Get Mystery Box with random crypto!

اشو

لوگوی کانال تلگرام oshocenterr — اشو ا
لوگوی کانال تلگرام oshocenterr — اشو
آدرس کانال: @oshocenterr
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 2.95K
توضیحات از کانال

✔️ کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز هست
Admin
@hossein_mysticosm
کانال اختصاصی اشو
مطالب اشو در این کانال کاملا اختصاصی قرار میگیرد

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 44

2021-04-24 15:30:01 ادامه ...


چیزی حدود سن چهل و نه سالگی - سن یائسگی - این تعادل در زن به هم میخورد. همین که دوره های قاعدگی متوقف شد، این تعادل شروع میکند به بر هم خوردن. دیر یا زود شخص متوجه وجود بسیار تازه ایی میشود که به درونش قدم می گذارد ... عجب! و پاک گیج میشود، حسابی قاطی می کند. چون نمی داند چطور با این غریبه سر کند. این غریبه همیشه آنجا حی و حاضر بوده - اما همیشه در زیر زمین زندگی می کرده و هیچ وقت در روابط خانوادگی شما شرکت نداشته است؛ هرگز پایش را در طبقه بالا نگذاشته است. اکنون ناگهان از زیر زمین بیرون آمده – و نه فقط این، که در اتاق پذیرایی نشسته و میخواهد صاحب خانه هم بشود ! و زورش را هم دارد.
بنابراین چاره ای نیست جز اینکه او را بپذیری و مراقبش باشی. با آن جنگ نکن، سعی نکن او را سرکوب کنی. حالا وقت سرکوب کردنش نیست. فقط باید نسبت به او آگاهی بیشتر و افزون تری پیدا کنی و این آگاهی نگرش کاملا جدیدی را به ارمغان خواهد آورد. تو به آنجا می رسی که می دانی که مردی و نه زن. زن بودن فقط یک نقش بود که باید بازی می کردی – اکنون این نقش توسط نقش دیگری جایگزین شده است. حالا دیگر بخش واپس خورده رو آمده است. اکنون بخش مغلوب پرچم خود را فاتحانه به اهتزاز در آورده است. اما تو هیچ کدام نیستی - به همین دلیل هم این بازی امکان پذیر است.
اگر تو واقعا به طور کامل زن بودی، انرژی های مردانه نمی توانستند تو را به تصرف در آورند. تو نه زنی و نه مرد. روزی بخش زنانه ات قدرتمند تر بود و نقش بازی می کرد. اکنون بخش دیگر سعی دارد نقش بازی کند. همه پیرزن ها حالت مردانه تری به خود می گیرند به همین دلیل هم مادر زن ها و مادرشوهرها آنقدر خطرناکند! این اتفاقی طبیعی است؛ در ین مورد هیچ کاری نمی توان کرد. تو فقط باید هشیار و آگاه باشی. باید گوش به زنگ گوشه ای بایستی و كل بازی را تماشا کنی. آنگاه ماهیت سومی که هیچکدام از اینها نیست، رخ می نماید – تو فقط یک خود شاهدی، یک روح شاهد.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 93

کانال اشو
@Oshocenterr
418 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-23 15:30:01 نشانگان پیری

