Get Mystery Box with random crypto!

مزار بیدخت

لوگوی کانال تلگرام mazarebeydokht — مزار بیدخت م
لوگوی کانال تلگرام mazarebeydokht — مزار بیدخت
آدرس کانال: @mazarebeydokht
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 9.79K
توضیحات از کانال

کانال سایت فرهنگی مزار بیدخت در تلگرام
🗂 مشاهده آرشیو فرمایشات :
https://castbox.fm/ch/3839446

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2023-03-09 10:22:46
فایل تصویری (کیفیت بالا)

حضرت آقای حاج مهندس معمار سید علیرضا جذبی «ثابت‌علیشاه» ارواحنافداه

#صبح_چهارشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۱ شمسی - ۱۵ شعبان ۱۴۴۴ قمری - ولادت باسعادت حضرت ولی عصر (عج)

موضوع: قرائت ‌شرح و تفسیر سوره دخان از کتاب «تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید» اثر «خواجه عبدالله انصاری»

حجم: ۱۶۸ مگابایت
زمان: ۱۳ دقیقه

لینک دانلود مستقیم فایل

mazarebeydokht.net/dl/video/1401/1401-12-17-Gherate-Matne-Harzarte-Aghaye-MajzoubAliShah-Soure-Dokhan.mp4

‏ آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
302 views07:22
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 10:21:43
شرح رساله شریفه پندصالح - حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه طاب‌ثراه

شرح قمار و مسکرات (قسمت ۱)

‏ آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
203 views07:21
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 10:21:42 فایل صوتی

حضرت آقای حاج مهندس معمار سید علیرضا جذبی «ثابت‌علیشاه» ارواحنافداه

#صبح_پنجشنبه ۱۸ اسفند ماه ۱۴۰۱ شمسی

موضوع: قرائت شرح رساله شریفه پندصالح از روی فرمایشات حضرت آقای مجذوبعلیشاه (ره) - قمار و مسکرات (قسمت ۱)

حجم: ۲۴.۱ مگابایت
زمان: ۲۶ دقیقه

لینک دانلود مستقیم فایل

mazarebeydokht.net/dl/mp3/1401/1401-12-18-Gherate-Sharhe-Pande-Saleh-Ghomar-Va-Moskerat-1.mp3

‏ آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
217 views07:21
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 03:30:55 فایل صوتی فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده #مجذوبعلیشاه اعلی الله مقامه الشریف
در شرح رساله شریفه #پندصالح

تجلیل علما (قسمت ۱)

شب جمعه ۱۳۸۸/۱۰/۱۷

حجم: ۲۱.۲ مگابایت
زمان: ۲۲:۴۵ دقیقه

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
821 views00:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-08 19:30:25 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۲۰ (صفحه ۴)

