Get Mystery Box with random crypto!

کافه روانشناسی

لوگوی کانال تلگرام caferavanshenasi — کافه روانشناسی ک
لوگوی کانال تلگرام caferavanshenasi — کافه روانشناسی
آدرس کانال: @caferavanshenasi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 50.57K
توضیحات از کانال

از کتاب‌های روانشناسی می‌خوانیم
@ads_cafe :(آگهی)راه ارتباطی

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2023-06-02 11:30:12 مشخصه اختلال شخصیت خودشیفته نیاز به تحسین شدن زیاد، احساس خودستایی شدید و درک نکردن احساسات دیگران است. افراد خودشیفته خود را بسیار مهم می‌دانند، دستاوردهای خود را بزرگ جلوه می‌دهند و کارهای دیگران را کم‌ارزش می‌کنند. افراد خودشیفته درباره موفقیت، پیروزی، اعتبار و قدرت خود و مورد ستایش دیگران قرار گرفتن خیال‌پردازی‌هایی می‌کنند.

آنان همواره در انتظار تحسین شدن از سوی دیگران هستند، و معتقدند که به طور کلی دیگران هیچ‌گاه احترام لازم را برای آنان قائل نشده‌اند. آنان احساس استحقاق خود را به زبان می‌آورند و معتقدند که باید از امتیازها و احترام ویژه برخوردار شوند، حتی اگر کار خاصی برای آن انجام نداده باشند.

در شخصیت خودشیفته، همچنین احساس برتری شایع است. این افراد تصور می‌کنند که استثنایی هستند و فقط باید با کسانی معاشرت کنند که منحصر به فرد و استثنایی هستند. از آنجا که آنان با افراد خاصی معاشرت می‌کنند، دیدگاه‌هایی که درباره خودشان دارند پررنگ‌تر می‌شود. چنین فردی ممکن است اصرار داشته باشد که بهترین وکیل را دارد یا در بهترین دانشگاه درس می‌خواند و خود را منحصر به فرد، متمایز از دیگران و بهتر از هر فرد دیگر ببیند.

چنین اشخاصی انتظارات زیادی از اطرافیان خود دارند. دیگران باید همواره آنها را تحسین کنند و دوستان نیز باید آنان را خالصانه ستایش کنند. بسیاری از اشخاص خودشیفته با افرادی دوستی برقرار می‌کنند که از لحاظ اجتماعی ضعیف و فاقد محبوبیت‌اند‌ تا آنکه برای دریافت توجه مجبور به رقابت با افراد خودشیفته نباشند.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
6.5K views08:30
باز کردن / نظر دهید
2023-06-01 20:30:25 instagram.com/caferavanshenasis
5.7K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-30 13:01:09 فروید معتقد بود که هیچ رویدادی تصادفی یا اتفاقی نیست و در پس هر رفتار، فکر یا احساسی یک دلیل وجود دارد. هر کاری که انجام می‌دهیم، هر فکری که می‌کنیم، هر چیزی که می‌گوییم و هر احساسی که داریم تجلی ذهن -ضمیر هشیار، نیمه‌هشیار یا ناهشیار- ماست.

فروید در کتاب «آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره» این اندیشه را مطرح می‌کند که «اتفاقات» کوچکی که در زندگی روزمره مردم رخ می‌دهد، مثلا اشتباه خطاب کردن یک نفر، فراموش کردن یک قرار ملاقات و از بین بردن چیزی که متعلق به فردی دیگر است، تجلی انگیزه‌های ناهشیار آنهاست.

مثلا یک بار، دیک آرمی نماینده جمهوری‌خواه ایالت تگزاس در کنگره آمریکا، از بارنی فرانک، نماینده ایالت ماساچوست که فردی همجنس‌گراست، با عنوان «Barney Fag» نام بُرد (Fag: به معنی کسی که با هم‌جنس خود ارتباط جنسی برقرار می‌کند)، یا یکی از اساتید روانشناسی، زیگموند فروید را «Sigmund Fraud» خطاب کرد (Fraud: به معنی حقه‌باز و متقلب).

