سلسله نهاد و موسسه هستند، چگونه باید باشد و چگونه نباید باشد. یعنی فلسفه سیاسی در شاخه اخلاقِ نهادهای سیاسی.
اما نهادهای سیاسی، حاصل اعمال افراد هستند. نهاد فقط براساس اعمال افرادی که دارند فعلی انجام میدهند بوجود میآیند یعنی انسانهای شاغل در آن نهادها. یعنی درباره این اعمالی که انسانها در دل نهادهای سیاسی انجام میدهند، متصف به صفتهای اخلاقی و غیراخلاقی میشوند. این گروه از اخلاق، مربوط است به اخلاق فاعلان سیاسی و عاملان سیاسی. مثل رساله شهریار ماکیاولی که در این قسمت جای میگیرد. شهریار میگوید کسانی که در نهاد سیاست عمل میکنند، چگونه باید عمل بکنند و چگونه نباید عمل بکنند یعنی فاعلان سیاسی و عاملان سیاسی. اخلاق فردی تمایزی با فلسفه سیاسی دارد و آن این است که وقتی به من می گویند که "باید راست بگویی"، دیگر مهم نیست که آیا من در نهاد خانواده به سر میبرم یا در نهاد اقتصاد در حال خرید هستم و تولید و توزیع و فروش میکنم و یا در نهاد تعلیم و تربیت هستم یعنی معلم یا دانشجو و یا شاگرد و یا استاد هستم. اینها هیچکدام مهم نیست. به من می گویند که تو "باید راست بگویی" که مربوط است به اخلاق فردی؛ زیرا هیچ اهمیتی ندارد که در کدام نهاد باشم. مهم این است که باید راستگویی را مراعات کنم.
اما وقتی که صحبت سر فلسفه سیاسی است، آنجا درباره اعمال، از آن رو که در نهاد سیاست هست، بحث میکنیم. در اینجا، ما دیگر بی رنگ نیستیم و خودِ ورود به سیاست، یک سلسله کارهایی را پیش پای تو میگذارد که اخلاق از تو میخواهد که یک سری کارها را به آن شکل انجام بدهی نه به این صورت. این توقعات سیاسی را به این صورت برآورده کنی نه به آن صورت. اخلاق فردی، اخلاقی است که نهادی که فاعل در آن قرار دارد، تاثیری ندارد. اما در اخلاق سیاسی کاملاً تأثیر دارد که من در نهاد سیاست قرار گرفتهام و حالا از من توقع میرود که در نهاد سیاست موازین اخلاقی را رعایت کنم. این سه تا علم، باید و نباید اخلاقی را روشن میکنند. یک قسمت را "اخلاق فردی" روشن میکند و یکی هم "فلسفه قانون" و یکی هم "فلسفه سیاسی".
منبع: چهل و سومین نشست حلقه دیدگاه نو
@mostafamalekian
3.8K views15:52