Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه

لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه ف
لوگوی کانال تلگرام philosophy3 — فلسفه
آدرس کانال: @philosophy3
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 45.84K
توضیحات از کانال

@Hichism0 برای تبلیغ به این آیدی پیام دهید
کانالهای پیشنهادی
@Ingmar_Bergman_7 سینما
@bookcity5 شهرکتاب
@Philosophers2 ادبیات و فلسفه
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2023-06-10 23:28:57 ویژگی‌های شخصیتی فردگرایان 1) علایق و نیازها و اهداف فردی ترجیح داده می‌شوند 2) ارزش‌ها و هنجارها، مبنای فردی دارند (خودانگاشت هستند) 3: کسب لذت فردی، در اولویت است. 4: باورهای فردی، متمایزکننده فرد از گروه‌است. 5: استقلال و هویت فردی اهمیت دارند 6: راهبردهای…
4.2K viewsedited  20:28
باز کردن / نظر دهید
2023-06-10 11:22:53 ریشه یابی در زبان انگلیسی واژه #فردگرایی برای اولین‌بار توسط طرفداران رابرت اون در دهه ۱۸۳۰ میلادی مطرح شد، هر چند که مشخص نیست آیا آنان تحت تأثیر پیروان سن سیمون از این اصطلاح استفاده کردند یا اینکه هر دو جریان به‌طور مستقل این مفهوم را ابداع کردند.…
4.7K views08:22
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 23:22:06
درسگفتار (حضوری، آنلاین و آفلاین)
نگاهی دوباره به ماتریالیسم تاریخی ۲
به‌هدایت مراد فرهادپور
۴ جلسه‌
از ۲۸ خرداد ۱۴۰۲
‌یکشنبه‌ها ۱۷ تا ۱۹

این سلسله جلسات که تحت عنوانِ کلی «نگاهی دوباره به ماتریالیسم تاریخی» ارائه می‌شود تلاشی‌ست برای طرح مجموعه‌ای از پرسش‌ها که هر یک از آن‌ها به نحوی با موضوع عام بحرانِ مارکسیسم و شکل‌های گوناگون پاسخ‌گویی بدان مرتبط است. این سلسله درسگفتارها نخست در چهار جلسه‌ برگزار شد و در این دوره به بسط مباحث جلسات گذشته خواهیم پرداخت.
 
مراد فرهادپور متولد تهران در ۱۳۳۷ متفکر، نویسنده و مترجم است. او از دهه‌ شصت به این‌سو متون گوناگونی را در حوزه‌ ادبیات و فلسفه، چه در قالب مقاله در نشریاتی چون راه‌ نو، کیان، آدینه و ارغنون؛ و چه در قالب ‌کتاب‌‌ چون عقل افسرده، ۱۳۷۸، بادهای غربی، ۱۳۸۲ و پاره‌های فکر، ۱۳۸۸ به رشته‌ی تحریر در آورده است. او همچنین از دهه‌ هفتاد به این سو توامان به ترجمه و تدریس متونِ فلسفی جریان‌های انتقادی غرب، از آثار متفکرینِ مکتبِ فرانکفورت تا دیگر آثارِ فیلسوفانِ جریان‌ساز چون بَدیو، آگامبن و ژیژک پرداخته است.

@bidarschool
@bidarcourses
1.5K views20:22
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 23:16:50 ‍ #فردگرایی یا فردباوری (Individualism) دیدگاه اخلاقی، فلسفه سیاسی، ایدئولوژی یا مرام اجتماعی است که بر ارزش اخلاقی فرد تأکید می‌کند. «فردیت» به یک تعبیر بدین معناست که هر آدمیزاد دارای خلوت و حریم خصوصیِ فیزیکی و روانی، و عقیده فردی و دیگر حقوق اساسی است…
1.5K views20:16
باز کردن / نظر دهید
2023-06-09 21:09:07 ‍ #فردگرایی یا فردباوری (Individualism) دیدگاه اخلاقی، فلسفه سیاسی، ایدئولوژی یا مرام اجتماعی است که بر ارزش اخلاقی فرد تأکید می‌کند. «فردیت» به یک تعبیر بدین معناست که هر آدمیزاد دارای خلوت و حریم خصوصیِ فیزیکی و روانی، و عقیده فردی و دیگر حقوق اساسی است که در هر شرایطی می‌بایست محترم شمرده شوند. فردگرایان اِعمال اهداف و خواسته‌های شخص را ترویج می‌کنند و بنابراین برای استقلال و اتکای به نفس ارزش قائل می‌شوند و از این دفاع می‌کنند که منافع فرد باید نسبت به حکومت یا یک گروه اجتماعی در اولویت باشد، و در عین حال با دخالت خارجی در امور شخصی توسط جامعه یا نهادهایی چون دولت مخالفت می‌کنند.