حالا مسألۀ شما این است که خیلی از مشکلات دینی که مثلاً ما هم داریم، سرخپوست‌ها بیشتر دارند، حل کردند. حالا در ‌آنچه از این چیزهای سرخپوستی یا ترجمه‌ها و اینها من خواندم یک سری هست اسم‌هایشان یادم رفته، کارلوس کاستاندا و یکی، دو تا از اینها. توجّهِ اینها به انسان فکر می‌دهد. نه اینکه خوب است و عیناً همان را باور کنیم ولی به انسان فکر می‌دهد که بتواند از یک راهی حل کند. یک نکته‌ای که در این چیزها هست این است که اینها برای هر موجودی روح قائل هستند. می‌گویند روح این سنگ چنین است. برای انسان روح قائل نیستند می‌گویند انسان همین جسمش است، هر چه هست همین است ولی برای سنگ روح قائل هستند. این به ‌یاد می‌آورد آن داستانی را که مثنوی نوشته است که یک شب جبرئیل یا کدام یک از فرشتگان بود، که خداوند می‌گوید: لبیک عبدی! لبیک عبدی! این گفت: خدایا! الان که نصف شب است، همۀ مسلمان‌ها خوابند، همه خوابند، تو به کی می‌گویی لبیک عبدی؟ خدا گفت: در هندوستان، فلان شهر است. این جبرئیل از درگاه خدا آمد و رفت آنجا گشت و هیچ نمازخوانی، کسی ندید. برگشت گفت: من رفتم هیچکس تو را صدا نمی‌زند که می‌گویی لبیک! خداوند گفت: چرا. فلان کوچه، فلان خانه آن گوشۀ اتاق یک زنی است، من را صدا می‌زند. این دومرتبه آمد رفت دید آنجا، یک زن، بتش را جلویش گذاشته، دارد با او مناجات می‌کند. به خداوند گفت: آخر من رفتم دیدم، او فقط یک بت‌پرست است، بت می‌پرستد. خدا گفت: نه، او من را می‌خواهد منتها اسمم را نمی‌داند، با آن بت مناجات می‌کند. حالا این هم که اینها می‌گویند «روح»، خدا را می‌خواهند منتها اسمش را می‌گذارند روح، به خودشان نگاه می‌کنند می‌‌بینند ما بشریم روح داریم، می‌گوید پس این سنگ هم روح دارد یعنی سنگ هم خدایی دارد که این را منظّم کرده و اینجا گذاشته. حالا من اینقدر می‌توانم این مسأله را توضیح بدهم ولی هرکدام از دوستان، خانم‌ها و آقایان بتوانند در این حیث کمکی بکنند.
آخر بحث در این است که در مولکول‌های دی‌ان‌آ یا هر چی، حروف الفبا که زیاد است، هی در می‌آورند، اس‌ام‌اس. حالا دی‌ان‌آ، اینها آثار را بحث می‌کنند. مشکل اینجاست که در اینها چیزهای جسمی اثر می‌کند، آمپول می‌زنید اثر می‌کند. خون تزریق می‌کنید یا هر کار می‌کنید اثر می‌کند. امّا چیزهای غیرجسمی اثر نمی‌کند، آن چطوری اثر می‌کند؟ آیا دی‌ان‌آ یک چیز خاصّی است، یک قسمت خاصّی است از آن مسئولِ آثارِ روانی اینجاست؟ مشکل اینجاست که چطوری است؟ این مثلِ مثلاً یک درهایی هست، یک چیزهایی هست که با صدا باز می‌شود. می‌گویند به یک نحوی صدا می‌زند در باز می‌شود، این را می‌شود تعبیر کرد به این موج هوا و اینها. به‌هرجهت این مسأله مشکل است یعنی این مسأله‌ای که می‌گوید:

چنان بسته است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم

این مشکل است. البتّه اطبّا حق دارند بگویند به ما چه؟ این جزء کارهای ما نیست ولی وقتی که در جسم اثر می‌کند، چرا، مربوط است. چطوری است؟ این مشکل است. حالا ان‌شاءالله علم ما پیشتر برود، اطلاعات آقایان را هم من بیشتر یاد بگیرم.

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
1.1K views16:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-08 19:30:25 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۲۰ (صفحه ۳)