این خطاها، با وجود اینکه اغلب باعث شرمندگی افراد می‌شوند، اما به گفته فروید، نمایانگر انگیزه‌های ناهشیارند. بدین ترتیب رویدادهایی نظیر لغزش‌های کلامی، تاخیرها، فراموش کردن نام دیگران و از بین بردن چیزهایی که متعلق به دیگران است، دلیل دارند و وقوع آنها تصادفی نیست و در صورتی که بتوان محتویات ضمیر ناهشیار افراد را بررسی کرد، علت این رویدادها مشخص می‌شود.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
8.5K viewsedited  10:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-28 18:10:29 روش تداعی آزاد فروید، که در سال ۱۹۱۲ قاعده بنیادین روانکاوی نام گرفت و پیش از آن در ۱۸۹۲ به عنوان بخشی از تکنیک روانکاوی فروید مطرح شده بود؛ از همان زمانی که در تفسیر ر‌ویاها به آن پرداخته شد، به عنوان قاعده‌ای تکنیکی، بدون تغییر باقی ماند:

«بنابراین به بیمار می‌گوییم موفقیت روانکاوی وابسته به این است که به هر آن چیزی که به ذهنش می‌رسد، توجه کرده و آن را بیان کند، برای مثال، به دلیل آنکه ایده‌ای بی‌اهمیت، نامربوط یا بی‌معنا به نظر می‌رسد، آن را سرکوب نکند. بیمار باید راجع به آن چیزی که به ذهنش می‌رسد، نگرش کاملا بی‌طرفانه اتخاذ کند، زیرا دقیقا همین دیدگاه انتقادی است که باعث می‌شود بیمار نتواند در حالت معمول، معنای رویاها، ایده‌های وسواسی یا هر چیز دیگری را کشف کند.»

زمانی که به داده‌های بالینی همکاران گوش می‌دهم، به نظر نمی‌رسد از زمان توصیف اولیه فروید، تغییر مهمی در منظور یا لحن دستورالعملی که به بیماران داده می‌شود، رخ داده باشد. تعریف مور و فین (۱۹۹۰) از تداعی آزاد در هشتاد و پنج سال بعد با اینکه ممکن است با واژه‌های متفاوتی بیان شده باشد، نشان می‌دهد که انتظارات از بیمار، در واقع همان انتظارات پیشین است.

«در روانکاوی از بیمار خواسته می‌شود که تمامی اندیشه‌ها، احساسات، آرزوها، حواس جسمانی، تصاویر و خاطرات را آزادانه و همان‌طور که به صورت طبیعی رخ می‌دهند، در قالب کلمات به زبان آورد. این ضرورت، قاعده بنیادین در روانکاوی نامیده می‌شود. به دنبال این قاعده، بیمار باید بر احساسات آگاهانه معذب بودن، وحشت، شرم و گناه غلبه کند. همکاری بیمار تا اندازه‌ای حاصل این آگاهی است که چرا برای تحلیل مراجعه کرده است - روبرو شدن با مناقشات و غلبه بر مشکلات.»

فرد بوش
از کتاب ایگو
ترجمه سمانه غفوری و ابوالقاسم حسام
8.8K views15:10
باز کردن / نظر دهید
2023-05-28 17:30:15
قدر سلامتی خود را بدانید و برای بهبود آن به فکر باشید!
کانال تلگرام داروسازی دکتر عبیدی همواره به‌روزترین مطالب حوزه سلامت را در اختیار شما قرار داده و می‌توانید با مطالعه آنها به یک زندگی سالم نزدیک‌تر شوید.
@dr_abidipharma

کانال تلگرام داروسازی دکتر عبیدی را دنبال کنید.
7.4K views14:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-23 13:30:46 بیشتر اوقات همه ما نسبت به آنچه در واقعیت روانی‌مان رخ می‌دهد آگاهی نداریم. این مسئله به خصوص در قصه‌های نامعمولی که ما در حالت تغییر هشیاری روانی خلق می‌کنیم و آن را رویا می‌نامیم مشهود است،

همین طور در علائم روان‌شناختی‌ای که معمولا از آنها احساس شرم داریم، مانند رویاهایمان غالبا عجیب و غیرمنطقی به نظر می‌رسند. به طور اخص آن‌هایی که روانکاوی انجام می‌دهند درخواهند یافت که تنها از کسر کوچکی از آنچه جهان روانی درونی‌شان را می‌سازد آگاهی داشته‌اند.

همان گونه که فروید در مقاله خود با نام «ساختارها در روانکاوی» یاد می‌کند: «کار تحلیل تا حد زیادی مشابه کاوش یک باستان‌شناس در محلی است که سابقا مسکونی بوده و اکنون خرابه و ویران شده است... اما با این تفاوت که تحلیلگر در شرایط بهتری کار می‌کند و مواد بیشتری در دسترسش قرار دارد که می‌تواند به او کمک کند، زیرا آنچه او با آن سروکار دارد چیزی نیست که نابود شده باشد، بلکه چیزی است که همچنان زنده است.»

این حقیقت که روان ما به لحاظ دینامیکی و اقتصادی به شیوه‌هایی کار می‌کند که ما نسبت به آنها آگاهی نداریم به معنای محرومیت روان نیست. به عنوان مثال، تعداد خیلی کمی از ما از اشتیاق‌های جنسی دوران آغازین خود با درون‌مایه‌های زنای با محارم، همجنس‌گرایی و پیشاتناسلی آگاه هستیم.

