Get Mystery Box with random crypto!

راهیانه

لوگوی کانال تلگرام raahiane — راهیانه ر
لوگوی کانال تلگرام raahiane — راهیانه
آدرس کانال: @raahiane
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 1.62K
توضیحات از کانال

دوباره می‌نویسم.. چون زمزمه‌هایی در "راه"ی که زندگی است. زمزمه‌هایی از جنس ادای دِین به مردمانم. ایده‌نوشت‌های دانشجویی که جامعه‌شناسی می‌خواند.

Ratings & Reviews

1.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2022-08-16 10:08:43 خدای هادی خانیكی

(گزارشی از چند روز شیرازگردی یک بیمار سرطانی) یادداشت آرمان ذاکری در شماره ۵٢٧٨ روزنامه اعتماد | دوشنبه ۲۴ مرداد ١۴٠١

@hadikhaniki

1- از ابتدای دوره سرطانی‌اش قرار گذاشته بود هر هفته مطلبی درباره تجربه سرطان بنویسد و تا این هفته به قولش وفادار مانده بود. برای ارائه تصویری نو از مواجهه بیمار با سرطان. شبِ قبل از عملِ جراحی‌اش هم سودای آن داشت تا آخرین مطلبِ قبل از عمل را بنویسد، اما كسالتی ناخواسته مجالش نداد، برای اینكه به قولش وفادار مانده باشد، از من خواست تا گزارشی از چند روزی كه با او و همسرش در شیراز همراه شده بودم بنویسم. من ضمن اجابت درخواستش به او گفتم بر مبنای آنچه این چند روز دیدم و شنیدم، درباره درك خودم از «خدای هادی خانیكی» هم خواهم نوشت و او موافقت كرد. هادی خانیكی را به «ارتباطات» می‌شناسند، نه‌فقط علم ارتباطات كه «ارتباطات گسترده». او مبنای عزیمت علمی‌اش را مفهوم «ارتباط» قرار داده و با برقراری پیوند میان «ارتباط» و «گفت‌وگو»، «گفت‌وگو» را ایجادكننده پیوندهای اجتماعی و ضمانت‌كننده شكل‌گیری حیاتِ اجتماعی مسالمت‌آمیز می‌داند. با همین رویكرد همواره برای نزدیك‌ كردن نگاه‌ها و افراد مختلف با مكانیسم شكل‌ دادن به گفت‌وگو میان آن‌ها تلاش كرده است. از لحظه‌ای كه پایش را به زمین فرودگاه شیراز گذاشت، می‌شد ارتباطات گسترده‌اش را دید. تماس‌های تلفنی كه قطع نمی‌شدند، افراد زیادی كه همه حاضر بودند تا در این شرایط سخت باری از دوش او بردارند و كسانی كه نگران حالش بودند و برای احوالپرسی زنگ می‌زدند. طیفی بسیار متكثر و متنوع از حیث سلایق سیاسی و رشته‌ و پیشه‌ و سن. كمتر تماسی بود كه پاسخ داده نشود یا اگر آن لحظه امكانِ پاسخ نبود بعدتر تماس گرفته نشود. با هر تماسی متناسب با علایق و رشته و وضعیت مخاطب «گفت‌وگویی» درمی‌گرفت و لابه‌لای گفت‌وگو وضعیتش را تشریح می‌كرد. مدام بیماری‌اش را دست می‌انداخت و از شوخی با خودش هم ابایی نداشت كه قرار بود خیلی چیزها را از بدن بیرون بیاورند و به قول خودش یك «نیم‌موتور» تعویض كنند. از همان ابتدای ورود به شیراز اصرار داشت سه مكان را قبل از عمل ببیند: شاه‌چراغ، سعدیه و حافظیه. به همراه همسرش خانم ابوفاضلی و همسرم شیما هر سه را بازدید كردیم. در شاه‌چراغ با خدایش راز و نیاز كرد و در حافظیه فال گرفت و برای‌مان شعر خواند. اولین فال برای «فردای ایران» بود. خیلی هم پاسخِ خوبی در نیامد، نشانه‌ای از تداوم بحران‌ها و رنج‌ها.