یکی دیگر از مطالبی که ذهنم را مشغول کرد، ما روستایی بودیم و تا وقتی که می‌شد در روستا زندگی‌ کرد، در روستا بودیم، زمان حضرت صالح‌علیشاه یا خود ایشان که تا آخر در بیدخت بودند. یک چیزهای خیلی جالبی در طبیعت می‌دیدیم. همانوقت‌ها برای من جالب بود. البتّه سایرین توجّهی نداشتند مثلاً یک آیه، بعداً که قرآن‌خوان شدم و به‌اصطلاح می‌توانستم قرآن بخوانم، ترجمه‌اش را هم دیدم، یک جا می‌گوید: آنهایی که ما کتاب را برایشان فرستادیم، این کتاب را تشخیص می‌دهند، می‌شناسند همانطوری‌که فرزندانشان را می‌شناسند. این در خاطرم بود. انسان که بزرگ شد، از قیافه می‌شناسد ولی «فرزندانشان را می‌شناسند» چطوری؟ بچّه‌‌هایی که در زایشگاه‌ها هستند، وقتی بروید، ردیف، بچّه‌ها‌یی مثل برّۀ تودلی، همینطور یکی‌یکی هستند. چطور می‌شناسند؟ روستا که بودیم، می‌رفتیم گاهی اوقات سر گلّه به‌اصطلاح «محلّه» می‌گفتند. سال‌هایی که خوب بود، گوسفنددارها که خود حضرت صالح‌علیشاه هم شریک می‌شدند با کسانی که مثلاً امین بودند ولی کار نداشتند، گوسفند می‌خریدند که خلاصه هم چوپانی کند هم بهره‌اش را ببرد. ما هم گاهی می‌رفتیم یک شب یا دو شب در چادری که در بیابان می‌زدند، اینها هم می‌رفتند یک جایی که علف زیاد بود که گوسفند‌ها بچرند. از اوّل که برّه به‌دنیا می‌آمد آن اوّل برای اینکه سرما نخورد، چون معمولاً سرد بود، این را می‌آوردند یک کمی در منزل، در گرما نگه‌می‌داشتند بعد از دو، سه روز ولش می‌کردند. به اینها می‌گفتند: «خلومه» یعنی برّه‌های شیرخوار. بعد هم برای اینکه همۀ شیر مادرشان را نخورند و هم اینکه عادت کنند به علف خوردن، اینها را گلّۀ جدا می‌گذاشتند. از مادرها، از بزرگترها جدا می‌کردند. اینها دو جا به چرا می‌رفتند. صبح‌ها می‌آمدند اینجا سرِ محلّه یعنی آن پایگاهی که درست کرده‌ بودند. این گلّه از آن‌طرف می‌آمد این گلّه از این‌طرف، خیلی تماشایی بود. سر و صدا بع‌بع و... یک‌مرتبه پیرارسال با ‌آقای دکتر شریفیان که آنجا بود، صبح زود رفتیم سر محلّه. فیلم هم برداشته‌اند. گرد و خاک و سر و صدای بع‌بع برّه‌ها و مادرها. قاطی می‌شدند، اوّل هیچ شناخته نمی‌شد بعد از یک مدّتی گرد و خاک هم می‌نشست، می‌دیدیم هر برّه‌ای جلوی یک گوسفندی است، دارد شیر می‌خورد. اینها چطور هم را می‌شناختند؟ برّه‌ها که همه یک‌طورند، مادرها هم همینطور، چطور می‌شناختند؟ ما اگر این را بشناسیم بنا به قول آیۀ قرآن، آن را هم می‌شناسیم که برای ما فرستاده شده: الَّـذینَ آتَیْناهُمُ الْکتابَ یَعْرِفُونَهُ کما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُـمْ (سوره بقره، آیه ۱۴۶ / سوره انعام، آیه ۲۰)، هر مسأله‌ای که برخورد می‌کرد به ارتباطِ کارهای جسمی با جنبۀ روانی، خیلی توجّه من را جلب می‌کرد که من نه روانشناس بودم، نه طبیب که بتوانم حل کنم، همینطور برایم مشکل ماند. حالا این مشکل را تقسیم می‌کنیم خدمت آقایان که چه‌‌کار باید کرد.
قربان یک مطلبی به ذهنم رسید در رابطه با همین مسأله که فرمودید چطور می‌شناسند؟ مولکول‌های دی‌ان‌ای داخل هستۀ سلول هست و خصوصیات ژنتیک و توارث همۀ موجودات را در واقع تعیین می‌کند، دانشمندان جدیداً آمده‌اند این مولکول‌های دی‌ان‌ای را تبدیل به صوت و نُت‌های موسیقی کرده‌اند و حالا آنطوری‌که در آن مقاله ادّعا شده بود یک موسیقی خیلی زیبایی هم ایجاد شده است. گفته‌اند که هر شخصی بسته به آن مولکول‌های دی‌ان‌ای آن توالی و آن ردیف مولکول‌هایی که پشت سر هم قرار گرفته‌اند یک موسیقی خاصّ خودش را دارد که در واقع موسیقی مختص و منحصربه‌فرد آن موجود هست. حالا اگر واقعاً به‌اصطلاح دی‌ان‌ای یک موجودی، یک موسیقی ایجاد بکند یا در واقع ارتعاشی ایجاد بکند، دو تا موجود نزدیک به همدیگر که ممکن است مادر و فرزند، پدر و فرزند باشند، مسلّماً از لحاظ آن موسیقی، از لحاظ آن به‌اصطلاح نت‌ها و موسیقی‌هایی که ایجاد می‌کنند خیلی نزدیک هستند. شاید نزدیک بودن این ارتعاشات در واقع باعث شناخت بشود، البتّه راجع به این بیشتر تحقیق می‌کنم ببینم آیا صحّت دارد؟ چون فقط خبرش را خواندم.
واقعش این است که من شنیدم، گوشم نشنید. گوشم خیلی خراب است این است که متأسّفانه... حالا مشکل چه بود تا مستقیم راجع به همان صحبت کنیم؟

