Get Mystery Box with random crypto!

یادداشت‌های یک روانپزشک

لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک ی
لوگوی کانال تلگرام hafezbajoghli — یادداشت‌های یک روانپزشک
آدرس کانال: @hafezbajoghli
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 4.00K
توضیحات از کانال

من روانپزشک هستم. قسمت‌هایی از كتاب‌هایی كه می‌خوانم را همرسان می‌کنم و براي‌شان پی‌نوشت می‌نويسم. تلفن تماس برای گرفتن نوبت آنلاین
09120743890
@HafezB

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2022-06-21 00:08:01 مادر رو به تام گفت: «تام، امیدوارم اوضاع توی کالیفرنیا رو به راه باشه.» تام برگشت و به او نگاه کرد. - چی باعث می‌شه فکر کنی که غیر از اینه؟ - خب، هیچی. راستش یه جورایی خیلی هم خوب به نظر میآد. اون بچه‌های آگهی پخش کنو دیدم که از این جا رد می‌شدن، از قرار معلوم اون جا کار زیاد هست، با دستمزدای بالا؛ تو روزنامه دیدم نوشته بود که اون‌جا به کارگرای زیادی واسه چیدن انگور و پرتقال و هلو نیاز دارن. باید کار خوبی باشه تام، هلوچینی رو می‌گم. حتا اگه نذارن از اونایی که می چینی بخوری، هر از گاه می‌تونی یکیشونو کش بری و تازه کار کردن زیر درختا- زیر سایه – باید خیلی راحت باشه. وقتی چیزی زیادی خوبه، من ترس برم میداره. من دلم خیلی به این قضیه روشن نیست.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
214 viewsHafez, 21:08
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 23:59:07 ناگهان اضطراب به جان همه افتاد. - باید هرچه زودتر راه بیفتیم. نمی‌تونیم صبر کنیم. نمی‌تونیم صبر کنیم. تمام اثاثیه را توی حیاط جمع کرده و آتش زدند. در آن جا ایستادند و سوختن آن‌ها را تماشا کردند و بعد، دیوانه وار ماشین‌ها را بار زده، به راه افتادند و در میان گرد و غبار جاده پیش رفتند. پس از رفتن ماشین‌های بارخورده، برای مدتی مدید، غبار به شکل شناور در هوا باقی ماند.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: توصیه‌ی من به اون‌هایی که می‌خوان مهاجرت کنن اینه که از همون اول که تصمیم به مهاجرت گرفتید شروع کنید اشیایی که به شکلی براتون خاطره دارن یا مهم هستن را یواش یواش بسوزونید! همه‌ی اینا توی دو تا چمدون جا نمی‌شن! وقتی دارید چمدون می‌بندید به اندازه‌ی کافی موضوع برای غصه‌خوردن دارید. بهتره سوزوندنی‌ها را زودتر سوزونده باشید.
@hafezbajoghli
207 viewsHafez, 20:59
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 23:03:23 فکر می‌کنی بشه این سگ چینی رو با خودمون ببریم؟ عمه سیدی از بازار سنت لویس خریده بودش. ببین؟ روش هم نوشته. نه، فکر نکنم. این نامه رو هم برادرم درست روز قبل از مردنش نوشت. اینم یک کلاهه، مال اون قدیما. این پرها... هیچ وقت به کارم نیومدن. نه، جا نداریم. - چه طور می‌تونیم بدون اسباب و وسایلمون زندگی کنیم؟ چه طور می‌تونیم بدون داشتن گذشته‌مون خودمونو بشناسیم؟
- نه، ولشون کن. بسوزونشون. آن‌ها نشستند، به اسباب و زار و زندگی‌شان نگاه کردند و نقش‌شان را در خاطره‌شان سوزاندند. چه طور می‌شود جایی زندگی کرد که ندانی بیرون در، زمین و طبیعت به چه شکل است؟ چه طور می‌شود نیمه‌های شب از خواب برخاست... و فهمید که درخت بید مجنون دیگر آن جا نیست؟ آیا می‌توانی بدون درخت بید مجنون زندگی کنی؟ خب، نه، معلوم است که نمی‌شود. درخت بید مجنون، خود توست....
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: این پست را اونایی خوب می‌فهمن که کل زندگی‌شون، خاطرات‌شون، گذشته‌شون و همه‌ی هویت‌شون را چپوندن توی دو تا چمدون و جلای وطن کردن. وای به حال نسلی که رفتنش درد باشد و ماندنش درد! یکی از دیگری دردناک‌تر.
@hafezbajoghli
