آدرس کانال:
دسته بندی ها:
روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین:
4.00K
توضیحات از کانال
من روانپزشک هستم. قسمتهایی از كتابهایی كه میخوانم را همرسان میکنم و برايشان پینوشت مینويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
2
1 stars
0
آخرین پیام ها 8
2022-06-16 16:19:57
گاراژدارها با آستین های تازده. دلالها، با سر و وضع تمیز و مرتب؛ اما مرگبار، با چشمانی ریز و مصمم در جستوجوی ذرهای ضعف در خریداران...
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: دلالها هرچقدر لباسشون شیکتر و مرتبتر باشه و هرچی بیشتر کفش براق و نوکتیزشون واکسزدهتر باشه، و هرچی بیشتر ساعت برندشون رو از آستین بیرون بندازن چندشترن. من اگه یک روزی شغلمو عوض کردمو رفتم تو کار بنگاه معاملاتی لباس ساده میپوشم. من قویا حدسم اینه که این پوشش فاخر و جینگول مینگول بنگاهیها قدیمی شده و بهتره به چندشیت این نوع پوشش آگاه باشن.
@hafezbajoghli
173 viewsHafez, 13:19
2022-06-15 20:57:20
جود گفت: «یه بابایی تو مک آلیستر هست، حبس ابدی. تمام مدت مشغول کتاب خوندنه. منشی رییس زندونه، براش نامه و از این قبیل چیزا مینویسه. این بابا تا دلت بخواد باهوشه، کتابای حقوق میخونه و یه عالمه چیز دیگه. خب، من یه بار باهاش حرف زدم، چون یارو اهل کتاب خوندنه دیگه. خودش میگفت، کتاب خوندن هیچ فایدهای نداره. میگفت تا حالا همه چیزو راجع به زندونا خونده، چه زندونای حالا و چه زندونای قدیم؛ میگفت حالا چیزا کمتر با عقلش جور درمیآد تا اون موقعی که هنوز دست به کتاب نزده بود. میگفت رسم روزگار از قدیم همین بوده و تا ابدم همینه و هیشکی نه میتونه متوقفش کنه و نه اون قدر ازش سردربیاره که بتونه عوضش کنه. می گفت محض رضای خدا دربارهی رسم روزگار کتاب نخونید، چون هرچی بیشتر بخونید، بیشتر گیج میشید و کمتر برای کسایی که تو دم و دستگاه حکومت و دولت کار میکنن، احترام قایل میشید.» مولی گفت: «من همین جوریش هم قد یه ارزن براشون احترام قایل نیستم...»
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
259 viewsHafez, 17:57
2022-06-15 20:51:44
[جود] وقتی نشست، ادامه داد: «چیزی که خیلی اذیتم میکرد، این بود که اون اتفاق به هیچ وجه با عقل جور درنمیاومد. اگه صاعقه بزنه یه گاوو بکشه یا مثلا سیل بیاد، کسی دنبال دلیل و منطق نمیگرده. با خودش میگه، رسم روزگار همینه دیگه؛ اما وقتی یه عده میگیرنت و چهارسال آزگار حبست میکنن، باید یه معنیای برات داشته باشه. آدما باید به اتفاقهایی که براشون میفته فکر کنن. اونا منو انداختن اون تو و برای چهارسال [تو زندان] نگهم داشتن و بهم غذا دادن. مجازات یا باید جوری باشه که بهت بفهمونه دیگه نباید اون کارو بکنی، یا جوری تنبیهت کنه که دیگه از ترست اون کارو نکنی.» لحظهای درنگ کرد. - اما اگه هرب یا هر کس دیگهای دوباره بخواد بیاد سراغم، من بازم همون کارو می کنم... قبل از اون که بهش فکر کنم. به خصوص اگه مست باشم و وقتی یه چیزی این قدر بی معنیه... آدمو نگران میکنه.