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
856 views16:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-08 19:30:25 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۲۰ (صفحه ۲)

در مورد حضرت ابراهیم و به‌ دنیا آمدن حضرت ابراهیم دارد. بعد به آن وضعیتی که ما می‌گوییم در تاریخ کتاب مقدّس هم نوشته، که او را محرمانه بزرگ کردند، بعد در مکالمۀ با آزر که ناپدریش بود، پدر می‌گفت. همه جا این در مکالمه احترام او را حفظ می‌کرد، می‌گفت: یا اَبَتِ، پدرم! پدرم! ولی آزر این احترام را به ابراهیم نداشت، فرزند خودش هم که نبود، همین می‌گفت یا ابراهیم! گفت: یا ابراهیم، اگر از این حرف‌ها دست برنداری، باید از پیش ما بروی، یک جای دیگر بروی. ابراهیم هم گوش داد و رفت. اینجا می‌گوید: وقتی از آنها کناره گرفت ما اسماعیل و اسحاق را به او دادیم. بین ابراهیم و محیطی که پدرش زنده بود و زمان پدرش، محیط بت‌پرستی بود که امپراطور را بپرستند. خدا مخصوصاً این را در یکی دو جا تأکید کرده، نمی‌گوید خدا نظری نداشت که کِی به این ابراهیم، فرزند داد؟ ولی ذکر می‌کند، می‌گوید وقتی از آنها کناره گرفت، برای اینکه اگر در آنجا بچّه‌دار می‌شد، اسماعیل و اسحاق هم مثل همان‌ها بت‌پرست می‌شدند. آیا فکر نمی‌کنید به معنی این است که اثر فکر در شخص و در ایجاد نطفه مؤثّر است؟
مسأله‌ای که خیلی در علوم طبی، به‌‌قولی علوم بدنی، برایم جالب توجّه است و دقّت مرا می‌خواهد، همین مسألۀ ارتباط روان است، گواینکه یک چیز جداگانه‌ای از ما با جسم نیست. این خیلی مهم است، مهم هم هست که علم طبّ امروز به این، هیچ ‌کار ندارد و شاید این هم یک‌خرده نقصِ آن باشد. در واقع از وقتی که روانشناسی، کاملاً از طب جدا شد، از دوران فروید و یک کمی قبل از فروید است که فروید خودش پزشک بود بعد رفت، طبّش یک‌طور دیگری شد، ارتباطش هم قطع شد. اگر ارتباط طب و روانشناسی (البتّه روانکاوی هم همان روانشناسی است) برقرار باشد خیلی به هر دو کمک می‌کند. حالا این پیشنهاد من برای آقایان بود. حالا خانم‌ها، آقایان یک مراجعه‌ای به قرآن خواهید کرد، کتاب مقدّس هم اگر بخوانید خیلی خوب است و همین مسألۀ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ که در قرآن می‌فرماید.
