Get Mystery Box with random crypto!

کژ نگریستن

لوگوی کانال تلگرام kajhnegaristan — کژ نگریستن ک
لوگوی کانال تلگرام kajhnegaristan — کژ نگریستن
آدرس کانال: @kajhnegaristan
دسته بندی ها: تلگرام , دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3.53K
توضیحات از کانال

این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ
ادمین
@rezamajidi1355555

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2022-05-24 23:26:11 نگران نباش
سرانجام دجالان خواهند رفت
درندگان خواهند رفت
دردآوران خواهند رفت
اما تو...تنها تو
سربلند، زیبا و بی‌نظیر... می‌مانی،
تو... دختر کوبانی!

#سید_علی_صالحی

✦ ✦
47 views20:26
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 22:22:49 علت پراهمیت و بنیادین بودن نیچه و تفکرش برای دلوز


در هر حال باید به پرسش «چه کسی» دقت کنیم، چون در نیچه ی دلوز، پاسخ مقتضی آن هرگز در یک سوژه فردی یا جمعی پیدا نخواهد شد. بلکه در یک نیرو یا اراده ی پیشاسوبژکتیو پیداخواهد شد. دشواری های ایجاد شده برای ترجمه ی انگلیسی این قطعه، مسئله را برجسته می‌کند: هیو تاملینسون می نویسد:«who یا چه کسی» نمی تواند معادل خوبی برای ترجمه ی «qui» باشد چون تحقیق را متوجه یک شخص می کند. بنابراین وی طبق توصیه ی دلوز «qui» رابه «which one» یا کدام یک ترجمه می کند.دلوز در مقدمه خود بر ترجمه انگلیسی، سعی می کند این تفاوت ظریف را توضیح دهد:«در اینجا باید خودمان را از تمام ارجاعات پرسونالیستی خلاص بکنیم. کسی که... به یک فرد یا شخص اشاره ندارد، بلکه به یک رخداد، یعنی به نیروها در روابط گوناگونشان در یک گزاره یا پدیده اشاره دارد. و رابطه ی تکوینی ای که این نیروها را تعیین می کند( قدرت). این تاکید بر طبیعت غیر شخصی، پرسشِ «Qui» یا چه کسی، به گونه‌ای دیگر این اتهامِ دلوز را روشن میکند که پرسش «Quest--ceque» یا چیست؟ انتزاعی است دلیل عینی تر نبودنِ Qui غیر شخصی این نیست که جای سوژه ها یا کارگزاران خاصی را مشخص می کند، بلکه این است که در قلمرو ماتریالیستی یک علّیت فاعلی عمل می کند.
اغلب گرایش به خواندنِ نیچه بدون در پیش گرفتن ارجاعاتِ پرسونا لیستی وجود دارد. علاوه بر اینکه خواندن نیچه به این شیوه، سنتی دراز دامنه است. بلکه چندین قطعه از [کارهایی نیچه] را همه می توان نشان داد که بر اساس آن ها چاره‌ای جز خواندنِ نیچه «به روش شخصی» وجود ندارد. در اینجا با نمونه ی بسیار روشنی از انتخاب دلوز سر و کار داریم، در واقع دلوز رویکردی برگسونی را در مقابل نیچه در پیش می‌گیرد تا او را به صورتی منطقی قرائت بکند، یعنی به منزله ی نوعی منطق اراده و ارزش، که به میدان نیروهای پیشاسوبژکتیو جان می بخشد. هرگاه که پرسش «Qui» را مطرح می‌کنیم، می‌خواهیم برای پاسخ به نوع خاصی از اراده به قدرت نظر بیفکنیم. پژوهش نیچه از منطق برگسونی هستی به منطق نیچه ای اراده حرکت می کند. بنابراین واضح است که چگونه انتخاب دلوز با دامنه ی پروژه ی او مطابقت دارد.
ادامه دارد...

