Get Mystery Box with random crypto!

کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)

لوگوی کانال تلگرام saraa_novell — کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه) ک
لوگوی کانال تلگرام saraa_novell — کانال اختصاصی رمان های سارا(کاژه)
آدرس کانال: @saraa_novell
دسته بندی ها: اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 12.63K
توضیحات از کانال

📰 رمان های سارا🕵️‍♀️
رمان #کاژه درحال پارتگذاری
#گمراهی
#ناجی
#نبض_دیوانگی
#صحرا
#دیدار_اول
رمان های منو از روی اپلیکیشن #باغ_استور بخونید
@BaghStore_app
یا از کانال تلگرام رمان خاص تهیه کنید
@mynovelsell

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2023-05-20 11:25:18 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۶
هرجاییمو که لمس میکرد حسش برام هزار برابر شده بود
لباسامو بیرون اورد

روی تخت خوابوندم و خودش بلند شد
نمیدونم کجارفت امابعداز چند لحظه برگشت و یچیزی مثل کمربند سبک رو روی بدنم کشید
نفسام تند شده بود

این سیاهی بقیه حسام رو چند برابر کرده بود
بالاخره گرمی لباشو روی بدنم حس کردم و لذت واقعی شروع شد

دیگه به هیچی نمیتونستم فکر کنم
آراز همه جامو میبوسید و من مثل مار به خودم میپیچیدم
منو چرخوند روی تخت

دستامو پشتم قفل کرد و اینبارر درد واقعی شروع شد
صدای جیغم تواتاق پیچید و نفهمیدم کی اراز کنارم دراز کشید

چشم بندمو برداشت و با دیدن چشمای خیسم گفت
-...درد داری؟
+...خیلی

-...الان میرم وان رو برات اماده میکنم بشین توش بهتر میشی
درد پشتم واقعا غیر قابل تحمل بود
اراز اومد بیرون کمکم کرد برم توحمام ملافه رو محکم دورم پیچیدم و به اراز گفتم
-...میشه بری بیرون؟
+...نمیخوای کمکت کنم؟

-...نه خودم میتونم
درو که بست نشستم توآب
پشتم میسوخت اما یکم که گذشت بهتر شدم
داشتم حوله رو میپوشیدم

صدای حرف زدن اراز رو شنیدم
گوشمو به در نزدیک کردم و شنیدم که گفت
"...نمیتونم بیشتراز این پیش برم....ولی تا اون موقع امادش میکنم..."

توکانال وی آی پی  رسیدیم به پارت 232 اگه توام دوست داری پارتهای بیشتری بخونی همین الان به آیدی زیر پیام بده و فقط با37 تومان عضو کانال وی آی پی شو
@sjo_sara
2.1K views08:25
باز کردن / نظر دهید
2023-05-19 10:35:00 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۵
خیلی دلم میخواست بدونم چی میگن که نمینونه جلو من حرف بزنه

باقی میز رو چیدم و منتظر اراز موندم
یکم مکالمش طولانی شد و بالاخره از اتاق اومد بیرون

روبروم نشست و گفت
-...بخور تاسرد نشده ...نگین هم سلامتو رسوند

+...سلامت باشه داشتی با نگین حرف میزدی؟
-...نه باشهرام حرف میزدم نگین فقط اومد سلام تورو رسوند
+...اها

-...داشتیم برای مهمونی هماهنگ میکردیم
هربار اسم مهمونی میومد من یجوری میشدم برای همین دیگه در موردش نپرسیدم

بعد از ناهار پیش هم نشسته بودیم
اراز دستشو دورم انداخت و گفت
-....یادته وقتی چت میکردیم بهت گفتم یبار باید چشماتو ببندم و این مدل رابطه رو باهات تجربه کنم

فقط سر تکون دادم
اراز اروم هلم داد روی کاناپه خوابیدم خودشم اومد روم و گفت
-...خب امروز میخوام امتحانش کنیم

+...ولی من امادگیشو ندارم
زیر گلومو بوسید و من بی اختیار چشمامو بستم

باصدای ارومی زیر گوشم گفت
-...قول میدم بهت خوش بگذره

انقدر ریز و نرم همه جام رو بوسید و باهام حرف زد تا راضی شدم
اما قرار شد هرجا نتونستم تمومش کنیم

رفتیم تواتاق لامپارو خاموش کرد یه چشم بند مشکی روی چشمام بست و شروع به باز کردن دکمهام کرد