راجع به آن زخمی که در سر آقای رحمانی بود که فرمودید در جلسه مطرح بشود، با چند تا از همکارها مشورت کردیم، البتّه اینجا جرّاح نداریم، نظر بقیّۀ همکارها این است که بهتر هست که یک جرّاح ببیند و همانطوری‌که پیشنهاد شده مقدار وسیعتری برداشته بشود.
من یک وقتی یک انگشتم، نمی‌دانم تاندونش یا کجا بود، خم که می‌شد دیگر صاف نمی‌شد، به زحمت، کِی؟ سی و چند سال پیش. اعتنا نکردم همینطور مانده بود. اخیراً یک‌مرتبه متوجّه شدم این انگشت من که قبلاً عیب داشت چطوری شد که حالا عیبی ندارد؟ خودبه‌خود خوب شد. حالا همین انگشت آنوقتی که اینطور بود یعنی دردی چیزی هم نداشت، وقتی مثلاً چیزی را برمی‌داشتم، این انگشت همینطور می‌ماند. به یکی از جرّاحان که خیلی هم مشهور بود، مراجعه کردم، کارش زیاد بود، وقت هم خیلی دوردست می‌داد. توسط یک طبیب دیگری، یک جرّاحی، وقتی گرفتم که شب برویم بیمارستانی که کار می‌کند، با آقای مهندس شکرالله رفتیم آنجا. من گفتم که این انگشت اینطوری است، نگاه کرد گفت عمل می‌کنیم. بعد گفتم کمرم هم درد می‌کند، گفت عمل می‌کنیم. هر چه گفتم، گفت عمل می‌کنیم. حق هم داشت چون او همه چیز را در عمل می‌دید. از آنجا من این به‌خاطرم رسید و در واقع نظر حضرت صالح‌علیشاه هم اذعان شده بود که در موردی گفته بودند: معتقد شدم که جرّاحی اگر بگوید عمل می‌کنیم، نباید گوش داد. ببخشید! طبیب اگر گفت عمل می‌کنیم، آنوقت باید به جرّاح مراجعه کرد. خود جرّاح هنرمند است، غیر از علم. بنابراین، هرکه در جرّاحی مشورت می‌خواهد من می‌گویم با چند نفرِ دیگر هم مشورت کنید.
یادم نیست کدامیک از بزرگان، علما بوده و یا شاید هم از ائمّه در مورد مشکل قضاوت می‌گوید که قاضی یک کسی است که از سابقۀ آن قضایایی که به او مطرح شده، خبر ‌ندارد، حالا به او اطلاع دادند ولی طرفینِ دعوا که خودشان می‌دانند چیست. آنوقت یک جاهل باید بین دو تا عالِم قضاوت کند! این کار خیلی مشکلی است. حالا مشکل‌تر کار من است که من یک جاهل بین این همه عالِم باید قضاوت کنم و احیاناً خدای‌نکرده، از لحاظ شغلی بدتان هم بیاید، بگویید به تو چه؟ ولی چه بکنیم؟ نمی‌شود همۀ علوم را یاد بگیریم، چون نمی‌شود، باید با هم همکاری کرد. حالا این مسائل ارتباطِ بین جسم و روان است، حالا من روان می‌گویم، روح نمی‌گویم که باز بحثی دارد جسم و روان یک مسألۀ خیلی مهمی است.

