Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه

آدرس کانال: @andiiishe
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 29.40K
توضیحات از کانال

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»
- والتر لیپمن

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 13

2023-04-25 18:12:37 - جمهوری اسلامی و بحران قیچی


جمهوری اسلامی که با بحران بنیان‌کن بی‌حجابی روبرو شده برای مقابله با این بحران، راهکاری را انتخاب کرده که می‌تواند به بحرانی بزرگ‌تر از بحران نخست تبدیل شود. گرچه این نظام همیشه در لبهٔ بحران‌ها زیسته و با ایجاد بحرانی تازه بحران قبلی را به حاشیه رانده اما این بار قضیه فرقی اساسی دارد.

بحران بی‌حجابی برای نظام حل‌شدنی نیست و مثل موریانه مشغول جویدن پایه‌های ایدیولوژیک حکومت است. راهکار حکومت برای مقابله با این پدیده‌ که بزرگ‌ترین دستاورد جنبش مهسا است، پیگرد قضایی بی‌حجابان و پلمب فروشگاه‌ها، رستوران‌ها، مراکز خرید و غیره است. خود این «راهکار» در صورت تداوم و گسترش می‌تواند به بحران دیگری برای نظام منجر شود که خطرش کمتر از بحران نخست نیست. در واقع جمهوری اسلامی دارد خود را درگیر یک «بحران قیچی» می‌کند؛ بحرانی که دو لبهٔ تیز دارد که همدیگر را تشدید می‌کنند.

بحران قیچی بدترین نوع بحرانی است که یک حکومت دیکتاتوری می‌تواند بدان دچار شود. جمهوری اسلامی اگر از انقلاب پاییز گذشته قسر در رفت صرفاً به خاطر عدم تمایل قشر خاکستری برای پیوستن به این انقلاب بود، زیرا این قشر بنا به ماهیتش اصولاً به هر عاملی که احساس کند امنیت مالی‌اش را تهدید می‌کند حساس است. اما حالا،همین قشر که چندین میلیون کاسب و مغازه‌دار ستون فقراتش را تشکیل می‌دهد با رژیمی روبروست که بی‌محابا به پلمب کردن کسب و کارشان رو آورده است.

در پاییز گذشته رژیم توانست به این قشر بقبولاند که مخالفان اگر به قدرت برسند امنیت مالی آن ها را از بین خواهند برد اما حالا خود رژیم تبدیل شده به عامل اصلی در از بین بردن امنیت مالی قشر خاکستری. از مشاهدات شخصی خودم می‌گویم که شدت عصبانیت صاحبان کسب و کار از این احساس ناامنی مالی، آن هم در وضع خراب اقتصادی فعلی، بسیار بالاست و بعید نیست که ادامهٔ پلمب کردن اماکن تبدیل به تکانه‌‌ای برای ورود جدی‌تر خاکستری‌ها به صحنهٔ اعتراض و اعتصاب و دیگر نافرمانی‌های مدنی شود. جمهوری اسلامی نظام خودویرانگری است که هر کاری برای بقا بکند به ضد خودش بدل می‌شود.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
16.2K views15:12
باز کردن / نظر دهید
2023-04-21 17:30:06 - آیا «حاج امین الحسینی» را می‌شناسید؟


تردیدی ندارم بسیاری در ایران، حتی در میان محافل روشنفکری قاطعانه در مورد مناقشات اساسی خاورمیانه و فلسطین نظر می‌دهند بی‌آنکه به عنوان مثال با شخصیتی کلیدی و تاثیرگذار همچون حاج امین‌ الحسینی و کارنامهٔ سیاسی‌اش آشنایی داشته باشند.

حاج امین‌ الحسینی از سال ١٩٢١ تا آغاز جنگ جهانی دوم مفتی اعظم و نیز با نفوذترین رهبر سیاسی جامعهٔ فلسطینیان بود. او در مصر تحصیل کرده و از شاگردان فکری سید جمال و عبده محسوب می‌شد. وی سال‌ها به مبارزهٔ سیاسی و گاه مسلحانه علیه نفوذ روزافزون یهودیان فلسطین ادامه داد. با آغاز جنگ جهانی دوم به عراق رفت و در کودتای طرفدار آلمان، برای سرنگون ساختن رشید عالی، نقش مهمی بر عهده گرفت. پس از سرنگونی حکومت رشید، امین الحسینی به آلمان رفت و مورد استقبال پرشور هیتلر و سران آلمان نازی قرار گرفت.