فردگرایی فرد را در مرکز توجه خود می‌نهد و بدین ترتیب «با این بنیان اساسی شروع می‌کند که فردِ بشرْ در تقلای خود برای آزادی دارای اهمیت اساسی است.» لیبرالیسم، اگزیستانسیالیسم و آنارشیسم مثال‌هایی از جنبش‌هایی هستند که فرد بشر را چون واحدی مرکزی برای تحلیل در نظر می‌گیرند. بنابراین فردگرایی «حق فرد برای آزادی و رسیدن به استعدادهای نفس خویش» است.

این لفظ همچنین برای اشاره به «کیفیت فرد بودن؛ فردیت» مربوط به داشتن «مشخصه فردی؛ یک ویژه‌خو» مورد استفاده قرار گرفته‌است زین رو فردگرایی با منافع هنری و بوهمی و شیوه‌های زندگی که در آن گرایشی برای خویش آفرینی وجود دارد و همچنین با مواضع فلسفی و اخلاقیات اومانیستی. مرتبط است تا سنت یا دیدگاه‌ها و رفتارهای توده‌ای مردمی

فردگرایی را می‌توان جهان‌بینی‌ای تصور کرد که فرد در مرکز آن قرار دارد. اهدافِ فردی، ویژگی‌های منحصربه‌فرد، فرمان راندن بر خویشتن، کنترلِ شخصی در عین احترام به فردیت دیگران و توجه به مسائلِ اجتماعی از خصوصیاتِ این نوع جهان‌بینی است. جمع گرایی را نیز می‌توان وجودِ یک سری تعهدهای گروهی و متقابل میان اعضای گروه بدانیم که افراد موظف به اجرای آن‌ها هستند.

اغلب پنداشته می‌شود آنچه در یک فرهنگ صادق است برای تک تکِ افرادِ درون آن فرهنگ نیز درست می‌باشد. به عبارتِ دیگر افراد درونِ یک فرهنگِ فردگرا، همگی فردگرا بوده (فرد محوری) و آن‌هایی که در فرهنگِ جمع‌گرا زندگی می‌کنند همگی جمع‌گرا هستند (جمع محوری). باید گفت که این دیدگاه همیشه صحیح نیست. تریاندیس و همکارانش (۲۰۰۱) چندین فرهنگ را مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند که حدود % ۶۰ افرادی که در یک فرهنگِ فرد گرا زندگی می‌کنند فرد محور هستند. در فرهنگ‌های جمع گرا نیز حدود %۶۰ از افراد جمع محور بودند؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که بینِ خصوصیاتِ یک فرهنگ و افراد درون فرهنگِ مزبور رابطهٔ کاملاً مستقیم وجود ندارد.

هر انسان ادراکی از وجود خویشتن دارد که آن را می‌توان هویت شخصی یا خود نام نهاد. مجموعه این تصورات در یک کلیت کم وبیش منسجم وحدت می‌یابند و خودپنداشت فرد را می‌سازند. خودپنداشت مجموعه تصورات انسان دربارهٔ ویژگی‌های درونی و برونی خویش است. همانگونه که انسانْ واجدِ خودپنداشتِ فردی می‌شود، بتدریج واجد تصوراتی از جامعه و فرهنگی که در آن زیست می‌کند نیز می‌شود که می‌توان آن را خودپنداشتِ جمعی نامید. خودپنداشت فردی ناظر به هویت شخصی و خودپنداشت جمعی ناظر به هویت جمعی یا ملی است.

در جوامع سنتی تنها بدیلی که برای جمع‌گرایی شناخته و تصور می‌شود خودپرستی (egotismm)، یا به زبان آشناتر «تک‌روی» است. تک‌روی البته مفهومی متفاوت از فردیت است؛ «فردیت» قبول این امر است که فرد دارایِ کرامت، حیطه شخصی و حقوق اساسی است. درحالی که «تک‌روی» به رسمیت شناختن این حقوق تنها برای خود (یا در نهایت نزدیکان خود) است و سلب آن از دیگرانی که معمولاً به چشم «رقیب» دیده می‌شوند.

