2021-07-23 13:10:53
سیمیاگری
#جستار_فلسفی_۷۱
پایه و بنیادِ انسانیت و فردیت ما چیست؟ (۱)
#فلسفه_و _زندگی
هر جوابی به این سوال بدهیم در قدم اول، با آن میتوانیم نقطهی اتکا و جایگاهمان را برای شروع تحقیق و مطالعهی سیر تفکر فلسفی خودمان پیدا کنیم؛ و اما از طرفی چون نمیدانیم کجا باید دنبال جواب بگردیم، چنین جوابی در قدم دوم، به ما کمک میکند تا حدودی به یک «روش و شیوه»ی فلسفی برای تحقیق و مطالعه برسیم و با آن به توصیف نقاط عطف تاریخی بپردازیم و روی «زمینه»های جداگانه و متفاوتی تامل کنیم که به رشد و توسعهی «فلسفه» درغرب، و ایستاییِ آن در جامعهی خودمان منجر شده است
.
ممکن است بپرسید: مطالعهی سیر تفکر فلسفی خودمان و به طور کلی «فلسفه» چه فایدهای دارد؟ شاید بتوان این جواب را داد که با «فهم نحوهی سیر تفکر فلسفی»مان میتوانیم به نگاه کلانِ خاص و متناسب با عصر امروز برسیم. و فقط با چنین نگاهی از شرّ قفسِ زمانه، و غل و زنجیر آزاد میشویم، بنابراین «رهاییبخشی»، مهمترین فایدهی فلسفه است
.
اما به سوال اصلی برگردیم اگر بخواهیم با تکیه بر یکی از جریانهای فلسفیِ مهم امروز به آن جواب بدهیم؛ باید بگوییم که اساس و ریشهی آدمیت و فردیت ما «
زبانِ» ماست. اما چرا و چهطور؟
#براین_مگی در مقدمهی گفتوگو با #جان_سرل میگوید به باور برخی فیلسوفان؛ آنچیزی که ما را قادر میکند که به راههای موجود با دنیا رابطه برقرار کنیم بیش از هر چیز، توان «تفکرِ انتزاعیِ» ماست و امکانِ آن را «زبان» فراهم میکند، ما از طریقِ اکتساب زبان، «خویشتنی» پیدا میکنیم و «خود» میشویم. بنابراین «زبان» پایه و بنیادِ آدمیت و فردیت ماست. جان سرل، «زبان» را محور فلسفه میداند و میگوید؛ فلسفه به معنایی، تحقیقی بسیار مهم است و برخلاف تصور رایج، تجربههای ما از جهانی مستقل از زبان بهدست نمیآیند، بلکه مفاهیم و مقولات زبانی به شکل دادنِ تجربهی ما از جهان، کمک میکنند.
اما اگر «فلسفه» یک تحقیق مهم باشد و «زبان» اساسِ تفکر انتزاعی و بنیادِ آدمیت و فردیت ما، فلسفهورزی روی «زبان» به چه معناست و چه طور میتوان با آن، سیر تفکر فلسفیِ یک جامعه را مطالعه کرد؟
جان سرل میگوید؛ «زبان» و «زندگی» و فعالیتهایمان را باید در تعامل و تداخل با هم ببینیم و روی این موضوع که در اصل دیدگاه و رأی #ویتگنشتاین است تاکید زیادی میکند، این که:
«زبان» را باید به عنوان شکلی از رفتارِ انسانی و «شکلی از زندگی» مطالعه و بررسی کرد.
از این رو، مفهوم ما از «واقعیت و آنچه هست» بر محور مقولات لفظی و زبانی ما شکل میگیرد، بنابراین فلسفهورزی روی «زبان» به معنیِ تحقیق در ساختارِ تجربهی ما از زندگی است؛ در شقوق و شئون مختلفِ زیستنِ زندگی یا حتی «بودن».
اما «زبان» دقیقا به چه معنا بنیادِ تفکر انتزاعی، فردیت و آدمیت ماست؟
به همان معناکه، _البته با تکیه بر ویتگنشتاین_«زبان» شکلی از رفتارِ انسانی و «شکلی از زندگی» ماست. پس مشخص است تحقیق فلسفی روی آن، یعنی چه. بررسی آن، یعنی تحقیق روی زندگی خاصِ روابط جمعی و خویشتنِ فردی خودمان. افلاطون از قول سقراط گفته است: زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد!
بنابراین هدف از تحقیقِ فلسفی روی «زبان»، بررسی و مطالعهی «شکل زندگیِ» داده شده و روابط پیچیدهی درون آن است و «زبانِ» عجین با آن، که با نقش محوری، در حال شکل دادن به تجربه، هویتِجمعی و فردیت ماست. اما این تحقیق و مطالعه را از کجا شروع کنیم؟
از مفروضاتِ پذیرفته شده و پیشفرضهایی که بدون تحقیق، پنداشتهایم درستاند!
@simiagari
666 viewsedited 10:10