او با خود ایده‌های بسیاری به آلمان برده بود. در آن زمان در میان نازی‌ها در مورد شیوهٔ برخورد با یهودیان اختلاف‌نظر وجود داشت. گرچه هواداران نابودی یهودیان بیشتر بودند اما گروهی نیز از ایدهٔ اخراج یهودیان از آلمان و فرستادن آن‌ها به فلسطین و خاورمیانه طرفداری می کردند. امین الحسینی در جریان دیدارهای پرشمارش با هیتلر، هیملر، مولر و دیگر سران نازی تلاش‌های بسیاری کرد تا آنان را نسبت به ایدهٔ نابودی دست‌جمعی تمامی یهودیان چه در اروپا و چه در خاورمیانه ترغیب نماید.

امین الحسینی به پیشروی قوای آلمان نازی که از لیبی به سوی مصر حمله‌ور بودند، امید زیادی بسته بود. او به‌صراحت در اعلامیه‌های خود وعده می‌داد، همراه با قوای آلمان وارد فلسطین می‌شود و تک‌تک یهودیان ساکن در فلسطین را خواهد کشت. با شکست نیروهای آلمان در نبرد سرنوشت‌ساز العلمین، این امیدهای امین الحسینی بر باد رفتند. اما هیتلر و سران نازی او را تشویق کردند که در جبهه‌ای دیگر وارد عمل شود.

در یوگوسلاوی نازی‌ها با نیرومندترین جنبش پارتیزانی اروپا دست و پنجه نرم می‌کردند. حضور سیاسی-نظامی الحسینی به عنوان یک رهبر محبوب و پرنفوذ مسلمان می‌توانست مسلمانان بوسنیایی را به سود نازی‌ها برای جنگ با پارتیزان‌ها متحد کند.

الحسینی که در جنگ جهانی اول افسر ارتش عثمانی بود، با همکاری ارتش آلمان صدهزار بوسنیایی را به نفع نازی‌ها مسلح کرد. زبده‌ترین آن‌ها در لشکر مخصوص مسلمان وافن‌اس‌اس گرد آمدند. کارنامهٔ این نیرو، هول‌آور بود. حدود دویست هزار مسیحی صرب، ٢٢ هزار یهودی و چهل هزار کولی به دست نیروهای الحسینی به قتل رسیدند. روش مشهور او برای جدا کردن صرب‌های مسیحی از یهودیان در شهرها و روستا ها پوشاندن بازوبند آبی به صرب‌های مسیحی و بازوبند زرد به یهودیان بود.

پس از پایان جنگ و شکست آلمان، مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوی، نام امین الحسینی را در ردیف‌های بالایی لیست جنایتکاران جنگی تحت تعقیب قرار داد. اما او توانست بگریزد و مخفیانه به خاورمیانه بازگردد. او با همکاری اخوان المسلمین، مبارزه علیه یهودیان در فلسطین را سازمان داد و تا مدتی روابط گرمی با عبدالناصر و حکومت او داشت. الحسینی در سال ١٩٤٨ به ریاست «مجلس ملی فلسطین» رسید و در سال ١٩٥٤ به نمایندگی از فلسطین در کنفرانس مشهور کشورهای غیر متعهد در باندونگ اندونزی شرکت کرد. وی در سال ١٩٧٤ در بیروت لبنان درگذشت و پیکر او با شکوه تمام تشیع و در مقبرةالشهدای این شهر به خاک سپرده شد.


طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهش‌گر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
5.6K views14:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-13 21:13:18 - بلای پروپاگاندا بر سر دیکتاتور


پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی، برای دیکتاتورها در حکم‌ شمشیری دو لبه است. فایهٔه پروپاگاندا برای دیکتاتور، ذهن‌شویی عمومی و بسیج کردن مردم حول آرمان های واهی و تحریف واقعیت‌ها‌ست؛ مقوله ‌ای که برای بنده و شما کاملاً آشناست و نیاز به توضیح اضافه ندارد. اما پروپاگاندا زمانی برای دیکتاتور خطرآفرین و مهلک می‌شود که او دروغ‌هایی را که دستگاه تبلیغاتی خودش ساخته و پرداخته کرده‌‌، راست می‌انگارد و بر همین اساس سیاست‌گذاری می‌کند و ماشین حکومتی‌اش را به جلو می‌راند.