ادامه دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
2.5K viewsedited  18:09
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 23:25:09 ‍ #باروخ_اسپینوزا کیست؟ باروخ اسپینوزا که بعدها با نام بندیکت د.اسپینوزا معروف شد فیلسوف مشهور هلندی با اصالتی یهودی است که در 24 نوامبر 1632 زاده شد و در 21 فوریه 1677 درگذشت. وی یکی از بزرگترین خردگرایان فلسفۀ قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین…
5.6K views20:25
باز کردن / نظر دهید
2023-06-08 09:47:05 ‍ #باروخ_اسپینوزا کیست؟

باروخ اسپینوزا که بعدها با نام بندیکت د.اسپینوزا معروف شد فیلسوف مشهور هلندی با اصالتی یهودی است که در 24 نوامبر 1632 زاده شد و در 21 فوریه 1677 درگذشت.
وی یکی از بزرگترین خردگرایان فلسفۀ قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن هجدهم به شمار می رود.
فیلسوف و مورخ نامدار #هگل، به یکی از فیلسوفان هم عصرش می گوید «شما یا پیرو اسپینوزا هستید یا اساساً فیلسوف نیستید». همچنین #ژیل_دلوز او را «شاهزادۀ فلسفه» نامیده است .
اسپینوزا به دلیل تفکراتش از جامعه یهود طرد شد و تا آخر عمر زندگی خود را دور از خانواده اش به سر برد و هرگز ازدواج نکرد.
کتاب «مسئله اسپینوزا» در خصوص زندگی این فیلسوف بزرگ هلندی و سیاستمدار مشهور دوران فاشیسم, «آلفرد روزنبرگ» است که به فلسفه و زندگی اسپینوزا علاقمند بود.
کتاب «مسئله اسپینوزا» را نویسنده و روانپزشک مشهور« اروین د.یالوم »نوشته است که توسط انتشارات صبح صادق با ترجمۀ حسین کاظمی یزدی در ایران منتشر شده است که چکیده یادداشت های نوشتۀ حاضر از روی این ترجمه است.

طبیعت

هر چیزیکه رخ می دهد بدون استثناء تابع قوانین منظم طبیعت است. هیچ چیزی نمی تواند بر خلاف قوانین ثابت طبیعت رخ دهد. طبیعت، مطابق با قوانین منظمی عمل می کند که نمی توانند با تصورات ماوراء الطبیعی لغو شوند.
طبیعت و خدا همانند هستند و هیچ تفاوتی بین خدا و طبیعت وجود ندارد. خدا طبیعت است و طبیعت خدا.
هر چه هست وجودش این جهانی است و همه چیز با قوانین طبیعت هدایت می شوند. هر اتفاقی که می افتد نتیجۀ قوانین تغییر ناپذیر طبیعت است, ما بخشی از طبیعت هستیم و تابع این قوانین جبری.
علاوه براین، طبیعت بی نهایت پیچیده است. صفت ها یا حالات بی شماری دارد که ما انسانها فقط دوتا از آنها را درک می کنیم : جوهر ماده و تفکر.
هیچ چیزی از روی هوا و هوس اتفاق نمی افتد .هر چیزی معلول چیز قبل از خودش می باشد، هر چه بیشتر خودمان را وقف فهمیدن این شبکۀ علّی بکنیم بیش تر آزاد می شویم.
بر طبق قوانین طبیعت, وقتی بدن بمیرد، نفس هم می میرد .لذا جهان آخرتی در کار نیست. بدن فاسد به خاک برمی گردد و نمی تواند دوباره زنده شود.
ما باید استدلالهایی بیاوریم تا هر انسان مسئول را دربارۀ قداست منابع متون دینی به شک بیندازد. ما باید به او بقبولانیم که هر چیزی که رخ می دهد مبتنی بر قوانین کلّی طبیعت است.