غریبه ای در اتاق پذیرایی


خانم مسنی میگوید که متوجه تغییری در رفتارش شده که از نظر او ناراحت کننده است : «گاهی اوقات بی جهت عصبانیت شدیدی به من دست داده و فورا فروکش می کند، اما این رفتار من سابقه نداشته است. شاید هم همیشه چنین رفتاری در من بوده و خود خبر نداشته ام» نه، ولی پس از سن معینی که جای قطب ها عوض می شود، چنین چیزی اتفاق می افتد. این یک فرآیند بسیار نامحسوس است.
هر مردی در ضمیر ناآگاهش یک زن و هر زن در ضمیر ناآگاه خود یک مرد دارد. در ضمیر ناآگاهت تو یک زن هستی، بنابراین از قابلیت های زنانه خود استفاده میکنی و هر قدر بیشتر آنها را به کار می گیری، آن قابلیت ها بیشتر تحلیل می روند. اما ضمير ناآگاهی که آن را بی استفاده رها کرده ای، بسیار جوان تر و تازه باقی می ماند. وقتی بخش مؤنث بیش از حد مورد استفاده قرار میگرد، به تدریج ضعیف تر می شود و لحظه ای فرا می رسد که چنان ضعیف و ناتوان است که بخش مذکر ناآگاه، قویتر از بخش مونث می شود.
در آغاز، بخش مؤنث قوی تر بود – به همین دلیل هم تو یک زن بودی. بعنوان مثال، تو هفتاد درصد زن بودی و سی درصد مرد. آن سی درصد سرکوب شد و توسط آن هفتاد درصد زن به ضمیر ناآگاه رانده شد. استفاده آگاهانه از بخش مؤنث، این بخش آگاه را ضعیف تر و ضعیف تر می سازد. لحظه ایی فرا میرسد که به زیر سی درصد سقوط می کند. بعد ناگهان ورق بر می گردد و بخش قوی تر زمام امور را دست گرفته و بسیار قوی میشود و تو به تعجب می افتی، چون هرگز پیش از این از وجودش خبر نداشته ای. همین موضوع برای مردها هم اتفاق می افتد – مردها وقتی پیر می شوند، حالت زنانه ایی به خود می گیرند.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 92

کانال اشو
@Oshocenterr
115 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-22 15:30:00 ادامه ...


در هندوستان، ایده «تکامل» (Evolution) هرگز وجود نداشته است، اما برعکس، ایده ایی دقیقا مخالفآن در اذهان پا گرفته است. واژه ایی که حتی در غرب از آن استفاده نمی شود - شاید هم تا به حال چنین اصطلاحی را نشنیده باشی - اما در هندوستان به «واگذاری قدرت» (Devolution) می اندیشیده اند، نه تکامل. «ما داریم تکیده می شویم، داریم از پا می افتیم و سقوط می کنیم» در مرحله ی دوم سقوط، یکی از پایه ها از بین می رود - میز می شود سه پایه. هنوز متعادل است، اما نه به اندازه یک چهار پایه. در مرحله سوم پایه دیگری را هم از دست می دهد، اکنون فقط دو پایه دارد؛ و مسلما نامتعادل است. و این هم مرحله چهارم: حتی دو تا پایه در دست نیست، تو بر روی پا ایستاده ای - چه مدت می توانی بایستی؟ مرحله اول «ساتیوگا» خوانده می شود؛ دوره حقیقت. دومی به طور ساده بر حسب شماره اش نامگذاری شده است : «برتا» (Terta) - یعنی سه - چون فقط سه پایه باقی مانده است. مرحله سوم «دواپار» (Dwapar) واژه ایی سانسکریت است که با عبور از زبان های مختلف سرانجام به «Two» تبدیل شده است. و به مرحله چهارم «کالیوگا» (Kaliyuga) می گویند - دوره ظلمات. ما در دوران ظلمات زندگی می کنیم - این ذهن انسان پیر است که آینده ای تاریک پیش رو می بیند؛ انسان پیر در فکر گذشته های طلایی است. اما این فقط بر روی خط افقی روی می دهد. بر خط عمودی گذشته طلایی است،
حال طلایی است، آینده هم طلایی است؛ زندگی در جشنی باشکوه و پرغوغا است. بنابراین به جای نگرانی درباره قوانین دوران پیری، به خطی فکر کن که قطار زندگی ات بر روی آن حرکت می کند. هنوز برای تعویض خط وقت است. همیشه برای تغییر خط وقت هست، زیرا در هر لحظه امکان انشعاب از خط وجود دارد. تو می توانی تغییر مسیر بدهی - تغییر مسیر افقی به عمودی - فقط این مهم است.


اشو
بلوغ
ص 90 و 91

کانال اشو
@Oshocenterr
224 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-21 15:30:01 ادامه ...