استالین در زمانی که میلیون‌ها نفر از مردم شوروی به دلیل سیاست‌های غلطش بر اثر گرسنگی در حال مرگ بودند تحت تأثیر فیلم‌های تبلیغاتی سینمای شوروی گمان می‌کرد که روستاییان در اوج رفاه و تنعم به سر می‌برند و میزهای غذای آن ‌ها از فرط سنگینی تاب ورداشته و آنان از صبح تا شب کار دیگری ندارند جز خوردن و نوشیدن و بالالایکا زدن و رقصیدن در دور میزهای پر از کباب و شراب. او با اتکا به همین تصاویر سیاست مرگبار کشاورزی‌اش را ادامه داد و هر اعتراض و مخالفت و قصوری را به گردن دشمن خارجی و عوامل داخلی‌اش انداخت.

چائوشسکو، حاکم دیکتاتور رومانی، سه ماه مانده به سرنگونی و اعدامش با آرای نود و هفت درصدِ به اصطلاح نمایندگان مردم برای یک دوره دیگر رییس جمهور کشورش شد. او واقعاً خیال می‌کرد که نود و هفت درصد مردم طرفدارش هستند و عامهٔ مردم او را می‌پرستند. آنقدر از محبوبیت و جایگاه محکم خود در رأس قدرت مطمئن بود که شورش عمومی مردم کشورش را باور نکرد و آن را اغتشاش مشتی فریب‌خوردهٔ خارجی تصور کرد. او در حساس‌ترین دوران حکومتش که مردم خود را برای سرنگونی‌اش آماده می‌کردند، برای یک سفر رسمی عازم ایران شد. او فقط زمانی پی به واقعیت برد که صدای مخالفان را در یکی از همان تظاهرات‌های به اصطلاح میلیونی پروپاگاندایی‌اش شنید که البته دیگر خیلی دیر شده بود. بهت و حیرت چائوشسکو در آن تظاهرات باید برای هر دیکتاتوری عبرت‌آموز باشد هر چند که دیکتاتور ها هرگز هیچ درسی از تاریخ نمی‌گیرند و محکوم به گام برداشتن در مسیرهای تکراری‌اند.

دیکتاتوری که گول پروپاگاندای تولیدی رژیم خودش را می‌خورد و تظاهرات پنجاه هزار نفری را به استناد تیتر اول روزنامهٔ حکومتی‌اش، تظاهرات پنج میلیونی و چه‌بسا ده‌ها میلیونی می‌پندارد و گزارش‌های تولیدی رادیو و تلویزیون خودش را دربارهٔ گل و بلبل بودن مملکت عین واقعیت می‌پندارد، ناگهان چشم باز می‌کند و با جامعه و مردمی روبرو می‌شود که کاملاً برایش غریب و باورنکردنی‌اند و البته این آگاهی زمانی به دست می‌آید که به قول معروف خیلی دیر شده است.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
7.4K views18:13
باز کردن / نظر دهید
2023-04-10 13:30:45 - جدال


جدالی در پیش است برای تسخیر فضاهای عمومی. یک سر این جدال جوانان و مردمی‌اند که سبک زندگی تحمیلی از سوی حکومت را که از دیرباز ابزاری بوده برای اعمال سلطه و تحکیم پایه‌های حکومت، به‌تمامی نفی کرده‌اند و سر دیگر آن حقوق بگیران حکومتی و منتفع شوندگان از نظم موجود.