در راه از تجربه نخستین زندانش در ارگ كریم‌خانی، اخراج از دانشگاه شیراز و سپس افتتاح زندان عادل‌آباد در مقام نخستین زندانیان آن گفت، در دوره پهلوی. روزهایی كه به قول خودش هر چه بود، آزادی و عدالت نبود و همین دانشجوها را به اعتراض وامی‌داشت، همچون اكنون. هرچند این روزها كمتر كسی به خاطر می‌آورد كه زندان عادل‌آباد، یكی از مخوف‌ترین زندان‌های ایران تا همین امروز را نخست اعلی‌حضرت همایون آریامهر ساخت، حتماً برای آبادی ایران...

https://bit.ly/3pm9U1c

ادامه‌ی یادداشت در INSTANT VIEW
377 views07:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-14 14:26:27 راهیانه pinned « نسل ِ بی‌سؤال سؤالی نداریم. این وضعیت عام ِ جامعه ماست. ما با انبوهی از پاسخ‌ها محاصره شده‌ایم. پاسخ‌هایی که معلوم نیست از کجا می‌آیند و چقدر درست‌اند. پاسخ‌هایی برای سؤالاتی که هنوز مطرح هم نشده‌اند. پس از انقلاب، حاکمیت احساس کرده‌است باید همه را…»
11:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-14 14:22:54 نسل ِ بی‌سؤال

سؤالی نداریم. این وضعیت عام ِ جامعه ماست. ما با انبوهی از پاسخ‌ها محاصره شده‌ایم. پاسخ‌هایی که معلوم نیست از کجا می‌آیند و چقدر درست‌اند. پاسخ‌هایی برای سؤالاتی که هنوز مطرح هم نشده‌اند. پس از انقلاب، حاکمیت احساس کرده‌است باید همه را "آگاه" کند. تمام جامعه را. تمام دانش‌آموزان را. تمام مردم را. همه باید "بدانند". چه چیزی را؟ برای چه سؤالی؟ هیچ. گاهی هیچ سؤالی هنوز متولد نشده‌است. اشباع کردن ذهن‌هایی که هنوز گرسنه نشده‌اند.

چرا شاه بد بود؟ هزار هزار جواب برایش ارائه می‌شود: کتاب‌های درسی مملو از جواب به این پرسش‌اند. رسانه‌های رسمی مدام و هر سال، در بهمن، شروع می‌کنند به ارائه پاسخ‌ها. کلاس‌های درسهای عمومی مدام سعی می‌کنند پاسخ ارائه کنند. اما آیا این سؤال را متولد کردیم؟ آیا شاه بد بود؟ همین کار را با استعمار کردیم. با آمریکا. با انگلیس. با جمهوری اسلامی. با جنگ. با روابط دختر و پسر. ما مدام پاسخ حاضر کردیم.

ما، پدر و مادران دلسوز و نگران، حاکمیت، کلاس‌های درس، روشنفکران همه‌چیزدان، حوزویان ِ متعهد، سؤال را در این نسل کشتیم. "ترسیدیم" که مبادا سؤالات متولد شوند. از مواجه‌شدن‌شان با پرسش ترسیدیم. از لحظه‌ی حیرت و حیرانی‌شان ترسیدیم. از سردرگمی‌شان ترسیدیم. از امکان انتخاب ِ پاسخ اشتباه‌شان ترسیدیم. پس شروع کردیم برایشان پاسخ‌ آماده کردیم: پاسخ‌های روشن. پاسخ‌های ساده. پاسخ‌های زیاد. پاسخ‌های مدام.

انقلاب ارتباطات و شبکه‌های مجازی هم اضافه شدند: حالا همه چیز جواب داشت. شما از بین جواب‌های آماده، یکی را بر حسب علاقه‌ات، انتخاب می‌کنی. اما سؤالی در کار نیست. تردیدی در کار نیست. بی‌تابی و حیرانی در کار نیست. منوی پاسخ‌ها آماده‌اند.

به تاریخ که نگاه می‌کنیم اما این پاسخ‌ها نیستند که مانده‌اند. برعکس، پرسش‌ها هستند که تغییر ایجاد می‌کنند. پاسخ‌دهندگان نیستند که اثرگذار می‌شوند: آنان‌که می‌‌پرسند. سقراط، مارکس، ملاصدرا، شریعتی، هانا آرنت، نه فقط به خاطر پاسخ‌ها، که به خاطر پرسش‌هایشان اثرگذار شده‌اند. پرسش‌هایی ویران‌گر. پرسش‌هایی بی‌تاب‌کننده. سؤالاتی که جان‌ت را می‌گیرند.

ما نسلی ساخته‌ایم که احساس می‌کند می‌داند. حتی اگر نداند هم برایش فرقی ندارد. سؤالی ندارد. نه برای موضوع پایان‌نامه‌اش، نه برای زندگی شخصی‌اش، نه برای جمع‌های خانوادگی‌اش. حتی حیرانی‌اش هم سؤال ندارد: نمی‌داند که چطور باید بپرسد؟ چه چیزی را باید بپرسد؟

کار ما، "مسأله‌دار کردن" است. این نسل، این جامعه، بیش از پاسخ، نیازمند سؤال است. نیازمند ِ بی‌تابی ِ ندانستن. نیازمند لحظه‌ی حیران شدن. مسأله‌دار شدن، ترسناک نیست. جامعه‌ای که پس از انقلاب ساخته‌شده‌است ترسناک است: جامعه‌ی بی‌سؤال. نسل ِ بی‌پرسش. بدون پرسش، هر پاسخی، ولو فاجعه‌آمیز، می‌تواند سرنوشت ما باشد. به تصادف. به هوچی‌گری. به کمک ِ رسانه‌ها. ترامپ‌ها و احمدی‌نژادها، زاییده‌ی جامعه‌ی بی‌پرسش‌اند. پاسخ‌هایی برای سؤالاتی که نیست.