قلبم تندتر از همیشه میکوبید
هرجاییمو که لمس میکرد حسش برام هزار برابر شده بود
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
2.6K views07:35
باز کردن / نظر دهید
2023-05-18 11:07:55 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۴
-...هنوز خوابی؟
+...اره صبخ کلاسم کنسل شد خوابیدم

-...فردا چطور؟
+...نمیدونم باید برناممو چک کنم
-...بیا ببینمت

نمیفهمیدم این همه عجله برای چیه؟!!
+...باشه

خدافظی کردم و گوشیو قطع کردم ... برنامه ی فردامو چک کردم وقت خالی داشتم

ب ارازپیام دادم و گفتم سه چهارساعت وقت خالی دارم
قرار شد برم خونش و همو ببینیم
اراز پیام دادو نوشت

"...خیلی خواستنی بودی دلم میخواد خیلی زود دوباره ببینمت..."

من فقط نوشتم منم
اما در اصل انقد استرس داشتم که چیز جدیدی ازم بخواد که لذته اصلا به چشم نمیومد

اون روز کامل خونه موندم و جایی نرفتم اراز هم چند بار زنگ زدو حرف زدیم
یکم کارای عقب مونده داشتم انجام دادم
صبح تاظهر باز کلاس داشتم

اراز پیام داد گفت ناهار گرفتم اونجا چیزی نخور
منم بعد کلاس سریع یه ماشین گرفتم و رفتم خونه ی اراز

اراز اومد جلو و خیلی گرم ازم استقبال کرد
مانتو کیفمو ازم گرفت و گفت

-...تاتو یه آبی به دست و صورتت بزنی منم غذارو کشیدم که بخوریم
+...باش

تو سرویس خودمو مرتب کردم و برگشتم پیش اراز
داشت با گوشی حرف میزد

اشاره کرد بشینم و خودشم طبق معمول رفت تواتاق حرف بزنه
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
2.8K viewsedited  08:07
باز کردن / نظر دهید
2023-05-17 11:11:34 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۳
امامشکل این بود که اراز بیشترازاین میخواست و من اصلا امادگیشو نداشتم حتی نمیخواستم بهش فکر کنم

کل مسیر اراز دستمو گرفته بود و نوازش میکرد
اما من توسرم پراز فکر بود

اراز منو همون جای قبلی پیاده کرد و رفتم خونه
اصراری نمیکرد که ادرس خونمونو بهش بدم منم که از خدام بود

یه لباس پوشیدم که یقش بالا باشه و رفتم پایین پیش بقیه نشستم
مامان نگام کردو گفت
-...چه عجب توچند وقته فعال شدی از اتاقت دل کندی

چشمی چرخوندم و چیزی نگفتم
مامان عادت داشت همیشع به من گیر بده چون من مثل سودا جواب تواستینم نداشتم بهش بدم

همیشه سکوت میکردم
اگه جایی میرفتم یچیزی میگفت و اگه نمیرفتمم داعم میخواست غر بزنه
سبحان نشست کنارم واز دست مامان نجاتم داد

یکم دیگه نشستم و بعدم برای خواب همگی رفتیم اتاقامون
گوشیمو چک کردم
اراز پیام داده بود و نوشته بود کی تایمم خالیه که دوباره همو ببینیم

هم دلم میخواست حس امروز رو دوباره تجربه کنم
هم میترسیدم بیشتر پیش بره
نوشتم نمیدونم هنوز مسخص نیست
آف شدم و خوابیدم

صبح که بیدار شدم دوستم زنگ زدو گفت کلاس امروز کنسل شده
انقدر خسته بودم که دوباره خوابیدم
باصدای زنگ گوشیم بیدار شدم

تماسو وصل کردم اراز با شنیدن صدای خوابالودم گفت
-...هنوز خوابی؟
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
1.4K views08:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 10:37:23 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۲
+...ساعت چنده؟دیرم نشه
-...هنوز وقت هست

نگاهه خیرشو روی خودم حس کردم به خودم نگاه کردم و با دیدن یه کبودی بزرگ بالای سینم هینی گفتم

اراز با یه نیشخند نگام کردو گفت
-...من که گفتم قراره هرچی گفتم و اجرا کنم

ماخیلی حرف زده بودیم و کاری که امروز کردیم یکی از کوچکترین کارایی بود که اراز در موردش گفته بود
لب گزیدم و گفتم

+...ولی من نمیخوام بیشترازاین پیش برم
اراز گونمو بوسید از روی تخت بلند شد
از تواینه نگام مرد چشمکی بهم زدو گفت
-...یواش پیش میریم توام خوشت میاد