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
247 viewsHafez, 17:51
2022-06-15 20:30:39
کیسی [کشیش سابق] : «آره، تو بهتره حرف بزنی. گاهی وقتا یه آدم غمگین میتونه غمو از توی دهنش بریزه بیرون. گاهی وقتا کسی که قصد کشتن کسی رو داره، میتونه میل به قتلو از دهنش بریزه بیرون و دیگه دستشو به خون آلوده نکنه...»
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: چقدر جادوی کلام را قشنگ توضیح داده. هر چیزی وقتی به گفتن میاد، از شدت هیجانیش کم میشه. بهترین راه برای کم کردن خشم و غم و ترس و سوگ و ... حرف زدن در موردشونه. همین که این احساسات را تبدیل به واژهها بکنید، در جا و معجزهوار از شدتشون کم میشه.
@hafezbajoghli
1.3K viewsHafez, 17:30
2022-06-15 20:19:50
کیسی [کشیش سابق] آهسته گفت: «باید اون کسایی که به جاده زدنو ببینم. یه حسی بهم میگه باید ببینمشون. اونا به کمک نیاز دارن و هیچ موعظهای نمیتونه به دادشون برسه. وقتی زندگیشون شبیه زندهها نیست، بهشون امید به بهشت بدم؟! از روح القدس براشون بگم؟! در حالی که روح خودشون سقوط کرده و ماتم گرفته؟ اونا به کمک نیاز دارن. باید یکی زنده نگهشون داره، قبل از اون که بمیرن.»
(خوشههای خشم، ستاین بک،اسکندری)
@hafezbajoghli
236 viewsHafez, 17:19
2022-06-15 19:17:56
من یه کشفی کردم!
دنیا هتل ۳ ستاره است! اونایی که کمالگرا هستن، مثل کسانی هستن که وارد هتل ۳ ستاره شدن، ولی انتظار سرویس دهی و برخورد پرسنل متناسب با هتل ۵ ستاره را دارن. آقا جان دنیا یک هتل ۳ ستاره است! همینه که هست! اگه مناسب سلیقهتون نیست، چک اوت کنید، یعنی جمع کنید برید!
@hafezbajoghli
254 viewsHafez, 16:17
2022-06-14 22:04:07
جود گلویش را صاف کرد. فک کنم وقتشه دیگه [کباب خرگوش را] بخوریمش. مولی با کج خلقی گفت: «بذار خوب مغزپخت بشه، رنگش قهوهای بشه، اصلا بذار سیاه بشه. من میخوام حرف بزنم. خیلی وقته با کسی حرف نزدم. اگه عقلمو از دست داده باشم... اگه عقلمو از دست داده باشم، دیگه همه چی تمومه. مثل یه روح قبرستون که شبا میره سراغ خونه ی همسایهها....
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: من میخوام حرف بزنم..... یکی از جدیترین نیازهای انسان.
@hafezbajoghli
302 viewsHafez, 19:04
2022-06-14 21:18:16
کیسی گفت: «آدم به محل زندگیش عادت میکنه، دل کندن ازش سخت میشه. آدم به یه طرز فکرم عادت میکنه، ول کردن اونم سخته. من دیگه واعظ نیستم؛ ولی بیشتر وقت ها بیاختیار دست به دعا برمیدارم، بدون این که به کاری که دارم میکنم فکر کنم.»
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: مثل اینکه واقعا همین طوره. ولی واقعا این یکی از مسخرهترین نیاز های انسانه. هیچ گوسالهای به طویلهش تعصب نداره و همیشه اگه یه چراگاه سبزتر پیدا کنه یک لحظه دلبستگی به چراگاهی که توش زندگی میکنه مانع حرکتش به سمت چراگاه بهتر نمیشه. همهی حیوانات دلبستگی بین فردی مخصوصا در رابطهی مادر و فرزندی دارن ولی ظاهرا دلبستگی مکانی، دست کم با این شدت زیاد و فجیع، فقط مخصوص انسانه. دلبستگی به بتون و آجر و میلگرد و تیرآهن!!!! اونهم با این وضعیت جادهها و ساختمانهایی که ماداریم! به خونههایی که با یه زلزلهی ۴ ریشتری میریزن، و چه بسا خود به خود یه هویی میریزن، خیلی مسخرهس که آدم دلبستگی و نوستالژی و این حسهای مزخرف داشته باشه!