اولین بار ارسطو، فیلسوف یونان باستان بود که گفت «هر جباریتی مایل به منزوی کردن شهروندان از یکدیگر است، زیرا رمز حکمرانی‌اش پاشاندن بذر جدال و نفاق بین شهروندان است» و سپس در کتاب «نامه‌های ایرانی» مونتسکیو خواندیم که «جداسازی جسمانی که به‌زور به شهروندان تحمیل می‌شود سنگ‌بنای استبداد است زیرا این جدایی‌ها از برقراری ارتباط که پیش‌نیاز هرگونه مخالفت سیاسی سازمان‌یافته است جلوگیری می‌کند»

اغراق نیست اگر بگویم تقریباً همهٔ اندیشمندان علوم سیاسی که دربارهٔ جباریت و سازوکارهایش نظریه داده‌اند بر اهمیت تسخیر فضاهای عمومی تاکید کرده‌اند. تاسیت فیلسوف یونانی می‌نویسد: «با نگاه به خیابان‌ها و مکان‌های عمومی می‌توان چیزهای بسیار آموخت. اگر این فضاها در تسخیر نظامیان و گزمه‌ها باشند پس بدانید جباریت بر آن جامعه حاکم است و اگر شهروندان آزاد این فضاها را در تسخیر خود داشته باشند پس بدانید جمهوریت حاکم است.»

حاکمان ماکیاولیست این درس ماکیاول در کتاب «تاریخ فلورانس» را خوب یاد گرفته‌اند که «جبار موفق باید با حذف کامل عرصه‌های عمومی بر جامعه سلطه یابد. اندازه‌گیری اینکه یک کشور تا چه حد جمهوری است از آنجا معلوم می‌شود که چه تعداد از مردم چقدر از مکان‌ها و فضاهای عمومی را به اشغال خود درآورده‌اند. حاکمان با بیرون راندن مردم از خیابان‌ها، بوستان‌ها و تالارهای شهر باید با اعمال زور مردم را به عوالم خصوصی‌شان سوق دهند و آن‌ها را از فضاهای عمومی حذف کنند. چنین مردمی همواره رام و‌ مطیع خواهند بود.»

اما وظیفهٔ شهروندان خوب، به قول ارسطو، «فراخواندن بقیهٔ شهروندان به میادین و فضاهای عمومی شهرهاست. اجازه نباید داد جباریت، شهروندان را از قلمروهای عمومی دور نگهدارد و آن‌ها را در عرصه‌های خصوصی‌شان محدود سازد.»

سرنوشت جامعهٔ ما در گروی این بزرگ‌ترین نبردی است که از پاییز گذشته آغاز شده است و همچنان ادامه دارد. از پس هر زمستانی بهار است و حالا «بهار ایرانی» بی‌تابِ از راه رسیدن است و فضاهای عمومی شهرها بی‌تاب تسخیر شدن توسط شهروندان آزاد.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
13.6K views10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-04-08 18:57:14
نقشهٔ بالا نمایانگر جهان هزار سال پیش از میلاد مسیح است؛ حدود سه هزار سال قبل.

این آخرین دورانی است که هنوز بشر به صورت قبیلگی زندگی می‌کرده است. دشت‌ها برای چرای دام فراخ بودند و عمدتاً معیشت جوامع از شکار و چرای دام تأمین می‌شد و شبانی و چوپانی نظام قبیلگی را اقتضا می‌کرده است. 

پانصد سال بعد کورش می‌آید و حکومتی را پی می‌ریزد متشکل از نژادها و اقوام گوناگون و برای نخستین‌بار جوامع مختلف بشری این فرصت را پیدا می‌کنند که تجربه‌های مدنی‌شان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و به تعبیر هگل به‌واقع، «مدنیت» از همان مقطع تبلور می‌یابد.

دو هزار و پانصد سال بعد، کسانی شیک و پیک در جرج تاون و تورنتو و استنفورد نشسته‌اند و برای همان گهوارهٔ مدنیت نسخهٔ بازگشت به نظم قبیلگی می‌پیچند. بی‌اعتنا به اینکه آن دشت‌های فراخ و آن گله‌های پرشمار برای چوپانیِ اکثریت خلق دیگر وجود ندارند و بشر بیش از همیشه نیازمند همکاری و مشارکت است نه تفرق و گسیختگی.

آیا خبر دارید در استنفورد شماری از مدعوین و سخنرانان حاضر نشده‌اند هنگام پخش سرود «ای ایران» پا به داخل سالن بگذارند؟

دکتر ناصر کرمی،
نویسنده و اقلیم‌شناس


@andiiishe
5.2K views15:57
باز کردن / نظر دهید
2023-04-03 13:40:05 - سمت آزادی


با پرروییِ تمام می‌گویند: «این زن، زندگی، آزادی باعث گسست جامعه از هم شده است. دیگر قشر مذهبی و قشر عادی مردم با هم دوست نیستند.»