کتاب مقدس و جهان آخرت

باید بگویم که کلمات و ایده های کتاب مقدس زادۀ ذهن بشر است، زادۀ ذهن کسانی که این متون را نوشته اند و تصور می کردند – نه, بهتر است بگوییم آرزو می کردند – شبیه خدا باشند و در تصور خود را به جای خدا قرار داده اند .
مسلماً عباراتی که در کتاب مقدس به « کلام خدا » اشاره دارد فقط از تخیل پیامبران متعدد نشأت گرفته است. این پیامبران، انسان هایی هستند که موهبت تخیلات نامعمول و واضح به آنان عطا شده است ولی ضرورتاً تعقل گسترده ای نداشته اند چون متونشان پراز تناقض است .
بنابراین، نبوت معجزه آسا, چیزی بیش از مفاهیم تخیل شدۀ پیامبران نبوده است و اصولاً هیچ چیز ماوراء الطبیعی وجود ندارد . به عبارت دیگر همه چیز علتی طبیعی دارد.
به این ترتیب, « جهان بعدی » و« زندگی اُخروی با خداوند » حرف هایی انسانی اند، نه الهی.
این که فکر کنیم پس از مرگ، همان طور که الان هستیم، وجود خواهیم داشت با عقل منافات دارد . ذهن و بدن دو جنبه از یک شخص هستند. ذهن نمی تواند پس از مرگ بدن باقی بماند.
در جهان بعدی هیچ سعادت سرمدی ای وجود ندارد ، چون اصولاً جهان دیگری وجود ندارد .وقتی بدن بمیرد، نفس هم می میرد. جهان آخرتی در کار نیست

ادامه ‌دارد
join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
6.1K views06:47
باز کردن / نظر دهید
2023-06-07 23:23:13 L'amour commence, on voudrait rester pour celle qu'on aime l'inconnu qu'elle peut aimer, mais on a besoin d'elle, on a moins besoin de toucher son corps que son attention, son cœur.

"عشق آغاز می‌شود، ما می‌خواهیم برای شخصی که دوست‌اش داریم همان ناشناخته‌ای باقی بمانیم که او می‌تواند دوست‌اش داشته باشد، ولی ما به او نیاز داریم، بیشتر به توجه‌اش، قلب‌اش محتاج هستیم تا به لمسِ تن‌اش."

-در جستجوی زمان از دست رفته، زندانی



عشق برای پروست چنان پیچیده است که ترس نمی‌گذارد این عشق را از ذهن‌اش خارج کند و به آن عینیت ببخشد، او از ساحت فعلیت actuality ترس دارد و تصور می‌کند اگر از ذهن‌اش آن عشقی را که او به شخصی دارد را خارج کند شکست می‌خورد و از همین جاست که ما می‌فهمیم چرا او می‌خواهد آن "ناشناخته‌ای که او دوست دارد" باقی بماند، چون او در این ساحت امکان possiblity از تخیل‌اش تغذیه می‌کند و نمی‌گذارد روان سالم‌اش از فعالیت باز بماند و متلاشی شود. پس در همان ذهن "زندانی"اش می‌کند و با این زندانی نرد عشق می‌بازد. عجیب نیست که عنوان یکی از جلدهای پروست"زندانی"* است. پروست می‌گوید همه‌ی انسان‌ها چند زندانی در ذهن‌شان دارند که برای ادامه‌ی حیات ذهن و جسم وجودشان حیاتی است، هر چند اگر اصلاً عینیت نیابند و در همان ساحت امکان باقی بمانند. او این زندانی را عروسک ذهنی poupée intérieure می‌نامد. این عروسک ذهنی همیشه در ذهن هست و چه بسا خودش را بر روی ایده‌ها و عواطف ما نیز پخش کند و اصلاً به نوعی می‌شود گفت که به تمامی ابژه‌های بیرونی سرایت نیز می‌کند. او در جایی دیگر عشق را به یک دستگاه صنعتی مقایسه میکند. همین تشبیه نشان از سردی و خطاناپذیری آن دارد:

Et l'amour, suivant une technique infaillible, resserre pour nous d'un mouvement alterné l'engrenage dans lequel on ne peut plus ni ne pas aimer, ni être aimé.

"و عشق، که تکنیکی (روندی) خطاناپذیر دارد، به‌وسیله‌ی یک حرکت متناوبْ دستگاه‌ای را راه می‌اندازد که ما دیگر در آن نه می‌توانیم از دوست داشتن اجتناب ورزیم نه از دوست داشته شدن."



این تشبیه عشق به یک دستگاه مکانیکی نشان از ناگزیریِ عاشق و معشوق دارد. دستگاهی که به محض روشن شدن، فعالیتِ خطاناپذیرش شروع می‌شود و همه چیز را خرد و تکه‌تکه می‌کند. به عبارتی از عشق نمی‌شود فرار کرد و باز هم ما زندانی هستیم و اسیر. یا باید از ساحت فعلیت عقب‌نشینی کنیم و مانند راوی به عروسک درون ذهن‌مان پناه ببریم و با آن عشق‌بازی کنیم و یا خطر کنیم و پا به ساحت فعلیت بگذاریم و امکان‌هایمان را عینیت ببخشیم. ولی بدبینیِ پروست، و این واقعاً عجیب است، در این است که او در هر دو حالت نتیجه را "ناکامی" می‌داند و شکست.