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
618 views16:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-08 19:30:25 هــو
‏۱۲۱

#گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۲۰ (صفحه ۱)

موضوع: در مورد اینکه می‌گویند در آن لحظات و ساعاتی که نطفۀ یک جنین منعقد می‌شود، افکار خلق‌کنندگان آن جنین خیلی در آن مؤثّر است - قرآن همیشه به یک مسألۀ علمی یک اشاره می‌کند ولی شرح و فهمیدن آن با ماست - حضرت ابراهیم وقتی از آنها که بت‌پرست بودند کناره گرفت، خداوند اسماعیل و اسحاق را به او داد - آیا اثر فکر، در شخص و در ایجاد نطفه مؤثّر است - اگر ارتباط طب با روانشناسی برقرار باشد خیلی به هر دو کمک می‌کند - در مورد طبیب و جرّاح - دربارۀ محلّه، برّه‌های شیرخوار و گوسفندان و چگونگی شناختن فرزندان، مسألۀ ارتباط کارهای جسمی با جنبۀ روانی.

عصر شنبه ۹ مهر ۱۳۹۰ شمسی (جلسه پزشکان)

بسم‌الله الرّحمن الرّحیم

خیلی متشکّرم از همه‌تان، قدم‌رنجه فرمودید، غیر از مسائل، همین چند تا پلّه که بالا آمدید، من خودم می‌بینم چقدر زحمت دارد.
مطلبی که من عرض می‌کنم، در واقع نظریّه‌ای نیست. عرضه و پیشنهاد است. یک مطلبی است برای اینکه دقیقترِ آن را از شما، خانم‌ها و آقایان بشنوم.
یک قاعده‌ای هست از اُدبایی که در واقع طبیب هم بودند. طبیب هم که من حالا می‌گویم به معنای اعم است از: پزشک و جرّاح و زیست‌شناس و بیولوگ و همۀ اینها. می‌گویند در آن لحظاتی، ساعاتی که نطفۀ یک جنین منعقد می‌شود افکار خلق‌کنندگان آن جنین، خیلی در آن مؤثّر است، چشم و دیدن همینطور. هم در داستان‌ها می‌گویند و هم در تورات که نوشته، در قرآن به این صراحت ننوشته است. در تورات، هم راجع به حضرت یعقوب و هم راجع به حضرت موسی نوشته. حضرت یعقوب بعد از آنکه هفت سال برای پدر زن و دایی‌اش چوپانی کرد، بعد گفت هر گوسفندی که امسال در گلّه، سیاه‌سفید بود، مال تو باشد. این در آن چند روزی که قوچ هم قاطی گوسفندهایش بود، یک پرچمی گذاشت رنگ سیاه‌سفید بود و آن سال همۀ گوسفندها، همینطور بچّه‌ای به رنگ سیاه و سفید دادند یعنی در واقع گلّۀ آن سال مال یعقوب شد. همین داستان را برای حضرت موسی هم می‌گویند. اینکه در حیوانات حیوان بچّه‌اش را می‌بیند، در مورد همان فکر می‌کند، در روانشناسی هم گفته‌اند که دیدار، دیدن، عبارت از این است که چشم عکس برمی‌دارد، این عکس را می‌برد ظاهر می‌کند. یک عکسی است، نشان می‌دهد یک منظره‌‌ای است، یک نفری هم نشسته، بعد تمام خاطرات ما، در این عکس را می‌گیرند ترجمه می‌کنند. می‌گویند که این محل، این عکس را من دیده‌ام، کجا دیده‌ام؟ در فلان شهر. زمان کی بوده؟ همۀ اینها جمع می‌شود عکس را تفسیر می‌کنند واِلّا خودِ دیدن، فقط یک عکسبرداری است. چشم مثل دوربینی است که عکسی برداشته. حالا در حیوانات هم تا یک حدّی همین است یعنی اثر می‌کند فکری که در اثر دیدن یا در هر اثری، در انسان ایجاد می‌شود که معنی کند که این چیست؟ این را در روانشناسی می‌گویند. اگر اینطوری است، به طریق اولیٰ در انسان هم باید همینطور باشد. در قرآن هم اشاره‌ای به این صراحت نیست. قرآن و اینها همیشه به یک مسألۀ علمی یک اشاره می‌کنند ولی شرح و فهمیدنِ آن با ماست یعنی همین که خدا می‌گوید: خَلَقَ السَّماواتِ وَالْاَرْضَ فی‏ سِتَّةِ اَیَّامٍ (سوره اعراف، آیه ۵۴ / سوره یونس، آیه ۳ و ...)، ما می‌گوییم خداوند زمین و آسمان را در شش روز، شش مرحله خلق کرد. حالا آن شش مرحله چه بود؟ آن را دیگر باید خودمان با این علم‌های دیگر بررسی کنیم. برای اینکه آن برای قرآن زیاد مؤثّر نیست که چه بوده؟ فقط این را گفته است. حالا در این مورد هم دیروز، پریروز یک چیزی می‌خواندم، ذهنم رفت. چون هر بار من قرآن را می‌خوانم، دلم می‌خواهد یک مطلب جدیدی به فکرم برسد یا ثابت بشود. البتّه همۀ آیات اینطور نیست ولی بیشتر اوقات از هر آیه‌ای من هر مرتبه یک معنای جدیدی می‌فهمم.

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
802 views16:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 13:30:28 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۱۹ (صفحه ۳)