308 viewsHafez, 20:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-20 22:54:03 تمام لباسا رو بردار و... تفنگ؟ بدون تفنگ که نمی‌شه به بیابون زد. وقتی کفش و لباس و غذا و حتا امیدت از دست رفته، باید تفنگو نگه داشت. وقتی بابابزرگ اومد این جا... داستانشو برات گفته بودم؟.. با خودش نمک، فلفل و تفنگ داشت و دیگه هیچ چی.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
249 viewsHafez, 19:54
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 23:17:53 شاید بتونیم از نو شروع کنیم؛ تو سرزمین جدید و غنی؛ تو کالیفرنیا، اون‌جایی که درختا میوه می‌دن. از نو شروع می‌کنیم.- اما تو نمی‌تونی از نو شروع کنی. تنها یه بچه می‌تونه از نو شروع کنه. من و تو هرچی که هستیم، همینه. ما یه خشم لحظه‌ای و هزار هزار تصویر هستیم. ما این زمینا... این زمینای سرخ هستیم؛ ما سال‌های سیلاب، سال‌های شن روان و سال‌های خشک سالی هستیم. ما نمی‌تونیم از نو شروع کنیم. رنج و تلخی ای که به اون آشغال خر فروختیم، مال اون شد؛ اما هنوز مال خودمون هم هست و ما همون لحظه‌ای هستیم که زمین دارها بهمون گفتن که باید بریم و همون لحظه‌ای که تراکتور، خونمونو کوبید. ما همین چیزا هستیم، تا وقتی که بمیریم. تو کالیفرنیا یا هر جای دیگه... هر کدوممون یه طباله که یه رژه از درد و رنجو رهبری می کنه....
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
169 viewsHafez, edited  20:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 22:50:29 باشه بابا! برشون دار! زود برشون دار حضرت آقا! داری دختربچه‌ای رو می خری که موهای این اسبارو می‌بافت؛ روبان سرخودشو باز می‌کرد تا ازش پاپیون درست کنه، همون که اون گوشه وایستاده، سرشو کج کرده و لپشو به پوزه‌ی نرم اسبا می‌ماله. تو داری سال‌ها کار و زحمت و رنج و مشقت زیر تیغ آفتابو می‌خری؛ تو غصه‌ای رو می‌خری که زبون بسته است؛ اما خوب نگاهش کن حضرت آقا. یه جایزه‌ی ویژه هم هست که همراه این تل آشغال و اون دوتا اسب کهر تقدیم حضورت می‌شه و خیلی هم قشنگه - یه بسته درد و رنج و اوقات تلخی که عاقبت یه روزی، تو خونت رشد کنه و گل بده. ما می‌تونستیم زندگیتونو نجات بدیم؛ اما شماها مارو از ریشه زدید، خیلی زود ریشه‌ی شما رو هم می‌زنن و اون وقت دیگه ما نیستیم که به فریادتون برسیم. و مرد مستأجر به مزرعه بازگشت، پای پیاده، دست ها در جیب و کلاه روی صورت. بعضی از آن‌ها سر راه مشروبی خریدند و بالا انداختند تا شاید جای زخم شان سر شود؛ اما پس از نوشیدن، نه خندیدند و نه رقصیدند. حتا آواز نخواندند و گیتار به دست نگرفتند. پای پیاده به کشتزارهای خود بازگشتند، دستها در جيب، سرها به زیر انداخته و کفش ها خاک قرمز را به هوا پرتاب می کرد...
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
193 viewsHafez, 19:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 22:43:18 - خیلی خب، برشون دار، همه‌ی خرت و پرتا را بردار و در ازاش پنج دلار بهم بده. تو که فقط آت و آشغال نمی‌خری، داری زندگیای به آشغال کشیده شده رو می‌خری و هرچی بیشتر بخری، رنج بیشتری رو به جون می‌خری. گاوآهن می‌خری تا بچه‌های خودتو باهاش شخم بزنی، دستا و جونایی رو که زمانی روی اون گاوآهن گذاشته شده و شکمتو سیر می‌کردن، می‌خری. پنج دلار بده، چهار دلار کمه. نمی‌تونم با خودم بکشم برشون گردونم به مزرعه... خب، برشون دار و همون چهار دلارو بده؛ اما بهت اخطار می‌دم، داری چیزی رو می‌خری که عاقبت، بچه های خودت زیرش شخم می‌خورن و نمی‌تونی ببینی؛ نمی‌تونی ببینی. همه شونو بردار، در ازای چهار دلار. خب، حالا بگو ببینم، پای اون ارابه و اسبا چه قدر می‌دی؟
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
183 viewsHafez, 19:43
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 22:33:21 مردها دیگر رحمی در وجودشان احساس نمی‌کردند؛ چرا که گذشته‌ی آن‌ها به کلی تباه شده بود...