@Kajhnegaristan
104 views19:22
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 19:47:59 نقد درونماندگار
رضا مجد
قسمت دوم


در حالی که تو در فرایند نقدِ پدیده ی کارتون خوابی، چگونگی ممکن شدنش را توضیح می دهید، اما اون تو را به کدام سمت دارد می برد؟ میگوید:«هستی این پدیده که هستی کارتون خوابی نیست اینها یک مشت کارتون خواب هستند که باید فرهنگ سازی بشوند، آگاهی‌بخشی بشوند، و امثالهم».
این فرآیند هستی چیز را ناممکن می‌کند و چیز را خورد میکند، ریز میکند،ریز میکند، به ریزترین سطح اش، ریزترین سطحی که ما در زندگی اجتماعی داریم چیه؟ افراد، حالا زمانی که شما دارید از اعتیاد سخن می گویید با پدیده‌ای به نام اعتیاد طرف نیستید با جمع معتادان طرف هستید و باید راهکار بدهید، مثل احداث کمپ مثلاً، بعد آمارها می‌گویند:(۴ درصد معتادان در این کمپ ها می توانند ترک کنند)، آن هم به خاطر کمپ نیست، ترکشان به خاطر سازمان ان ای (NA) یا همان انجمن های ۱۲ قدمی است که در اون دوره ی بیست روزه یا یک ماهه افرادی از انجمن هر روز در جلسات کمپ ها شرکت و حمایت و بدینگونه آشنل می کنند.حالا کارکرد کمپ چیست؟ هیچ، ولی تداوم پیدا می کند. بعد به تو میگویند: تو چه کار به نقطه ی استقرار کمپ داری؟ تو چیکار به این داری که چه نسبتی بین کمپ و اقتصاد وجود دارد؟ تو چیکار به این داری که امروز اگر بخواهیم جایزه بهترین کارآفرین نمونه کشور را به یک صنف بدهیم قطعاً باید به معتادان بدهیم. حول بدن معتادان کلی شغل ایجاد شده، بدنِ معتاد تبدیل شده به ساختاری که انبوهی شغل حولش ایجاد شده و پدیده ای داریم به نام کمپ، که کارویژه اش چی هست؟ روشن نیست، گردش مالی آش چی هست؟ روشن نیست، اما وقتی شما به عنوان منتقد وارد معادله می شوید، اونها چه به تو میگویند؟ تو کاری به این سطوح نباید داشته باشی؟ تو باید راهکاری برای معتادان بدهی؟ در حالی که پرسش و کار و عمل ویژه منتقد نشان دادن نسبتی است که مثلاً اعتیاد با این چرخه ها دارد برقرار می کند.پس ماجرای درون ماندگاری را نباید در نقد دست کم گرفت، درون ماندگاری به ما می‌گوید که چیز همواره نسبتی هستی‌شناسانه با سایر چیزها دارد و وظیفه منتقد فاش کردن این نسبت‌ها است. و این فاش کردن نسبت ها تبدیل می شود به فرایند استراتژیکی که خود نقد راهکارش را همواره در درون خودش دارد، به این معنا نقد که در بنیان خودش عملی ویرانگر است یک پوزیتیویته هم دارد چون دارد به تو نشون میدهد که آنچه داری نقدش می کنی چگونه ممکن شده است، طی چه فرایندی پدید آمده، و در خدمت چه اشکالی از قدرت قرار گرفته، به این معنا نقد همیشه راهکار را پیشاپیش در دل خود دارد اما پرسش ریاکارانه ی «راهکار شما چیست؟»،«نمیشود که فقط نقد کرد؟»،«هر کسی نقد کرد باید راهکاری هم داشته باشد»، عملاً شناخت پدیده را تبدیل به یک امر مقدماتی و بی ارزش می کند که قرار است به واسطه این شناخت حالا ما باید وارد فرایند جدیدی به نام راهکار دادن بشویم. راهکار دادن فرآیند جدیدی نیست، راهکار دادن بخش جدایی‌ناپذیر از فرایند شناخت پدیده است. پس نقد نمی تواند هستی‌شناسانه نباشد، نقد نمی‌تواند بر نیستی استوار بشود، نقد نمی تواند درون ماندگار نباشد، و نقد نمی تواند ویرانگر نباشد، و نقد همواره با شناخت پدیده درگیر است، و فاش سازی روابطی که پدیده با دیگر چیزها برقرار می سازد و از این حیث همواره نقد یک کردار است یک راهکار است ولو اینکه صادرکننده ی سخن، یک، دو، سه، چهار، راهکارهاشو لزوماً نوشته باشد. چون خود بیانِ شناخت پدیده، کردار مواجهه با پدیده، و روابطی که پدیده با سایر پدیده ها دارد در بر می گیرد. پس زمانی که از نقد سخن میگوییم عمیقاً باید بر این سنت سوار بشویم.
... ادامه دارد

منبع؛ برداشت های آزاد و شخصی از درسگفتارهای دکتر حیدری

@Kajhnegaristan
148 viewsedited  16:47
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 16:39:56 نقد درون ماندگار
تالیف رضا مجد