هیچ‌گونه دوستی مابین زندانیان اردوگاه آشویتس و کولیما با نازی‌ها و کمونیست‌ها وجود نداشت. قشر مذهبی اگر نماینده‌اش فاطمه سپهری باشد، عزیزتر از جان دوستش دارم؛ و اگر نماینده‌اش آن ماست به دستی باشد که آتش‌به‌اختیار برای خصوصی‌ترین شرایط زندگی دیگران تصمیم می‌گیرد و این را وظیفه‌ای می‌داند که خدایش بر عهدهٔ او گذاشته، دشمنی من با او ابدی خواهد بود.

در چنین زمانهٔ سیاهی ما تنها یک سمت درست داریم و آن «سمت آزادی» است. می‌گویند «ما همه مردمیم و باید به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم.» خیر هرگز چنین یاوه‌ای حقیقت ندارد. من به حق بنیادی شما برای داشتن یک عقیده احترام می‌گذارم اما به خود عقیده‌تان هرگز. گروهی که به‌واسطهٔ عقیدهٔ دینی‌شان و به پشتوانهٔ زور، اسلحه، پول و پروپاگاندای مفت دولتی، برای زندگی میلیون‌ها نفر تصمیم می‌گیرند دشمنان شمارهٔ یک آزادی‌اند و هرگز نمی‌توان به عقیده‌شان احترام گذاشت.

من به آن مذهبی‌ای احترام می‌گذارم که می‌گوید: «چادر انتخاب من است اما دخترم انتخابش بی‌حجابی است و من در کنارش برای حق آزادی‌اش می‌ایستم.»


محمد الف
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
9.0K views10:40
باز کردن / نظر دهید
2023-04-01 17:30:59 - راه نجاتی برای جمهوری اسلامی نمی‌بینم!


گرچه جمهوری اسلامی عموماً به‌عنوان یک نظام اقتدارگرا (دیکتاتوری) شناخته شده است اما خصوصیات آن شباهت بیشتری به نظام‌های توتالیتر (تمامیت‌خواه) دارد.

مهم‌ترین خصوصیت نظام توتالیتر، دخالتش در خصوصی‌ترین جنبه‌های زندگی انسان است و اسلام که ایدیولوژی نظام جمهوری اسلامی است، بیش از هر دین و آیین و مکتبی در عمیق‌ترین وجوه زندگی خصوصی انسان‌ها دخالت می‌کند.

جمهوری اسلامی چند خصوصیت دیگر هم دارد که او را شبیه به معروف‌ترین نظام‌های توتالیتر تاریخ کرده است. لیونارد شایپرو، صفات ویژهٔ یک حکومت توتالیتر را این‌گونه فهرست می‌کند: «اصالت رهبر، انقیاد نظام قضایی، دخالت رژیم در زندگی خصوصی مردم، مشروعیت رژیم بر اساس تأیید ظاهری توده‌ای و تسلط گروه خاص حاکمان بر اقتصاد و سیاست و رسانه.» بنا به همهٔ این معیارها جمهوری اسلامی به‌نظرم یک نظام توتالیتر است که در درجه‌ای بدتر از یک نظام دیکتاتوری متعارف قرار دارد.

باری، این نظام عمرش را کرده و حالا بر سر دوراهی مرگ و زندگی رسیده است. هانا آرنت می‌گوید: «سرشت نظام توتالیتر این است که هر ماه که بگذرد باید افراطی‌تر شود.» آرنت اسم این خصوصیت را گذاشته: «حرکت مستمر جنون‌آمیز جنبش‌های توتالیتر»؛ معنای این حرف این است که جنبش توتالیتر فقط تا زمانی در قدرت می‌ماند که بتواند مستمراً به حرکت رو به جلوی خود ادامه دهد. درست شبیه به دوچرخه‌سواری که برای نیفتادن باید مدام رکاب بزند. اما جمهوری اسلامیِ توتالیتر دیگر قادر به رکاب زدن نیست. حجاب اجباری که در حکم دیوار برلین نظام است در آستانهٔ فروپاشی قرار دارد، اعتراضات مردمی چنان شکافی در کلیت نظام ایجاد کرده که پرشدنی نیست، ایدیولوژی حکومتی به اوج فرسودگی رسیده و انحصار رسانه‌ای به یُمن گسترش اینترنت از دست نظام خارج شده است.