@hafezbajoghli
329 viewsHafez, edited 18:18
2022-06-14 20:50:04
[جود]: آخه خونوادم چه طور به این راحتی گذاشتن رفتن؟» -[مولی]: خب، اون یارو که از طرف بانک اومده بود، به شیرینی کیک حرف میزد. هی میگفت: «شما ناچارید از این جا برید، به خدا من بی تقصیرم.» من ازش پرسیدم: پس بگو تقصیر کیه؟ میرم با کله میخوابونم تو صورتش.» طرف گفت: «شاونی کن و شرکت دام و طیور. من فقط دستوراتو اجرا میکنم.» من گفتم: «شاونی کن و شرکت دام و طیور کیه؟» یارو گفت: «کسی نیست. اسم یه شرکته.» خلاصه آدم دیوونه میشد. هیشکی نبود که بتونی براش کمین بذاری. بیشتر اهالی اونقدر حرص و جوش زدن که دیگه خسته شدن...
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: یکی از دستاوردهای دنیای مدرن اختراع شخصیتهایی به اسم "شخصیت حقوقی" است. شما به عنوان یک "شخصیت حقوقی" هر کاری بکنید، شخصا مسوولیتی ندارید. مسوولیت شما را "شرکت" بر عهده میگیرد!! حالا کسی تنش میخاره بره از "شرکت" شکایت کنه، بره از بانک شکایت کنه، بره از اداره مالیات شکایت کنه!!!! اصلا کسی نیست که بشه یقهش رو گرفت! واقعا شخصیتهای حقوقی هیولاهای عجیبین. شخصیت حقیقی را دست کم میشه یه فحشی بهش داد.
@hafezbajoghli
269 viewsHafez, 17:50
2022-06-14 20:35:35
جود گفت: «واسه چی دارن ملتو بیرون میکنن؟» -[مولی]: اوه، خیلی در موردش حرف زدن. میدونی که چند سال اخیر چه اوضاعی داشتیم. گرد و غبار بلند شد و همه چیو از بین برد و مردم حتا نتونستن قد کون مورچه محصول برداشت کنن. همه مجبورشدن خواروبار نسیه بردارن. میدونی که چه اوضاعی میشه. خب، صاحبای زمین می گن: «دیگه پولمون نمی رسه بخوایم مستأجر تو زمین نگه داریم.» و همین طور میگن: «سهمی که مساقات چیا از محصول برمیدارن، اندازهی سودمونه.» و بازم میگن: «اگه تموم زمینامونو بچسبونیم به هم، بازم نمیتونیم خرجشو دربیاریم.» خلاصه همهی مستأجرا رو با تراکتور از زمینا بیرون کردن. همه به جز من! و به خدا قسم که اگه بذارم از این جا برم. تامی تو منو میشناسی. تمام عمرت منو میشناختی جود گفت: «آره که میشناسم. همهی عمرم.» - [مولی]: خب، پس میدونی که من خر نیستم. میدونم که این زمین، همچین خوبم نیست. به هیچ دردی نمیخوره به جز چرای دام. نباید اونقدر شخمش میزدن. حالام که تا خِرتِلاق توش پنبه کاشتن. اگه بهم نگفته بودن باید از این جا برم، شک نکن الان داشتم تو کالیفرنیا انگور میخوردم و هروقت دلم میخواست، میرفتم پرتقال چینی؛ ولی اون مادر فلانا بهم گفتن که باید از این جا بلند شم، خدایا! وقتی بهت میگن باید بری... خب نمیتونی بگی باشه و بری.
(خوشههای خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
264 viewsHafez, 17:35