وقتی هنگام نقد پدیده ها از طرف مقابل،هی راهکار میخواهی؟ در واقع میگویید:«تو کاری به هستی شناسی پدیده‌ها نداشته باش». کاری به عنوانِ پرسش از راهکار، اولین کاری که با پدیدار می کند چیه؟ شناخت پدیده را معلق میکند، و میگوید که:«حالا که شناختی دیگه الان چیکار کنیم باهاش». درحالیکه آغاز گاه نقد، شناخت پدیده است و خود شناخت و پدیده به شکل درون ماندگار راهکار تغییر را هم در درون خودشان دارد.
اما پرسش از راهکار، شناخت پدیده را به عنوان فرآیندی چند وجهی، معلق میکند و با کشاندن اش در زمینی به نام «راهکار» هر شکلی از فهم پدیده را تبدیل می کند به کردارهای موقت یک،دو،سه،چهار، که در فصل ۵ پایان نامه ها تا دلتان بخواهد از این راهکارها ریخته و همیشه هم اولی اش این است که:«رسانه ها آگاهی‌بخشی بکنند»،«ما فرهنگ‌سازی بکنیم»، تکرار مکررات که چون نمیخواد با پدیده عملاً مواجه بشود به شکل های سفسطه گون با رفتن به زمین «راهکار» بازی را به زمینی میکشه که نقطه ی استقرار چیز است.
وقتی شهردار یقه ی تو را محکم می گیرد که تو بگو من با این پدیده کارتون خوابهای میدان شوش چه بکنم؟ و تو داری می گویی:«ببینید چیزی به نام کارتون خوابهای میدان شوش ما نداریم مثل این است که بگوییم ما بامردان مترو چه کار کنیم؟ ما مقوله ی مرد مترو نداریم، ما مقوله ای به نام خیابان خوابی داریم که در فضایی به نام میدان شوش ممکن شده است، و این در یک نسبت خُرد و کلان ممکن شده، اما وقتی تو میگویی ما با اینها چه کار کنیم؟ چی میگویی؟ در واقع میگویی شناخت پدیده را رها کن کاری به سطوح کلانش نداشته باش، کاری به هستی‌شناسی اش نداشته باش، به من بگو من با کارتون خواب چه کار کنم؟
ادامه دارد

منبع؛ برداشت های شخصی ام از درسگفتارهای دکتر حیدری

@Kajhnegaristan
180 views13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 11:31:36 این حمله به روش استعلایی کانت با توسل به چشم انداز گرایی، همگام با حمله ی نیچه به ایده‌آلیسم افلاطون پیش می رود، دلوز با در نظر گرفتنِ «شکل پرسشی» که به تحقیق فلسفی جان می بخشد، به این مسئله نزدیک می شود به باور دلوز پرسش مرکزی تحقیق افلاطونی عبارت است از « Qust-ce quqae» یا چیست؟ زیبایی چیست؟ عدالت چیست؟ و غیره؟ بنابراین، نیچه میخواهد پرسش اصلی را به Qui یا چه کسی تغییر دهد:«چه کسی زیباست؟» یا به عبارتی،«کدام یک زیباست بار دیگر، کانون حمله روش استعلایی است».
«چیست» پرسش استعلایی تمام عیاری است که خواهانِ ایده‌آلی در فراسو است؛ به مثابه قاعده ای فراحسی که به معرف های مادی گوناگون حکم می‌دهد-- «چه کسی» پرسش ماتریالیستی است که به حرکت نیروهای واقعی از چشم اندازی خواست نظر دارد. در واقع، این دو پرسش برای پاسخ خود به جهان های متفاوت اشاره دارند، دلوز بعدها پرسش ماتریالیستی را «روش نمایش دادن» می نامد.و تاکید می‌کند که این شکل اصلی تحقیق در سراسر تاریخ و فلسفه است (البته شاید به استثنای کارهگل)، بنابراین، روش تئاتری گری شرح و بسط چشم انداز باوری به منزله ی بخشی از نقادی نحو و ارزش است:«طرح پرسشِ انتزاعیِ حقیقت چیست کفایت نمی‌کند». باید بپرسیم «چه کسی»«کی»،«کجا»،«چگونه»، و چقدر حقیقت می خواهد؟
هدف حمله در پرسش «چیست» فضای استعلایی است که در بردارد و پناهی را فراهم می کند برای ارزشهای مستقر برای در امان ماندن از قدرت بیانگر تحقیق و نقادی این غذای استعلایی مصون از نقادی جایگاه نظم است یقیناً در این استقلال می توان نوعی الهام برسونی را دید پرسش چیست انتزاعی باقی می ماند چون حاوی دو خطاست یک به جای پویایی حرکت در ماهیت ایستاده جورای ذات است بنابراین تنها می‌تواند تفاوت درجه را آشکار کند نه تفاوت طبیعت را دو علتی صوری یا وای شکل عدالت و حقیقت عادلانه و حقیقی را به منزله قاعده تعیین کننده واقعیت در نظر می‌گیرد پرسش چه کسی که ما را به قلمرو اراده ورزش می‌برد خواهان نوعی کولایی درون بودی هستی و نوع نیروی درونی و موثر متفاوت سازی است.
گرحوصله ای بود ادامه خواهد داشت