توتالیتاریسم اسلامی به پایان عمر خویش رسیده و نظام باید انتخاب سختی بکند، بین: رها کردن شیوهٔ حکمرانی توتالیتر و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری متعارف یا اصرار بر ادامهٔ شیوهٔ قدیمی و از دست دادن همه‌چیز.

جمهوری اسلامی توتالیتر دیگر نمی‌تواند رو به جلو حرکت کند و به قول آرنت: «چاره‌ای ندارد جز از دست دادن تمام دستاوردهای قبلی‌اش»، اما گذار از دیکتاتوری توتالیتر به دیکتاتوری متعارف به‌راحتی انجام‌پذیر نیست. شوروی توتالیتر و چین توتالیتر به لطف رهبران خردمندشان، جامعهٔ نسبتاً آرامشان و اقتصاد نسبتاً با ثباتشان از این گذر به سلامت گذشتند و کلیت نظام خود را حفظ کردند. اما جمهوری اسلامی با این جامعهٔ به‌شدت ناآرام، با این اقتصاد به‌شدت بحران‌زده و با این فقدان حاکمان خردمند چگونه می‌تواند از این گذر به سلامت عبور کند؟ من که راه نجاتی برایش نمی‌بینم.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
16.6K views14:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-30 16:25:11 - پروفسور پوپ و آرزوی خاکسپاری در ایران


«آرتور آپهم پوپ»، متولد سال ۱۲۵۹ (۱۸۸۱ میلادی)، استاد و مورخ شهیر آمریکایی و متخصص در حوزهٔ آثار هنری ایران بود. معروفترین اثر وی کتاب «بررسی هنر پارسی» است که در سال ۱۹۳۹، توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در شش جلد به چاپ رسید. این نخستین باری بود که چنین گزارش مفصلی از تاریخ هنر ایران، به جامعهٔ غرب معرفی می‌شد. این اثر تا به همین امروز هم از مفصل‌ترین بررسی‌های آثار تاریخ هنر ایران به‌شمار می‌آید.

از آثار مهم دیگر پوپ می‌توان به «مقدمه‌ای بر هنر پارسی از قرن هفتم میلادی به این سو»، «شاهکارهای هنر ایران» و «معماری ایران» اشاره کرد.

از نظر اهمیت ایران‌شناسی شاید بتوان گفت که از مهمترین اقدامات پوپ، گنجینهٔ تصاویری است که وی به همراه همسرش از ایران تهیه کرده است. پوپ در میانهٔ سال‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ مجموعاً نزدیک به ده‌هزار تصویر از بناهای تاریخی ایران عکس‌برداری کرد که هنوز هم پس از سال‌ها در دانشگاه‌های دنیا مورد استفادهٔ ایران‌شناسان قرار می‌گیرند.

پوپ در چهارمین «کنگرهٔ جهانی هنر و باستان‌شناسی» درخواست کرد تا پس از مرگ، پیکرش را به ایران منتقل کنند و او را در اصفهان به خاک بسپارند.

باغ شهرداری اصفهان در کنار زاینده‌رود در شرق پل‌خواجو با موافقت پروفسور پوپ برای این کار تعیین شد و نقشهٔ آرامگاه را طبق تمایل او، فروغی (فرزند ذکاءالملک) در خردادماه ۱۳۴۸ تهیه کرد. آرامگاه پوپ توسط «انجمن آثار ملی در ایران» در سال ۱۳۴۹ ساخته شد.