(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)

پ.ن: از کسی که گذشته‌ش تباه شده انتظار رحم نداشته باشید.
@hafezbajoghli
184 viewsHafez, 19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 17:56:19 تام گفت: «همین الانشم یه گوله آتیشی بابابزرگ.» - خب آره، یه جورایی هستم. منتها حالا به گرد پای جوونیام نمی‌رسم. بذار پام برسه به کالیفرنیا، اونجا هروقت دلم بخواد میرم پرتقال چینی؛ یا شایدم انگور، انگور چیزیه که من هیچ وقت ازش سیر نمی‌شم. پام که برسه اون جا یه خوشه ی... یا یه بوته‌ی - حالا هرچی - انگور ور می‌دارم و فشارش می‌دم رو صورتم تا آبش از رو چونم بریزه پایین.‌
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
پ.ن: چقدر سطح توق پایینی داشتن. وقتی رسیدم به این جمله که پدر بزرگ میگه "بذار پام برسه به کالیفرنیا" فکر کردم حالا می‌خواد چی کار بکنه و کجا‌ها را ببینه! پدربزرگ آرزوی کالیفرنیا رفتن را داره فقط به خاطر این‌که بتونه هر چقدر بخواد انگور بخوره! ستاین بک بد جوری با مثال‌هایی که می‌زنه با احساسات مخاطب بازی می‌کنه.
@hafezbajoghli
115 viewsHafez, 14:56
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 17:44:31 و من به فکر فرورفتم. با این تفاوت که فقط تفکر نبود؛ چیزی بود ژرف‌تر از تفکر. به این فکر می‌کردم که چه قدر مقدس و چه قدر با هم یکی هستیم و نوع بشر مقدسه، تنها وقتی که با هم متحده و واحده و ماهیتش وقتی تقدسشو از دست می‌ده که یک انسان فانی بی‌ارزش، خودسری برش داره و راه خودشو پیش بگیره، لگدپرونی کنه، بقیه رو دنبال خودش بکشه و جنگ و دعوا راه بندازه. همچین آدمایی هستن که تقدس رو از بین می‌برن؛ اما وقتی تمام نوع بشر با هم همکاری کنن، نه این که یکی برای یکی دیگه کار کنه؛ بلکه تک تکشون به کار وصل باشن... اونه که درسته و اونه که مقدسه. بعد به این فکر افتادم که اصلا نمی‌دونم که تعریفم از مقدس چیه.
(خوشه‌های خشم، ستاین بک، اسکندری)
@hafezbajoghli
131 viewsHafez, 14:44
باز کردن / نظر دهید