@Kajhnegaristan
103 views08:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 11:30:54 کی نقد درونماندگار می کند؟؟ کانت یا نیچه؟
قسمت چهارم


حالا می رسیم به اول قصه، و بحث درونماندگاری.
سهم عظیم کانت در فلسفه عبارتست از تصور نقدی درون بودی که هم کامل است و هم اثباتی. با این حال کانت از عهده ی انجام این پروژه برنمی آید، بنابراین به باور دلوز نقش نیچه اصلاح خطاهای کانت و نجات این پروژه است. به عبارت دیگر، کشف گسترده ای در فراسوی امر حسی از سوی کانت، به معنی خلق منطقه ای بیرون از مرزهای نقدی است که اصولا پناهگاهی است در برابر نیروهای نقادی و حدّی است بر قوای نقادی. به عکس یک نقد تمام عیار، مستلزم چشم اندازی ماده گرایانه و مونیستی است که در آن کل افقِ یکپارچه به روی پرسش لرزه افکنِ نقد گشوده و بی دفاع است. بنابراین خود روش استعلایی است که ایجاب می کند (یا اجازه می دهد) نقد ناقص بماند.
نقد کانتی با ارزش های ایدئالی که به کلی در گستره ی امر فراحسی محفوظ است، می تواند داعیه هایی در باب حقیقت و اخلاق مطرح کند، بدون اینکه خود حقیقت و اخلاق را به مخاطره ای جدی بیندازد. کانت در واقع به ارزش های مستقرِ نظم حاکم ایمنی می بخشد، بنابراین، نقد تمام عیار به نوعی سیاست مصالحه تبدیل می شود. خرد انتقادی کانت ارزش های مستقر را تقویت می کند و مارا تابع آنها می سازد:«وقتی از اطاعت خدا، دولت، و والدین مان دست بکشیم، خرد ظاهر می شود و ما را ترغیب می کند که به تبعیت و اطاعت ادامه بدهیم».
خود طرح گستره ی استعلایی و متعاقب آن، ناقص بودن نقد است که کانت گرایی را محافظه کار می سازد. زیر پوشش بی طرفی، کانت در مقام یک مامور منفعلِ دولت و به تعبیر گرامشی در مقام یک روشنفکرِ سنتی ظاهر می شودکه به ارزش های قدرت های حاکم مشروعیت می بخشد و آنها را از دست نیروهای نقادی در امان می دارد. نهایتا، نقد کانت بسیار محترمانه است، و با «شناسایی فروتنانه ی حقوق طرف نقد» محدود می شود. کانت در زیر سوال بردن جدی ارزش های بنیادینِ مستقر بسیار مبادی آداب و خوش برخورد و محجوب است. برخلاف این، نقد تمام عیار برای قدرتِ خود هیچ قید و بندی و مرزی را نمی شناسد و ضرورتاطغیان گر است؛ نقد تمام عیار باید حمله ای جانانه علیه ارزش های مستقر و قدرت های حاکمِ قائم بر آنها باشد.
نقد همواره با خشونت همراه بوده است، اما موضوع واقعی این نیست. موضوع دامنه ی حاکمیت، نیروی ویرانگر نقد، و حدود آن است.
نقد کانتی نه تنها نمی تواند تمام عیار باشد بلکه اثباتی نیز نمی تواند باشد، در واقع تمام عیار نبودن امکان اثباتی بودن را هم از بین می برد.
لحظه ی منفی و ویرانگر نقدکه کل افق را زیر سوال می برد و قدرت های پیشتر موجود را متزلزل می کند، باید عرصه را پاک کند تا لحظه ی مولد و زایای قدرت های جدید را آزاد یا ایجاد کند--نابودی راه را برای آفرینش باز می کند. بنابراین دو نقص کانت در واقع یک نقص است، این نتیجه مستقیما از تمرکز نیچه بر ارزشها حاصل می شود:«یکی از رانه های اساسی کار نیچه ابن است که کانت نقدی حقیقی بدست نداده بود، چون نتوانسته بود مسئله ی نقد را بر حسب ارزش ها مطرح کند».
ناقص بودن اولین لحظه ی ویرانگر نقد، باعث می شود که ارزش های اساسی مستقر تداوم یابند، و بنابراین نمی تواند عرصه ی لازم برای قدرتِ ارزش آفرین و سازنده را آماده کند.«وهله ی فعالی» که در نقد کانتی غایب است درست آن وهله هایی است که حقیقتا قانون گذاری می کند: قانون گذاری مشروعیت دادن به نظم (مستقر) و حفظ ارزش ها نیست، درست برعکس، خلق ارزش های جدید است. این نقد ارزش ها ما را وا می دارد تا مسئله ی نفع و چشم انداز را در نظر بگیریم. از آنجا که خارج از گستره ی نیروهایی که دانش مطلق و ارزش های جهانشمول را تعیین و مشروع می سازند، هیچ دیدگاه استعلایی ای را نمی توانیم بپذیریم. باید چشم انداز را در گستره ی ایمننت و درونماندگار مستقر سازیم و منافعی را که تامین می کند، تشخیص دهیم، بنابراین تنها قاعده ی ممکنِ یک نقد تمام عیار چشم انداز گرایی است.
ادامه
@Kajhnegaristan
104 views08:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 23:18:36
تکرار، خاطره و امر نو