مسیحی‌ها معتقدند و می‌گویند وقتی که عیسی را به‌قول آنها کشتند، عیسی گفت: بله، من را می‌کشند، دفن می‌کنند و من بعد از سه روز دومرتبه بین شما‌ها می‌آیم. اینها گفتند که عیسی را که کشتیم برویم در یک جایی دفنش کنیم و یک سنگ بزرگی هم جلوی در بگذاریم که نتواند بیرون بیاید. یک غار کوچکی است. ما چون آن غار به اسم حضرت عیسی است، سفری که در خدمت حضرت صالح‌علیشاه به عتبات رفتیم، این غار را دیدیم. یک سنگ خیلی بزرگ و سنگین، سنگی که شاید صدها نفر نتوانند بردارند. آن را به دم درش گذاشته بودند ولی سنگ به یک فاصلۀ طولانی، از در جلوتر آمده بود. این سنگ هم همانجا بود گفتند: این همان سنگی است که به در غار گذاشته‌اند که بیرون نیاید ولی بیرون آمده ولی ما می‌گوییم که او را نکشتند. دیگر خدا نمی‌گوید چطوری؟ می‌گوید: بَلْ رَفَعَهُ اللهُ اِلَیْهِ (سوره نساء، آیه ۱۵۸)، قرآن می‌گوید که او را نکشتند بلکه او به‌سوی خدا بالا رفت. «بالا رفت» حالا چطوری؟ معلوم نیست. خود مرگ هم یک نوع بالا رفتن است. آنها می‌گویند به دار زدند.
باز در همان سفر که گفتم یکی کلیسای جُتسَمانی بود، یکی اسمش به‌نظرم کلیسای قیامت بود. یک جایی، مثل یک قالبی، یک چیزی از طلا بود، گفتند که چوب دار حضرت عیسی را در این فرو کرده‌اند، اینجا این نگه‌می‌داشت. آنجا را هم رفتم چون به اسم حضرت عیسی بود، البتّه مثل مسیحی‌ها زیارت نکردیم ولی به احترام، چون به اسم آن حضرت است این کار را کردیم.
کمااینکه بعد از شهادت حضرت امام‌حسین رسم آن روزگار بود، سرها را جدا کردند پیش امیر آوردند. سر حضرت را کجا دفن کردند؟ بعضی‌ها می‌گویند در همان شام دفن کردند، بعضی‌ها می‌گویند برگرداندند با بدن در کربلا دفن کنند، بعضی‌ها می‌گویند که در بیت‌المقدّس دفن کردند. اینجا به اسم رأس‌الحسین مشهور است. به‌هرجهت یکی از اینها درست است ولی ما هر سه جا را زیارت کردیم چون به‌نام امام‌حسین است، رأس‌الحسین می‌گویند.
حالا چون خدا یک‌طوری کرده که ما حضرت ایّوب نیستیم، زنهار بترسیم و بنالیم به خداوند، یکی گفته بود «مرا طاقت حساب و کتاب تو نیست، مرا بگیر و شِلپَستی در بهشت انداز.» آخر خدا وقتی بخواهد رحم بکند، گاهی اوقات می‌گوید این رحم برای شماها ولی می‌گوید شماها که خودتان به ‌هم رحم نمی‌کنید من هم به شما رحم نمی‌کنم. البتّه:

ای دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنی از تو مهابت هم ز تو

ان‌شاء‌الله. یک تصنیفی آنوقت‌ها می‌خواندند: «عجب صبری خدا دارد» من همینقدرش را حفظ هستم.

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
507 views10:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 13:30:28 #گفتارهای_عرفانی حضرت آقای #مجذوبعلیشاه قدّس‌سرّه‌العزیز

جلد هفتم - قسمت ۱۹ (صفحه ۲)