همین موضوع درباره ی کشورها صادق است. بعنوان مثال، کشوری مثل هندوستان هرگز درباره آینده فکر نمی کند. مفهوم آن این است که پیر شده است؛ این خودش دال بر بیماری است. هندوستان همیشه در فکر گذشته هاست. زندگی راما و سیتا (Rama & Sita: مربوط به داستان رامایانا، شاهکار وال میکی هند باستان.م) را مدام به نمایش در می آورد، قرنهاست همان داستان عینا بر صحنه می آید. مدام درباره بودا و ماهاويرا و آديناتا و ریگ ودا و اوپانیشادها فکر می کنند. گذشته ها گذشته، دیگر همه چیز به سر آمده. اکنون کشور هند فقط منتظر مرگ است؛ هیچ آینده ای وجود ندارد.
بنابر یک ایده هندی - که خود برخاسته از تفکری کهنه و قدیمی است - بهترین دوران به میلیونها سال پیش باز می گرد، دورانی که به آن ساتیوگا (Satyuga) می گفتند - دوران حقیقت. پس از آن انسان شروع به سقوط و احطاط کرد. می توانید آن را با نمونه همتراز آن در روانشناسی مقایسه کنید : کودکی، جوانی، میانسالی و پیری. مطابق با این چهار دوره زندگی انسان، چهار دوره برای خود زندگی پیشنهاد شده است. دوره نخست، معصومیت بود - زلال و ژرف مثل یک کودک، بسیار متعادل. آنها یک میز را مثال می آورند که دارای چهار پایه است، کاملا متعادل. و بعد انحطاط آغاز می شود...


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 90

کانال اشو
@Oshocenterr
342 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-20 15:30:06 ادامه ...


بر روی خط عمودی، کم کم احساس می کنی که آرزوها، تمایلات جنسی، جاه طلبی ها، میل به قدرت و ... همه محو و نابود می شوند. اسارت و بردگی از همه لحاظ - سیاسی، اجتماعی، ملی - ناپدید می شود و تو بیشتر به فردیت خویش روی می آوری. و با این فرديت شفاف و درخشانی که پیدا می کنی، کل بشریت از دید تو یکی می شود - تو نمی توانی بین آدمها تمایز قائل شوی.
تجربه های بزرگ و فوق العاده ای بر روی خط عمومی وجود دارد؛ بر روی خط افقی انحطاط است و بس. بر روی خط افقی پیر کرد در گذشته زندگی می کند؛ به فکر آن روزهای زیباست، به فکر شبهای عرب دوران جوانی است - ایامی که مسئولیتی در بین نبود، کودکی بود که بی خیال به دنبال پروانه ها می دوید. در حقیقت او سراسر زندگی اش را به دنبال پروانه ها دویده است - حتی در سن پیری.
این چیزی است که بر روی خط افقی اتفاق می افتد - هر قدر پیرتر می شوی، آرزوها تو را بیشتر شیفته خود می سازند، چون اکنون می دانی که فقط مرگ در پیش است. این است که دلت می خواهد تا آنجا ممکن است از لحظه لحظه زندگی ات لذت ببری - هر چند لذت بردن دشوار است، چون از نظر جسمانی انرژی ات را از دست داده ای. بنابراین پیرمردی که بر روی خط افقی سیر می کند، از نظر دماغی دچار هیجانات جنسی می شود؛ او مدام به مسائل جنسی فکر می کند. پیرمرد کاری جز فکر کردن ندارد - و چی هست که درباره اش فکر کند؟ او زنان زیبا را در ذهنش مجسم می کند.
پیرمرد مدام به فکر گذشته هاست روانشانسی این را می گوید. کودک به آینده فکر می کند، چون گذشته ای ندارد، نمی تواند به فکر گذشته باشد – او هیچ دیروزی ندارد. او به فکر روزهایی است که در پیش دارد؛ به فکر یک عمر زندگی. هفتاد سال عمر فرجه کافی در اختیار او قرار می دهد... او می خواهد به سرعت به اندازه کافی بزرگ شود تا دست به کارهایی بزند که مال آدم بزرگهاست.
«پیرمرد هیچ آینده ای ندارد - آینده یعنی مرگ. او حتی دلش نمی خواهد راجع به آینده حرف بزند. آینده پشتش را می لرزاند؛ آینده یعنی قبر - او از گذشته حرف می زند».