آرش حیدری

@Heydariarash
197 views20:18
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 17:05:43 ولی این تمام ماجرا نیست بلکه صرفاً آغاز است برای کانت، چرا که از نظر کانت چیزی بیش از نمودهای صرف معرفت وجود دارد. کانت در درآمدش برنقد عقل محض می نویسد «من به همه ی آن معرفت هایی برچسب استعلایی می زنم که نه چندان در اشغال ابژه ها، بلکه بیشتر ناظر به روش معرفت ما از ابژه هاست. از این حیث که این حالت از معرفت باید به‌طور پیشینی امکان پذیر باشد».
استعلایی می تواند به معنای چیزی باشد که پیش از تجربه می آید و این چرخش استعلایی کانت است،این بینش که دید ما از جهان ضرورتاً با میانجیگری و وساطت بدست آمده و اینکه واقعیت فی نفسه هرگز نمی تواند مستقیما به دست آید برای کسی چون ژیژک ارزشی خطیر دارد.
کانت مورد تحسین ژیژک است به خاطر به تصویر کشیدن «تَرَک در عمارت هستی شناختی واقعیت» ارزیابی برآمده از برخی وجوه ذاتی فلسفه ی کانت،به ویژه،تقسیمی که او میان دو قلمرو متمایز واقعیت برقرار می‌کند، پدیداری [فنومنی] و [نومنی]-- و تفاوتی که در پیش اش می آید میان چیزها فی‌نفسه و چیزها آنگونه که بر ما پدیدار می شوند. حواسمان را مجهز به چیزی ناظر به جهان بیرون از خودمان می کنند ولی باید توجه کرد که نمی توان از این نتیجه گرفت که آنچه شهود میکنیم آگاهی ناب و نامشروطی است از هر آنچه باعث می شود حواس ما در وهله اول چیزی را تجربه کنند.
ذهن به امور پدیداری نظم می دهد، به جهان فیزیکی شناخت پذیر نموده ها با تغییر آن چه شهود میکند به وسیله مفاهیم واهمه، صُوَر تَفکر که کانت مقولات می نامد. چنین مقولاتی مثلاً مفاهیم جوهر و علت از حقیقتی از پیش مفروض برخوردارند، از نظر کانت بدون این صُور تفکر، جهان برای ما قابل فهم نیست،کانت می نویسد:«آنها به طور ضروری و پیشینی به اعیان تجربه ربط می یابند به این دلیل که صرفاً از طریق آن هاست که هر عینی، هر چیزی در تجربه، می تواند متعلق تفکر قرار گیرد».
کانت نتیجه می گیرد که هر ابژه ای که از طریق حواس با آن مواجه شده ایم باید علتی داشته باشد حتی اگر احیاناً در موردی خاص علتش ناشناخته باشد. چون این شرطی پیشینی است یک شرط استعلایی تجربه ی اعیان.این مقولات تفکر در اثنای فرآیند تجریدی و انتزاعی مبتنی بر تجارب ما ساخته نشده اند، بلکه به طور خود انگیخته به وسیله ی فاهمه مان ساخته شده اند آن ها انعکاس سرشت راستین اعیان نیستند، بلکه تاکید شان بر چیزی است که نزد ما می تواند یک عین(ابژه) در شمار آورده شود.
... ادامه دار است
257 views14:05
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 17:05:43 علت مهم شدن فلسفه ی ایدئالیستی و کسانی نظیر هگل و کانت برای نئومارکسیست هایی چون ژیژک