---------------------------

*la prisonnière
5.0K views20:23
باز کردن / نظر دهید
2023-06-06 23:18:03 ‍ #اهمیت_تاریخ_فلسفه

اهمیت تاریخ فلسفه از فلسفه جدا نیست و غیر فیلسوف نمی تواند به حقیقت تاریخ فلسفه آگاهی پیدا کند. تاریخ پزشکی از یک پزشک جدا است و می تواند به آن آگاه نباشد

قلمرو مفاهیم و صورت های ذهنی بسیار گسترده است و پرسش هایی که در این قلمرو پیدا می شود و همواره پاسخ مناسب خود را می طلبد، عنوان «فلسفه» به خود می گیرد. در همین قلمرو، پرسش های مربوط به عالم متافیزیک نیز مطرح می گردد و همین پرسش های حقیقی است که تاریخ فلسفه را به وجود آورده است. اهمیت تاریخ فلسفه به هیچ عنوان قابل چشم پوشی نیست به همین دلیل است که می توان گفت: تاریخ فلسفه، موضوع علم تاریخ نیست زیرا تاریخ نگار و محقق در تاریخ، تنها به بررسی وقایع و حوادث زمانی و مکانی می پردازد و با طرح پرسش های دقیق فلسفی ارتباط برقرار نمی کند.

اهمیت تاریخ فلسفه از فلسفه جدا نیست و غیر فیلسوف نمی تواند به حقیقت تاریخ فلسفه آگاهی پیدا کند. تاریخ پزشکی از یک پزشک منفک است و یک شخص می تواند بدون اینکه از تاریخ پزشکی آگاهی داشته باشد، با کارهای پزشکی (در صورتی که علم آن را فراگرفته باشد- مبادرت نماید. در مورد بسیاری از علوم دیگر نیز وضع به همین ترتیب است. اما در مورد آنچه به فلسفه مربوط می گردد، وضع به گونه ای دیگر است. کسی که با تاریخ فلسفه آشنایی ندارد و از چگونگی تحولات فکر و اندیشه بی خبر است، نمی تواند به عنوان یک فیلسوف مورد توجه قرار گیرد.

نخستین مطلبی که در مطالعه تاریخ فلسفه اهمیت دارد، فهم نظام فلسفی و ارتباط آن با محیط و وضع تاریخی دوره خود است. آشکار است که ما فقط وقتی می توانیم حالت ذهنی یک فیلسوف و دلیل وجودی فلسفه او را به قدر کافی دریابیم که ابتدا خاستگاه تاریخی و سرچشمه آن را بفهمیم. مثلا ما هنگامی می توانیم گفته های ارسطو را کاملا درک کنیم که بدانیم افلاطون چه گفته است و محیط آن زمان چگونه بوده است. بنابراین ما باید هم تاریخ زمان فیلسوف را بدانیم و هم تفکراتی را که قبل از او وجود داشته و منجر به پدید آمدن فلسفه وی گشته است.

در تفکر عمیق و بنیادی، آغاز پیدایش امور، همواره در نظر گرفته می شود و آغاز های آن آغاز نیز، هر اندازه بیشتر و پیش تر باشند، مورد توجه قرار می گیرند. اگرچه در دنیای جدید، بازگشت به گذشته چندان مطلوب و پسندیده نیست. در تفکر سازنده، بسیاری از امور حذف شده و از پیش پا برداشته می شوند و در همین حذف کردن و از پیش پا برداشتن است که تفکر، یگانه و منحصر به فرد می گردد. عقل در انسان متفکر با هرگونه مفهوم یا صورت ذهنی که روبرو می شود، آن را با موازین خود هم آهنگ و سازگار می سازد و در واقع آن را مشروط می کند.