به همین منوال، همه ما نسبتا در خصوص رنج‌های دوران کودکی، خشم دوران ابتدایی زندگی یا احساسات ناشی از حسادت و احساسات جنایت‌باری که درون کودک پنهان شده و نسبت به نزدیک‌ترین و عزیزترین افراد دوران کودکی احساس می‌شود ناآگاه هستیم.

این تکانه‌های ابتدایی همگی خروجی‌های بالقوه چندی در زندگی بزرگسالی این ما دارند. در حالت ،ایدئال، تمایلاتِ نارسیستیک، تهاجمی و لیبیدینال اولیه، در روابط عشقی و جنسی و نیز زندگی حرفه‌ای و اجتماعی و همچنین در آنچه آن را فعالیت‌های والایشی می‌نامیم ظهور کافی پیدا خواهد کرد.

بنابراین، وقتی حالت‌های هیجانی دوران ابتدایی ذهن ما پرفشار می‌شود و قدرت می‌گیرد و برای بروز راه‌های متفاوتی پیدا می‌کند، به این معناست که همه آنچه در پشت تجربه روزمره ما جای دارد از حافظه خودآگاه‌مان دور و سرکوب شده است.

جویس مک‌دوگال
از کتاب تئاتر بدن
ترجمه ترمه خسروی
11.9K views10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-20 13:30:11 هورست اِبرهارد ریکتر (۱۹۷۹) در کتاب خود با عنوان مطالعه‌ای در باب عقده خدا در انسان غربی به شکل هوشمندانه‌ای پیش‌زمینه‌های فرهنگی و دوره‌ای کشف روانکاوی را توصیف می‌کند.

خلاصه‌ای از نکات اصلی این کتاب به شرح زیر است: خدا و کلیسا بزرگترین قدرت در زندگی فردی و اجتماعی اروپایی‌ها به شمار می‌آمدند. به هر حال با ادعای نیچه مبنی بر اینکه «خدا مرده است» قدرت خدا و کليسا تضعیف شد و مردم تلاش کردند تا موقعیت و جایگاه خدایان را ارتقا دهند.

انقلاب صنعتی، جنگ‌های پی‌درپی و آشفتگی‌های سیاسیِ آن زمان باعث در هم شکستن خودمختاری‌ها و قوانین موجود شد. در برابر بازداری جنسی، به ویژه تبعیض علیه زنان که تا آن زمان امری رایج بود مقاومتی ایجاد شد و همین امر موجب ایجاد تعارضاتی با اصول اخلاقی قدیمی گردید و زمینه شیوع هیستری را فراهم کرد. ریکتر این‌طور مطرح نمود که به نظر می‌رسد روانکاوی فروید با بحران‌های تمدن این‌چنینی مواجه شده است.

در آن زمان خرد و رفتار پدرانه جایگزین اقتدار تضعیف‌شده خدا و کلیسا شده بود. روانکاویِ فروید روح زمانه‌ای را که او در آن زندگی می‌کرد آشکار می‌نمود: ما نمی‌توانیم به درک مشخصه‌های غالب خردمندی و رفتار پدرانه در مجموعه راهبردهای درمانی که در روانکاوی منحصر به فرد هستند کمک کنیم، مانند روانکاوی که براساس تعابیری که بر پایه قوانین بنیادی تداعی آزاد، پرهیز و خنثی بودن درمانگر شکل گرفته است نسبت به بیمارِ خود بینش پیدا می‌کند به علاوه قانون بنیادی تداعی آزاد (یادآوری صادقانه گذشته) ارتباط نزدیکی با یگانگی خداوند در آیین یهودیت دارد.

در گفتگوهای او با رومن رولان در کتاب تمدن و ملالت‌های آن (۱۹۳۰) مشخص می‌شود که فروید دین و یهودیت را «اعمالی روان‌رنجورانه» می‌دانست به هر حال به نظر می‌رسد با جایگزینی «تمایل به جستجوی واقعیت» به جای «تمایل به یگانگی خداوند» در آیین یهودیت که فروید آن را به عنوان بالاترین سطح تمایل انسانی مورد تاکید قرار می‌دهد، او برای تمامی انواع بشر یک درمان بینشی جهانی انجام داد.

روانکاوی فروید به منظور دست‌یابی به جهان‌شمولی، به دنبال نجات ذهن تنها از طریق ابعاد روانشناسی بوده و ابعاد روح و جان را از نظریه خود کنار می‌گذارد. در پروژه‌ای برای روانشناسی علمی (۱۸۹۵) می‌توان مشاهده کرد که فرویدِ پزشک و نورولوژیست در حین ایجاد روانکاوی نگاهی احترام‌آمیز به عقل و خرد داشته و تلاش می‌کرده است تا ابعاد روان‌شناختی اتفاقات را با پردازش‌هایی که در مغز رخ می‌دهند مرتبط سازد.