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 89 و 90

کانال اشو
@Oshocenterr
213 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-19 15:30:03 ادامه ...


در خط عمودی سالها به حساب نمی آیند، فقط تجربه ها به حساب می آیند. کل گنجینه عالم وجود بر روی خط عمودی قرار دارد نه فقط جاودانگی، نه فقط احساس خداگونگی، بلکه نخستین تجربه عشق خالی از نفرت، نخستین تجربه مهربانی و عطوفت، نخستین تجربه مراقبه - نخستین تجربه فوران عظیم روشنگری.
این تصادفی نیست که در غرب واژه ی (Enlightenment : روشنگری) معنایی متفاوت از شرق دارد. آنها معتقدند که سرانجام پس از سالهای ظلمات، دوران روشنگری فرا رسیده است. آنها به آدمهایی مثل برتراند راسل، ژان پل سارتر، کارل یاسپرس «نوابغ روشنگر»، «نوابغ از جهل رهاننده» می گویند. آنها درک نمی کنند که دارند از این واژه بد برداشت کرده و آن را به لجن می کشند. نه برتراند راسل به روشنگری رسیده بود، نه ژان پل سارتر و نه کارل ياسپرس.
روشنگری بر روی خط افقی اتفاق نمی افتد. حتی ژان پل سارتر هم در سن پیری به دنبال دختران جوان بود. برتراند راسل چندین بار همسر عوض کرد - او مدت مدیدی بر روی خط افقی زندگی کرد؛ نزدیک به یک قرن! اما حتی در پیری علایق او به اندازه علایق جوانها مضحک و احمقانه بود. شرق می داند که واژه روشنگری هیچ ربطی به نبوغ و نیروی عقل ندارد، بلکه با کشف خویشتن واقعی، اصل وجود آدمی، سروکار دارد. بنابراین احتیاجی نیست نگران آن قوانین باشی. آنها همگی بر روی خط افقی قرار دارند. بر روی خط عمودی عشق است، نه قانون. آنجا تجربه فزاینده روحانی شدن بیشتر و بیشتر و جسمانی شدن کمتر و کمتر، مکاشفه گر بودن بیشتر و بیشتر و ذهنیت گرایی کمتر و کمتر، بیشتر و بیشتر ملکوت را در نوردیدن و کمتر و کمتر به این دنیای مادی و بی ارزش وابسته بودن است؛ دنیایی که ما سخت گرفتار آنیم.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 88 و 89

کانال اشو
@Oshocenterr
232 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-18 15:30:02 ادامه ...