در فضای اقلیدسی همه اجسام مشروط می شوند و جسمی که از هرگونه شرط آزاد و رها باشد، وجود ندارد. در اندیشه یک متفکر آگاه و غایت انگار نیز مفاهیم و صورت های ذهنی جهت پیدا می کنند و در یک سازمان موزون و منطقی هم آهنگ می شود. تردیدی نمی توان داشت که عقل در سازمان دهی تصورات و هم آهنگ کردن مفاهیم، امکانات را نیز در نظر می گیرد و همواره می کوشد به آنچه بالاترین و برترین امکان شناخته می شود، دست یابد.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
5.6K viewsedited  20:18
باز کردن / نظر دهید
2023-06-06 10:00:42 ‍ #چه_نیازی_به_یادگیری_فلسفه_دارم؟

1 ضرورت یادگیری فلسفه در چیست؟

زندگی انسانی بدون تصمیم و انتخاب معنی معقولی ندارد و در همین انتخاب است که ما به دانستن ها و آگاهی های مان نیاز پیدا می کنیم. برای افزایش آگاهی یک راه ساده، بالا بردن دیتای ورودی از طریق مشاهده و ابزارهای حسی است اما همه این داده ها بدون قدرت استدلال، بی مصرف و بیهوده خواهد بود. به همین خاطر نیاز اساسی داریم که بدانیم چگونه و چرا چیزی را انتخاب می کنیم. ضرورت یادگیری فلسفه را می توان در این جمله خلاصه کرد: فلسفه یعنی عشق به دانایی و خرد.

2 تقویت حس کنجکاوی

اغلب ما انسان ها، جدا از لذات جسمانی، همواره به دنبال حقیقتی هستیم. در جستجوی فهم معنا و مقصود جهان و حوادث آنیم؛ گر چه همیشه به این نیاز درونی و فطری خود آگاه نباشیم. فلسفه به دلیل طبیعتی که دارد، به این نیاز ما پاسخ می دهد. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم که کودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز را بفهمند.

به همین دلیل، #ارسطو گفته است: فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد، بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحت تاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جواب هایی که به این سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد. بنابراین می توان ضرورت یادگیری فلسفه را در ارضاء حس کنجکاوی نیز دانست.

3 کُل نگری
فلسفه برخلاف علوم دیگر کُل نگر است و به مسائل هستی می نگرد. فلسفه به جزئیات نمی پردازد و اساسا موضوع اش نیست؛ تصویری که از فلسفه حاصل می شود، به مراتب دقیق تر و کامل تر از تصویر حاصل از باورهای عقل عرفی میان انسان ها است. برای همین گفته شده که ضرورت یادگیری فلسفه در کُل نگری و وسعت نگاه عقلانی است که در علوم دیگر کمتر پرداخته شده است.

4 بی طرفی و عدم پذیرش بی دلیل

این مساله را می توان یکی از عوارض فلسفه دانست که فیلسوف، بدون دلیل برهانی و محکم سخنی را نمی پذیرد و بی طرفی جزئی از ذات اوست زیرا که فلسفه در او به ظهور می رسد. فلسفه از جانبداری های احساسی و بدون منطق می پرهیزد و همواره با نتیجه گیری عجولانه نیز در ستیز است. استدلالی کردن مسائل به همه کمک می کند که در پذیرش یا عدم پذیرش به یک قدر جامع (کُل نگری) دست پیدا کنند و دلیل آوری باعث همگانی شدن می شود.

5 نیاز به یادگیری در هر لحظه

مسائلی که در در درون هر شخص برایش مطرح است، غیر از عوامل بیرونی (که همیشه تاثیر مشخصی دارد) از عامل درونی نیز ناشی می شود. عامل درونی تحرک هر فرد از دیدگاه فلسفی «داشتن سوال و پرسش» است. اگر کسی پرسشی نداشته باشد، اساسا فلسفه نیز برایش جذاب نیست و بلکه زندگی هم برایش جز تکرار مکررات نخواهد بود. در ذات پرسش، تعقل و دانستن و نیاز به یادگیری نهفته است.

به این صورت که شخص آگاه خود را همواره در معرض پرسش های درونی خود قرار می دهد و در بیرون به دنبال کشف ابزارهای لازم برای پاسخ به سوال خود می گردد. یکی از مراحل کشف و اکتشاف بیرونی را می توان، نیاز به یادگیری صحیح و اصولی دانست که منجر به موفقیت فرد می شود. موفقیت و کمال در واقع یافتن پاسخ برای پرسش اول و طرح پرسش دوم است. فلسفه همواره به دنبال پرسش های بنیادین می رود به همین دلیل فرد نیاز دارد که همواره در حال دانستن و یادگیری باشد. یک فیلسوف تا آخر عمرش در حال یادگیری و گشتن به دنبال پاسخ سوال های بنیادین است.

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
5.9K views07:00
باز کردن / نظر دهید