زنش می‌آمد رخت‌شویی، کلفتی، یک پولی گیر می‌آورد غذا می‌خرید، می‌برد. ببینید حالا یک زنی که در ناز و نعمت بوده و ملکه بوده حالا اینطور شده. بعد یک روزی که این زن آمد به کلفتی، باز روی آن محاجّه و مجادلۀ شیطان و خدا، شیطان یک کاری کرد که هیچکس کار به او ارجاع نکند. عصر شد هیچ پولی نداشت، هیچ کار نکرده بود، غذایی نمی‌تواست بخرد برای شوهرش ببرد، ناراحت بود، شیطان به‌صورت یک انسانی بر او ظاهر شد گفت: می‌بینم بیکاری، چرا؟ گفت: دنبال کار می‌گشتم. گفت: من صنعتگرم، به‌اصطلاح هنرمندم. موهای خیلی قشنگی داری، این موها را به من بفروش. زن قبول کرد. گفت موهایش را زدند و پولی گرفت، نانی خرید که پیش ایّوب بیاید. از آن‌طرف شیطان آمد پیش ایّوب، گفت: زنت بدکاره است و امروز از مزد بدکارگیِ خودش برای تو غذا گرفته و دلیلش هم این است که امروز دیگر سرش را تراشیدند. قدیم هم رسم بود زن‌ها مثل سنگسار که می‌گویند، موها را می‌زدند. ایّوب قسم خورد، گفت که من قسم می‌خورم که اگر سر زنم را تراشیده بودند وقتی آمد، صد ترکۀ چوب به او بزنم. وقتی زنش آمد ایّوب خیلی متأثّر شد، به درگاه خدا نالید. گفت: خدایا! همۀ نعماتی که به من دادی، شکرت را می‌کردم و شکرگزارم، آن نعمات را از من گرفتی. یکی‌یکی گرفتی صبر کردم. امّا طاقت این یکی، این دوره را که زنم اینطور شده باشد را ندارم، صبر نمی‌توانم بکنم. خداوند اوّل که تأیید کرد، گفت که بله، همۀ آن کارها را کردی ولی چه کسی به تو صبر داد؟ گفت: تو دادی. چه کسی به تو آن همه نعمات داد؟ گفت: تو دادی. گفت: همین صبری که می‌گویی «صبر کردم» چه کسی داد؟ گفت: خدایا تو دادی. گفت: پس همۀ اینهایی که من دادم، سر ‌آنها به من منّت می‌گذاری؟! که می‌گویند ایّوب ناراحت شد، خاک به دهانش ریخت.
به‌جای خاک که بر سر می‌ریزند، که می‌گویند «خاک به‌سرم»، خاک به دهانش ریخت، گفت: غلط کردم، آن هم تو دادی. تسلیم که شد، آنوقت زنش هم که آمد دید سرش تراشیده، خداوند قضیّه را به ایّوب گفت که نخیر، زنت پول گیرش نیامد این کار را کرد. بعد ایّوب قسم خورده بود که صد ضربه به او بزند. این قسمت را در قرآن گفته‌اند برای اینکه ما بدانیم تا می‌توانیم نباید قسم بخوریم، به‌خصوص وقتی چیزی نمی‌دانیم ولی وقتی قسم خوردیم، باید اجرا کنیم.
خداوند گفت که تو قسم خوردی که صد ترکه شلّاق به او بزنی، صد ترکه بگیر به‌هم وصل کن، یک‌بار به او بزن، می‌شود صد ترکه، خدا کلاه شرعی یادش داد. می‌گوید: قَسَمت را نشکن. در اوّل می‌گوید قَسَمت را نشکن و این کار را بکن که بعد تمام چیزهایش برگشت.
صبر ایّوب که می‌گویند مشهور است، به‌خاطر این داستان زندگی ایّوب است. البتّه به این داستان‌ها، محقّقین و مورّخینِ ما چندان توجّه نکرده‌اند، چون آنها وقایع را از نظر تربیت که نگاه نمی‌کنند. ایّوب رئیس یک قبیله، یک قوم خیلی کوچکی بود، زیاد هم اثری در تاریخ نگذاشته، یک کتابی اخیراً ترجمه شده، من ترجمه‌اش را دیدم، چهار جلد بوده، ترجمۀ سه جلدش را دارم، همه‌اش را خوانده‌ام. همۀ این داستان‌های قرآن را جمع‌آوری کرده و گشته از چیزهای تاریخی، محل و جا و تاریخ آن را پیدا کرده و نوشته که ما شک نکنیم در اینکه این فقط یک داستان است، بلکه یک واقعیت می‌باشد. حالا ان‌شاءالله صبر ایّوب که می‌گوییم همین است ولی ما نصف صبر ایّوب را هم نداریم. ان‌شاءالله خدا اصلاً به ما این چیزها را ندهد که ما صبر کنیم. پیغمبرانِ بنی‌اسرائیل مثل مشایخ بودند، مشایخی که از زمان قبل از حضرت موسی بود که این ایّوب خیلی وقتِ پیش بود. ایّوب برای دورانی است که هنوز موسی(ع) مبعوث نشده بود. وقتی موسی مبعوث شد آن دین جدید، کتاب آورد. ایّوب قبل از آن بود.

آدرس اینستاگرام:

instagram.com/MazareBeydokht

#مزار_بیدخت
@MazareBeydokht
442 views10:30
باز کردن / نظر دهید