در آن زمان من فقط سی و پنج سال داشتم - حتی یک آدم کور هم می توانست تفاوت بین مرد سی و پنج ساله و مرد شتاد ساله را تشخیص دهد. او که واقعا کفرش بالا آمده بود، به من گفت : «من که فاتحه این بابا را خواندم. حتما باز هم می خواهد از این هذیان ها تحویلمان بدهد!»
گفتم : «تو حالیات نیست. تو غربی بار آمده ای. به شیوه ی غربی تحصیل کرده ای. تو به خاطر ادامه تحصیل به غرب رفتی و در غرب بار آمده ای و نمی توانی بفهمی این بابا چه گفت».
او گفت :« خب چه گفت؟ مثل روز روشن است که چی گفت: این فهمیدن می خواهد؟ فقط حماقت خودش را به ما ثابت کرد... یک مرد جوان سی و پنج ساله... آن وقت می گفت تو هشتاد سالته!»
برایش داستانی درباره رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson : مقاله نویس و شاعر آمریکایی) تعریف کردم. مردی از امرسون پرسید : «چند سالته؟»
امرسون جواب داد : « تقریبا سیصد و شصت سال» مردک نمی توانست باور کند.. آخر همیشه فکر می کرد که امرسون آدم راستگویی است. چرا این حرف را زده بود؟... از زبانش در رفته بود؟ دیوانگی زده بود به سرش؟ یا شوخی اش گرفته بود؟ برای اینکه موضوع روشن شود، گفت : «نشنیدم چه گفتی بگو ببینم، گفتی چند سال؟» امرسون گفت : «درست شنیده ای، سیصد و شصت سال» مرد گفت : «باورم نمی شود. تو بیش از شصت سال نمیزنی» امرسون گفت : «از یک جهت حق داری: عمودی، من سيصت و شصت سال دارم و افقی، شصت ساله».
چه بسا او نخستین فرد غربی باشد که این اصطلاح افقی و عمودی را به کار برده است. امرسون فوق العاده به شرق علا داشت و حتی تصاویری گذرا از غیب را هم دریافت کرده بود که او را به غیب گویان اوپانیشادها نزدیک تر ساخته بود. می گفت : «من عملا شصت سال عمر کرده ام. حق با شماست. اما در این شصت سال به قدری زندگی کرده ام که تو حتی در سیصد سال هم نمی توانی زندگی کنی. من شش برابر بیشتر زندگی کرده ام».


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 88

کانال اشو
@Oshocenterr
362 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-17 15:30:03 ادامه ...


در غرب، اگر به پیرزنی بگویی «چقدر جوان به نظر می آیی» و او بداند که دیگر جوان نیست، ساعتها جلوی آینه می ایستد تا ببیند آیا آثاری از جوانی هنوز در جایی از بدن او باقی است یا نه. اما منکرش هم نمی شود و از فرط خوشحالی قند توی دلش آب می کند. در شرق، کسی به یک پیرزن نمی گوید «چقدر جوان به نظر می آیی». برعکس، سالخوردگی و پیری چنان مورد عشق و احترام است که اگر به کسی بگویی «نسبت به سن و سالت جوان تر به نظر می آیی»، نوعی توهین به او محسوب می شود. به یاد یک پیشامد غیر مترقبه افتادم :
«من در کنار خانواده ایی زندگی می کردم و آنها همه به کف بینی علاقه مند بودند. آنها دوستم داشتند و من حداقل سه بار در سال به دیدن آنها می رفتم و هر بار دست کم سه چهار روزی پیش آنها می ماندم. یکبار که به آنجا رفته بودم، آنها بدون نظرخواهی از من ترتیبی داده بودند که یک کف بین بیاید و از روی خطوط کف دستم چیزهایی راجع به من بگوید. وقتی به قضیه پی بردم که دیگر کار از کار گذشته بوده آن کف بین، مثل شاخه شمشاد در اتاق نشیمن نشسته بود. از روی ناچاری گفتم : «بسیار خوب، بگذار چند دقیقه ای هم خوش باشیم».
دستم را به او نشان دادم. کلی آن را بررسی کرد و گفت : «باید حداقل هشتاد سالی داشته باشی» طبعا یکی از دخترا نتوانست جلوی خودش را بگیرد : «چه مزخرف! این دیگر چه جور کف بینی ایی است؟»


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 87

کانال اشو
@Oshocenterr
443 views12:30
باز کردن / نظر دهید
2021-04-16 15:33:16 ادامه ...