پوپ در مورد علت انتخاب اصفهان جهت بنای آرامگاهش چنین می‌نویسد: «اصفهان مورد عشق من است. در آنجا مهمترین کارهایم را انجام داده‌ام. هدف عمده‌ام از انتخاب آخرین منزلم در اصفهان، این است که به مردم ایران نشان دهم که اندیشمندان بزرگ، هنرمندان، سخنوران و رهبران خلاق و دانشمندان آن‌ها، چنان اوصاف و خصائلی دارند که باعث ژرف‌ترین ستایش‌های متفکران مشابه سایر کشورهاست و نیز بدین‌جهت که ابراز سپاسگزاری و اخلاصم به ایران عزیز تنها زبانی نباشد و به زائرانی که بدانجا می‌آیند، ثابت کند اگر کسی در ایران به خاک سپرده شده، بدین سبب نیست که تصادفاً در آنجا جهان را بدرود‌ گفته، بلکه در اثر اعتقاد راسخ به مقدس‌ بودن آن سرزمین است و برای کسانی که به مقام معنوی ایران پی‌برده‌اند، مزیت و افتخاری است که ایران را آخرین منزلگاه خود قرار دهند تا بدین‌وسیله ایمان خود را به این سرزمین کهن و مردان بزرگ آن و آیندهٔ باافتخاری که برایش پیشگویی می‌کنند، ابراز دارند».

در نهایت پروفسور پوپ در سوم سپتامبر ۱۹۶۹ (هشتم شهریور ۱۳۴۸) در سن هشتادوهشت‌سالگی درحالی‌که ریاست افتخاری «موسسهٔ آسیا» در شیراز را بر عهده داشت، درگذشت. پیکر وی به اصفهان منتقل و در آرامگاهش به خاک سپرده شد. همسر وی، دکتر «آکرمن» نیز پس از فوت در سال ۱۳۵۵، در کنار شوهر خود دفن شد.
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
11.0K views13:25
باز کردن / نظر دهید
2023-03-28 17:58:35 - فدرالیسم؛ دمیدن شیپور از سر گشادش!


مشکل بسیاری از خارج‌نشینانی که در کسوت خبرنگار و فعال سیاسی و اپوزیسیون و... اظهارنظر می‌کنند این است که متوجه قدمت و عظمت هویتیِ تاریخ ایران نیستند. چیزهایی را در کشورهای محل سکونت‌شان می‌بینند و همان را برای ایران و ایرانیان تجویز می‌کنند.

تلاش برای اسطوره‌سازی با مثلاً برجسته کردن یک سخنرانی به‌عنوان بخشی از پروژهٔ تاریخ‌سازی برای مردمی که ملت شدن‌شان زورکی بوده و عمر کوتاهی دارد، قابل درک است. همانند رفتن سراغ کتابی تازه تألیف‌شده که نویسنده‌اش تاریخ و اساطیری دروغین اما جذاب آفریده و تبدیل آن به فیلم یا سریال برای ایجاد باور (یا وهم) داشتن ریشه‌های مشترک در مردمی که پدران و مادران‌شان در گذشته‌ای نه‌چندان دور هریک مهاجری از سرزمینی دیگر بوده‌اند.

فدرالیسم هم گاه برای مردم چنین سرزمین‌هایی جواب می‌دهد که این‌چنین کنار هم ساکن شده‌اند و بعد برای ملت خوانده شدن، خود را به هم دوخته‌اند. تکه‌تکه کردن ملت و سرزمینی هزاران سال یکپارچه با فدرالیسم دقیقاً دمیدن شیپور از سر گشادش است.

مردمی که انبوهی متن تاریخی و سنگ‌نوشته دارند که در آن‌ها نام کشورشان آمده و ملت نامیده شده‌اند، نیازمند این قبیل نسخه‌ها نیستند. آن‌ها ریشه‌های هزارساله دارند و کارنامهٔ ملی‌شان انباشته از آموزه‌های فکری و سیاسی و فرهنگی‌ و آیین‌های کهن است. دلیل بی‌اعتنایی‌ ایرانیان به آن دسته از اپوزیسیونی که فکر می‌کند حرف تازه‌ای برای زدن دارد، همین است. ملتی با عمری طولانی‌تر از تاریخ نهایتاً می‌توانند به کسانی که با پیشنهاد ارائهٔ تعریف تازه از سرزمین و هویت‌شان وارد عرصه می‌شوند، پوزخند بزند و از کنارشان رد شوند.

عکس هم مربوط به بخشی از طاق بستان کرمانشاه است. بنایی که قدمتش به قریب دوهزار سال پیش می‌رسد و نام «ایران» بر دیواره‌اش نگاشته شده است.