همچنین فروید به روح زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کرد نیز حساس بود، به طوری که گفته شده نظریه رانه مرگ با افکار او در خصوص تخریب‌های انسانی‌ای که در مواجهه با بدبختی‌های ناشی از جنگ جهانی اول صورت گرفته مرتبط است. بدین ترتیب همان طور که در ابتدا گفته شد، روانکاوی در واقع انعکاسی از روح زمانه و فرهنگ است و به هر حال فروید، با هوش سرشار و نبوغ زیاد روانکاوی را به عنوان یکی از دارایی‌های عقلانی جهانی برای همه انسان‌ها توسعه داده است.

آلف گرلاش و همکاران
از کتاب روانکاوی در آسیا
ترجمه ترانه کوهستانی و زهرا قنبری
11.0K viewsedited  10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 20:30:29 اگر کسی به ما بگوید که عاشق گل است، و ما ببینیم که اغلب فراموش می‌کند گل‌هایش را آب بدهد، طبیعتا عشق او را به گل باور نخواهیم کرد. عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه بدان مهر می‌ورزیم. آن‌جا که این رغبت جدی وجود ندارد، عشق هم نیست.

…عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست می‌دارد که برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خویشتن هموار می‌کند که عاشقش باشد.

دلسوزی و توجه ضمنا جنبه دیگری از عشق را در بر دارند؛ و آن احساس مسئولیت است. امروز احساس مسئولیت با اجرای وظیفه، یعنی چیزی که از خارج به ما تحمیل شده است، اشتباه می‌شود. در حالی که احساس مسئولیت به معنای واقعی آن امری کاملا ارادی است؛ پاسخ آدمی است به احتیاجات یک انسان دیگر، خواه این احتیاجات بیان شده باشند یا بیان نشده باشند. «احساس مسئولیت کردن» یعنی توانایی و آمادگی برای «پاسخ دادن».

اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن
ترجمه پوری سلطانی
5.0K views17:30
باز کردن / نظر دهید
2023-05-16 20:00:45 اگه اینستاگرام دارید پیج کافه روانشناسی رو می‌تونید از اینجا دنبال کنید
https://instagram.com/caferavanshenasis
4.9K views17:00
باز کردن / نظر دهید
2023-05-13 22:30:26 چرا به نظر می‌رسد که شکست موجب درماندگی اشخاص دارای عزت‌نفس پایین می‌شود ولی افراد دارای عزت‌نفس بالا را به تلاش بیشتر تشویق می‌کند؟

پژوهشگران فکر می‌کنند که مردم آمادگی دارند تا بازخوردهایی را که با خودپنداره‌شان همخوانی دارد بپذیرند، بنابراین در مورد افراد دارای عزت‌نفس پایین، بازخورد شکست در تکلیف اول با خودپنداره‌شان همخوان بود و نظرشان را در این زمینه که اصولا افرادی شکست خورده هستند نه موفق، تایید می‌کند.

و به این ترتیب، وقتی که با تکلیف دوم روبرو شدند، دید منفی آنان درباره خودشان که با توجه به شکست در تکلیف اول هم تایید شده بود، آنان را به این باور رساند که در تکلیف دوم هم شکست خواهند خورد؛ پس چندان با جدیت تلاش نکردند یا آنکه از کار دست کشیدند.

اما اشخاصی که عزت‌نفس بالایی دارند چون شکست با خودپنداره موجود آنان همخوانی ندارد، به احتمال زیادتر این بازخورد را نمی‌پذیرند، همچنین احتمال این هست که آنان بازخورد فوق را چندان جدی نگیرند، شاید فکر کنند که شکست در تکلیف اول اتفاقی بوده یا بر اثر اشتباه روی داده است. در نتیجه، انگیزه پیدا می‌کنند تا در تکلیف دوم تلاش جدی‌تری کنند و دست از کار نکشند؛ چون نظر آنها درباره خودپنداره‌شان متفاوت از افرادی است که شکست می‌خورند.

باومایستر و همکارانش چنین استدلال می‌کنند که افراد دارای عزت‌نفس بالا به فرافکندنِ تصویری، موفق، خوب و تلاشگر از خود علاقه دارند. از طرف دیگر، اشخاص دارای عزت‌نفس پایین در پی اجتناب از شکست هستند. در اینجا، نوعی تفاوت در تاکید مشاهده می‌شود: افراد دارای عزت‌نفس بالا از موفق نشدن می‌ترسند؛ افراد دارای عزت‌نفس پایین از شکست خوردن می‌ترسند.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
7.8K views19:30
باز کردن / نظر دهید