به کرات نقل کرده اند - و این عبارت در کتابهای مقدس بودایی ها تصریح شده است که بودا هر قدر پیرتر می شد، زیباتر می نمود. من این را یک معجزه حقیقی می خوانم - نه راه رفتن به روی آب را، که هر آدم مستی می تواند آن را امتحان کند، نه تبدیل آب به شراب را، که از هر تبهکاری بر می آید. این معجزه ای حقیقی است: بودای پیر زیباتر از بودای جوان می شود. او معصوم تر از زمان کودکی اش می شود و این رشد است.
تو همه شانس زندگی خود را از دست می دهی، مگر آنکه بر روی خط عمودی حرکت کنی. هنگام حرکت بر روی خط عمودی تو هر روز به زندگی نزدیک تر می شوی، نه دورتر. آنگاه تولد تو آغاز مرگ نیست؛ تولد تو آغاز زندگی ابدی است. می بینی؟ دو تا خط و این همه تفاوت...
غرب هرگز در این باره نیندیشیده است؛ هرگز از خط عمودی حرفی به میان نیاورده است، زیرا آنها در جوی معنوی - جایی که ثروت واقعی در درون توست - بار نیامده اند. حتی اگر به فکر خدا هم بیفتند، او را خدایی در بیرون از خویش فرض کنند. گائوتاما بودا می توانست خدا را منکر شود - من خدا را منکر میشوم - بی تردید آن خدایی که بیرون از خود تصور می کنی وجود ندارد، به همین دلیل ساده که ما می خواهیم به درون بازگردیم. اگر قرار است خدا یا چیزی شبیه به آن وجود داشته باشد، باید در درونت آن را بیابی، باید در ابدیت خودت، در خلسه خودت آن را پیدا کنی.
اینکه آدمی خود را صرفا یک ساختار جسمی - ذهنی تصور کند، این خطرناکترین اندیشه ای است که ممکن است به ذهن انسان خطور کرده باشد. اندیشه ای که همه وقار و زیبایی آدمها را از بین می برد و آنها را وادار می کند تا مدام در ترس و دلهره ی مرگ به سر برده و بکوشند دوران پیری را تا آنجا که ممکن است از خود دور نگه دارند.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 86 و 87

کانال اشو
@Oshocenterr
509 views12:33
باز کردن / نظر دهید
2021-04-15 15:33:15 ادامه‌ ...


کودک بر روی خط عمودی به جوانی می رسد، اما «جوانی بر خط عمودی» با «جوانی بر خط افتی» تفاوت دارد. کودکی معصوم است، اما این نقطه ایی است که این دو بعد متفاوت از آنجا سرچشمه می گیرند. «جوانی بر خط افقی» چیزی جز لذات جسمانی، لهو و لعب و سبکسری هایی از این قبیل نیست. جوانی بر خط عمودی به منزله جستجوی حقیقت و کنکاش برای زندگی است - «جوانی بر روی خط عمودی» یعنی شور و اشتیاق برای خودشناسی.
«پیری بر خط افقی» فقط ترس و دلهره از مرگ است؛ به چیزی جز گورستان و ظلماتی که مدام سیاه تر و تاریک تر می شود، نمی تواند بیندیشد، نمی تواند خود را جز یک اسکلت تصور کند. پیری بر خط عمودی جشن است و پایکوبی؛ او مثل همیشه انسانی زیباست.
جوانی کمی مضحک و احمقانه است - باید هم چنین باشد، جوانی، خام و بی تجربه است. اما پیری همه تجربه ها را پشت سر گذاشته - تجربه های بد و خوب، درست و نادرست - و به حالتی رسیده است که دیگر تحت تأثیر هر چیزی که با ذهن و جسم ارتباط دارد، قرار نمی گیرد. این خود به نوعی به پیشواز رفتن است! پیری بر خط عمودی درهای خود را به روی میهمان غایی باز نگه می دارد. پیری آخر خط نیست، تازه آغاز زندگی واقعی، آغاز بودنی اصیل است.
این است که من پیوسته بین پیر شدن و رشد یافتن تمایز قائلم. تعداد بسیار معدودی از مردم از روی خوش اقبالی رشد پیدا کرده اند. بقیه فقط شده اند و طبعا به سوی مرگ می شتابند. مرگ فقط بر روی عمودی وجود ندارد؛ خط عمودی راهی است که به ابدیت، به الوهیت، کشیده شده ... و بی تردید وقتی کسی در این بعد به پیری رسید، از زیبایی و وقار، از عشق و محبت برخوردار است.


ادامه دارد ...

اشو
بلوغ
ص 86

کانال اشو
@Oshocenterr
537 views12:33
باز کردن / نظر دهید