پوریا ذولفقاری،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
7.4K views14:58
باز کردن / نظر دهید
2023-03-27 18:04:00 - شرمنده‌ام، نسل ما گند زد!


«داریوش شایگان»، فیلسوف ایرانی (درگذشتهٔ فروردین‌ماه سال ۱۳۹۷)، طی واپسین سال‌های عمر خود، گفت‌وگویی با نشریهٔ اندیشهٔ پویا داشت. فرازهایی از سخنان او با این نشریهٔ را باهم مرور می‌کنیم:

متفكران نسل شما نگاه ترديدآميزى نسبت به مدرنيته داشتند. دربارهٔ چرايى اين نگاه توضيح می‌دهيد.

•• بله همين‌طور است. صحبت شما دربارهٔ نسل ما درست است، «غرب‌زدگى» جلال آل‌احمد بسيار بد است و راه‌حل او به بن‌بست ختم می‌شود. در كتاب «آسيا دربرابر غرب» و نيز «تاريك‌انديشى جديد» به اين مسئله پرداخته‌ام.

ما گريزى از مدرنيته نداريم، ما بايد از رهگذر مدرنيتهٔ غربى، سنت شرقى را بكاويم. نمى‌توان با خودِ سنت، خودش را نقد كرد. «هانرى كربن» كارى را انجام داد كه خودِ «آشتيانى» به عنوان يك محقق مسلمان نمى‌توانست انجام دهد.

به زعم شما دليل اين توقف ما در پیشرفت و توسعه چيست؟ حملهٔ مغول؟ استعمار؟ استبداد؟ انحطاط تفكر؟

•• ايران در دهه‌هاى چهل و پنجاه داشت جهش مى‌كرد. ما از آسياى جنوب شرقى آن موقع هم جلوتر بوديم، ولى بعد انقلاب ۵۷، آن‌ها پيش افتادند و موفق‌تر شدند.

علت عدم موفقيت ما بنظرم اين است كه ما شتاب تغييرات را تحمل نكرديم. حالا چرا؟ نمى‌دانم. همچنين ما روشنفكران آن دوره هم پرت بوديم و تحليل درستى از جايگاه خود در جامعه و جامعهٔ خود در جهان نداشتيم.

ما بايد خودمان را با همتايان‌مان در سطح منطقه مقايسه مى‌كرديم نه با انگليسى‌ها و فرانسوى‌ها. مى‌توانم اين را به‌عنوان يك اعتراف بگويم كه ما روشنفكران جايگاه خود را ندانستيم و جامعه را هم خراب كرديم. يكى ديگر از آسيب‌هاى جامعهٔ ما در آن هنگام چپ‌زدگى شديدی بود كه با اتفاقات بيست‌وهشتم مرداد [سال ۳۲] هم تشديد شد.

من اگر چه چپ‌زده نبودم و حتی ضدبلشويك به حساب می‌آمدم، اما اين فهم را نه به‌واسطهٔ شعور خودم كه به‌خاطر وضعيت، پايگاه و جايگاه خانوادگى‌ام به دست آورده بودم.

البته بسيارى از روشنفكران اروپايى هم چپ بودند، منتها در آنجا تعادل برقرار بود. «رمون آرونى» بود در مقابل «سارتر» ولى اين جا «رمون آرونى» نبود، روشنفکری جلوی چپ‌ها نبود. ما با اسطوره‌ها زندگى مى‌كنيم و اين بسيار بد است و يكى از نتايج چپ‌زدگى است. به هيچ‌چيزی نبايد اسطوره‌اى نگاه كرد.

روشنفكران نسل شما چقدر از روش علمى براى تحليل جامعه استفاده مى‌كردند؟

•• در حد صفر! نسل كنونى جوانان ايران شعورشان از نسل ما بسيار بيشتر است، زيرا در دنياى ديگرى زندگى مى‌كنند. مخصوصاً زنان ايرانى بسيار جهش كرده‌اند. بايد اعتراف كنم، شرمنده‌ام كه نسل ما گند زد!


انديشهٔ پويا،
شمارهٔ ٣٦
ــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
12.3K views15:04
باز کردن / نظر دهید