الان انرژی کل کل کردن باهاش رو نداشتم
فقط سرتکون دادم
همون زیر پتو لباسامو پوشیدم
اراز باخنده گفت

-...من که همه چیو دیدم چرا خودتو خسته میکنی

یه اخم ریز کردم و لب زدم پررو
خودمو مرتب کردم
لباس پوشیدم اراز یه لیوان بهم دادو گفت

-...اینو بخور انرژیتو برمیگردونه

ازش گرفتم و تشکرکردم
سوار ماشین شدیم یکم رقتیم و اراز گفت
-...خب خوش گذشت بهت؟

خجالت میکشیدم در موردش حرف بزنم اما ارازی که من میشناختم تا تمام حسایی که داشتم و تک به تک اززیر زبونم نمیکشید بیرون اروم نمیگرفت

برای همین گفتم
+...آره

واقعیت هم همین بود اذیت نشده بودم...یه حس متفاوت رو تجربه کردم و اگه میخواسنم با خودم صادق باشم حاضر بودم دوباره امتحانش کنم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
2.6K views07:37
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 23:44:12 سلام دوستان . بخاطر درخواست شما روی چندتا رمان #کامل_شده زیر تخفیف گذاشتیم
اما مدت محدود.
روی لینک هر رمان بزنید خلاصه و عیار سنج میاد. برای خرید رمان ها به ای دی ادمین پیام بدین
@ng786f

فایل کامل #مردی_پشت_نقاب ( #معشوقه_سایه ) به قلم ساحل و پرستو به قیمت 40 هزارتومن با تخفیف 30 تومن برای
https://t.me/mynovelsell/1872

#حریر و حرارت به قلم بنفشه و رعنا 50 تومن با تخفیف ۳۵ تومن میشه
https://t.me/mynovelsell/1965

#ال_آی از پرستو.س 50 تومن با تخفیف ۴۰ تومن
https://t.me/mynovelsell/1130

منشی اغواگر ، #رئیس_پردردسر از ساحل 35 تومن با تخفیف ۲۵ تومن
https://t.me/mynovelsell/1212

#نگاریسم #دختری_با_قلب_زرد #زرنگار به قلم نگار 35 تومن با تخفیف ۲۵ تومن
https://t.me/mynovelsell/1888

#عطر_شقایق به قلم آرام و نگار فایل کامل 45 تومن با تخفیف ۳۵
https://t.me/mynovelsell/1906
800 views20:44
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 11:00:33 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۱
فقط داشت لذت میبرد
بوسهاش اززیر گوشم رسید بالای سینم
توهمون حال کمر شلوارمو باز کرد

دستش از کمر شلوارم رد شد و من دیگه از لذت رو زمین نبودم
فقط لذت بود و لذت....

صدام توکل اتاق پیچیده بود
بین دستای اراز حتی یلحظه هم مغزم کار نمیکود که بخوام جلوشو بگیرم

نمیدونم چند بار به اوج رسیدم اراز نفس نفس زنان کنارم دراز کشید و منو کشید توبغلش
هنوز باورم نمیشد چیو تجربه کردم
پتو رو کشیدم روی بدن لختم..ـ

اراز بغلم کردواروم گفت

-...خوبی؟ چیزی میخوای برات بیارم
من هنوز هنگ بودم فقط لب زدم نه
باورم نمیشد اینی که الان لخت زیر پتو هست منم

اون لحظه خیلی حس خوبی داشتم
اماالان
گیج و گنگ بودم

اراز صدام کرد من فقط نگاش کردم صداش توسرم میپیچد اما نمیتونستم جوابشو بدم
تکونم داد اما بازم هیچی....

حس میکردم دارم از حال میرم سریع بلند شد
یه مایع شیرین بین لبام ریخت یکم خوردم
حالم بهتر شد
اراز نگران گفت

-...چت شد؟ خوبی؟
+...خوبم...نمیدونم

پتورو محکم دورم نگه داشتم
اراز فقط یه شلوارک پاش بود
+...ساعت چنده؟دیرم نشه
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
3.1K views08:00
باز کردن / نظر دهید
2023-05-12 11:05:49 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۱۰۰
باهم غذا خوردیم
اراز گفت بیا بریم بخوابیم
خیلی عادی رفتار میکرد

اما من همش حرفایی که دفعه قبل بهم گفته بود میومد توسرم
هم استرس داشتم هم مشتاق بودم

دستمو کشید کنارش دراز کشیدم از پشت بغلم کردو گفت
-...یکم بخوابیم

بعدم یه بوسه ریز پشت گردنم زد و بدون اینکه کار دیگه ای بکنه خوابید
یکم گذشت
انگار واقعا کاری باهام نداشت

منم یکم ریلکس تر شدم چشامو بستم و خوابم برد
با حس گرمای دستی روی کمرم چشمامو باز کردم خوابالود بودم و نمیفهمیدم کجام و داره چی میشه...