این ایده که تجربه ی ما از جهان به میانجیگری مقولات اندیشه صورت یافته است، اینکه ما تماشاگران منفعل جهانی هستیم که صرفاً هست و به ما داده شده، اید ه ای است که با کانت و هگل ریشه گرفته است. ایده آلیسم آلمانی سوبژکتیویته را به عنوان اساس و بنیان پیش شرط عینیت جهان میگیرد. نزد هگل موجودات انسانی، هویت خود را تولید میکنند جهان و اندیشه شان خودبنیاد است، در درس گفتاری در باب فلسفه تاریخ می نویسد:«روح اساساً فعال است، خود را بدل به همانی می کند که در خودش است، بدل به کار و فعل خودش،و بدینسان بدل به ابژه ی خودش می شود و وجود خود را پیش روی خویش دارد». دریک سطح فلسفی بسیار کلی، ایده آلیسم این دیدگاه است که تفکر سرشت جهان را تعیین می کند، در حالت افراطی اش همچنان که نزد اسقف برکلی می‌بینیم این می‌تواند مستلزم انکار هر واقعیت فیزیکی ای بیرون از ذهنمان باشد،البته ایدئالیسم آلمانی می تواند جهان مادی را پذیرا باشد در حالی که برنقش قاطع تفکر و عقل تاکید می کند.
در کُل با کم اهمیت جلوه دادن استقلال جهان فیزیکی از ایده های ذهنی امثال ژیژک معتقدند:«نکته این نیست که واقعیتی بیرون از ذهن ما وجود ندارد،بلکه این است که ذهنی بیرون از واقعیت وجود ندارد».
چون ما بخشی از واقعیت هستیم. هرگز نمی توانیم از موضعی خنثی و بی طرف برای مشاهده عینی آن باشیم، موضع ما، بخشی است از آنچه مشاهده شده و اگر این چشم‌اندازِ تحریف گر حذف شود، آنگاه ابژه ی مشاهده هم حذف میشود.
هستی شناسی امثال ژیژک متضمن جهان است که ضرورتا ترک خورده و نامنسجم است. به طور کامل تحقق نیافته گرچه نه به این خاطر که معرفت ما ذهن بنیاد است، که در واقع ذهن بنیاد هم هست، بلکه چون سبک و سیاق جهان است این.
چیزی که برای کانت مسئله بود چگونگی امکان تجربه برای انسان بود. در تعریف اینکه چه چیزی معرفت تلقی می شود، در نخستین جمله ی درآمد نقد عقل محض بیان شده است، وقتی او تصدیق می‌کند که:«شکی نمی توان داشت که همه ی معرفت ما با تجربه آغاز می‌شود». تجربه به علت حواس ماست که امکان پذیر می شود، آنچه می بینیم، می شنویم، لمس میکنیم، می بوییم، می چشیم، به قول کانت،در اینجاست که معرفت آغاز می شود. حواس ما را به شهودهایی مجهز می کند و آنچه بدین‌ترتیب نزد ما حاضر است-- آنچه شهود می کنیم-- چیزی است که کانت «نمودها» می نامد.
ادامه
222 views14:05
باز کردن / نظر دهید
2022-05-23 12:41:31
سلام دوستان و اعضای فرهیخته و علاقه مندان کارهای نبوغ آمیز و بکر استاد نازنینم دکتر آرش حیدری، دوستان این لینک کانالی که تقدیم شد لینک کانال اصلی و واقعی و تنها کانال رسمی جناب حیدری هستنداز دوستان نازنین تقاضامندیم با اشتراک لینک این نازنین استاد اینگونه هرچند ناچیز حق بزرگی که این متفکران عرصه ی علوم انسانی به گردن تک تک ما دارند اعاده کنیم
230 viewsedited  09:41
باز کردن / نظر دهید