بوسه ریزی زیر گوشم زده شدو هوشیار تر شدم
توجام چرخیدم و با دیدن اراز همه چی یادم اومد

باصدای گرفته ای گفتم
+...چقد خوابیدیم؟
بالای سینمو بوسیدو گفت
-...یک ساعت حدودا

خواستم بلند شد اما نذاشت خودش اومد روم و گفت
-...خب خستگیمونم دررفت حالا وقت چیه؟
سعی کردم خودمو عادی نشون بدم و صدام نلرزه

مثل خودش گفتم
+...وقت چیه؟
-...وقت اینکه تورو بخورم

بهم مهلت نداد و لبامو شکار کرد
چشمام بسته شدو منم همراهیش کردم
این دفعه دیگه اصلا مکث نکرد

تیشرتمو بیرون آورد و ازم جدا شد
انقدر غرق لذت بودم که ذهنم دیگه کار نمیکرد
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
2.2K views08:05
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 20:52:32
رمان انتهاج


به قلم بنفشه و رعنا


خلاصه
این رمان با پایان خوش برگرفته از واقعیت هست و راوی داستان، نیکو ، دختری که تو سن کم با پسر خاله ی دوستش که یه دندونپزشک سرشناس هست آشنا میشه و بخاطر علاقه ی طرف مقابل و پدر و مادرش به این مرد خیلی زود این آشنایی به ازدواج ختم میشه اما ازدواجی که تازه شروع طوفان هاست...
نیکو بحاطر نقد های مداوم همسرش، هر روز و هر شب تلاش میکنه تا بهتر باشه اما درست زمانی که فکر میکنه به نقطه خوبی رسیده، همسرش رو با دوست صمیمی خودش رو تختخواب پیدا میکنه و باور هاش زیر و رو میشه، حالا دیگه نیکو نمیخواد یه بازنده باشه، هرچقدر هم این مسیر سخت باشه...


عاشقانه، طنز، اجتماعی، خانوادگی، رئال


ادامه این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 61 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین.
***
رمان هنوز کامل نیست و ادامه آن با آپدیت های هفتگی کامل خواهد شد.


نصب رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها :
https://baghstore.net/app/
974 views17:52
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 16:43:04 شروع رمان #کاژه روایت واقعی باپایان خوش به قلم سارا.ص
#۹۹
-...میخوای یه دوش بگیری؟
موهامو تازه شسته بودم اما دلم میخواست بدنمو اب بگیرم
+...آره اگه ممکنه

-...اول غذا بخوریم یا دوش بگیری؟
+...اگه ممکنه دوش بگیرم
-...باشه توبرو من برات حوله میارم
+...‌مرسی

لباسامو بیرون آوردم در حمام رو از داخل قفل کردم و بدنمو اب گرفتم
چند تا تقه به در حمام خورد و اراز گفت
-...‌حوله تو کمد سفید سمت راستت هست میتونی برداری تمیزه

بلند گفتم
‌+...باشه مرسی
یه حوله ی تنی سفید رنگ بود خودمو خشک کردم حوله رو پوشیدم و اومدم بیرون
اراز روی تختی که دقیقا روبروی حمام بود دراز کشیده بود

بند حوله رو محکمتر کردم و گفتم
+...مرسی سرحال شدم واقعا
-...یکی از لباسای خودمو برات گذاشتم میتونی بپوشی

سرتکون دادم جلوی آینه نشستم و بافت موهامو باز کردم
تمام مدت اراز از تواینه داشت نگام میکرد موهامو ریختم پشت سرم

نمیدونستم چطوری ب اراز بگم بره بیرون از اتاق که بتونم لباس عوض کنم
برای همین منم لباسایی ک برام گذاشته بود رو برداشتم و رفتم توحمام

تیشرتشو پوشیدم اما شلوارش برام خیلی بزرگ بود و همون شلوار جین خودمو پوشیدم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #کاژه رو سرچ کنید
https://t.me/BaghStore_app/693
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید
https://t.me/BaghStore_app/709


Join t.me/saraa_novell
2.5K views13:43
باز کردن / نظر دهید