جامعه‌ی بی‌سؤال، گفتگو نمی‌کند. چرا باید گفتگو کند؟ وقتی حزب‌اللهی، سلطنت‌طلب، مذهبی سنتی، شیعه دو آتشه، ضد مذهبی، حوزوی یا دانشگاهی همه حس می‌کنند پاسخ‌ همه چیز را دارند، چرا باید گفتگو کنند؟ بر سر چه چیزی باید گفتگو کنند؟ حقیقت در مشت، نشانه حقانیت است. کسی با داشتن حقیقت در مشت، گفتگو نمی‌کند. حمله می‌کند. حریف می‌طلبد. خرخره می‌جود. همه، علیه همه.

آب بس است؛ به تشنگی نیاز داریم.

#بازنشر|#جامعه|#نقد_خویشتن|#از_رنجی_که_می‌بریم
512 viewsedited  11:22
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 21:36:23
http://yun.ir/78hj61

@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
348 views18:36
باز کردن / نظر دهید
2022-08-10 16:48:40
درود ای هم‌زبان، من از بدخشانم

همان مازندرانِ داستان‌های کهن

آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت

تو از تهران، من از کابل

من از زابل، من از سیستان

تو از مشهد ز غزنی و هَریوایَم

تو از شیراز و من از بلخ می‌آیم
....

| شعر خوانی غفران بدخشانی(از شاعران افغانستانی) در محضر استاد هوشنگ ابتهاج |

با نهایت تاسف و تاثر فقدان جانگداز حافظ زمانه استاد امیر هوشنگ ابتهاج را محضر تمامی فارسی زبان دنیا و دوستداران ادبیات این مرز و بوم تسلیت عرض میکنیم.

@diaran_ir
diaran.ir
610 views13:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 21:06:18 راهیانه pinned « عارفان خیابانی (راز ِ سازنده ماندن در دوران ِ یأس) علی، سالهاست که کار می‌کند. حدوداْ چهل ساله است. خانواده‌اش هم مایه‌دار نبودند. همه‌جور کاری هم کرده: از بازاریابی تا مسوول خرید. از اپراتوری مرکز تماس فلان شرکت تا کار برای آژانس‌های مسافرتی. کار…»
18:06
باز کردن / نظر دهید
2022-08-09 20:52:08 عارفان خیابانی
(راز ِ سازنده ماندن در دوران ِ یأس)

علی، سالهاست که کار می‌کند. حدوداْ چهل ساله است. خانواده‌اش هم مایه‌دار نبودند. همه‌جور کاری هم کرده: از بازاریابی تا مسوول خرید. از اپراتوری مرکز تماس فلان شرکت تا کار برای آژانس‌های مسافرتی. کار برایش هیچ عار نبوده. در هر کاری هم که بوده، از جان مایه گذاشته. همه‌جا هم زندگی کرده: از خانه مجردی‌های جنوب تهران تا پانسیون‌های شلوغ میدان انقلاب. حالا، بعد ۲۰ سال تلاش، بی رابطه و پارتی، مدیر بخشی از یک شرکت رایانه‌ای در یک بانک است. همچنان همانقدر شریف. همانقدر در کار، سخت‌کوش و دقیق. همانقدر اهل یاری. همانقدر فروتن.

حسین از روستایی در خراسان می‌آید. او هم حدود چهل ساله است. پدر و خانواده‌اش، کشاورز و چوپان بوده‌اند. خودش هم سال‌ها تا رسیدن به دانشگاه، چوپانی کرده. و حین تحصیل در دانشگاه، خرجش را از کارگری در نانوایی درآورده. هر کار شریفی که بگی کرده. به ادبیات علاقمند است و کتاب می‌خواند اما رشته‌اش فنی بوده. بعدتر شرکتی راه انداخته و آرام‌آرام با زحمت و خلاقیت، گسترشش داده. الان، بعد از بیست سال، در همین وضعیت فاجعه، بیست، سی نفر کارمند دارد. محصولاتش را حتی به برخی کشورهای اروپایی هم می‌فرستد.

هیچکدام علوم انسانی نخوانده‌اند. قلمبه و سلمبه حرف نمی‌زنند. خاکی‌اند. همیشه بیشتر «گوش»اند تا دهان. کم صحبت و کم‌ ادعا. هر دو انقدر سختی کشیده‌اند که تمام مواد لازم برای بدبینی و منفی‌بافی را دارند. و تمام زمینه‌های ضروری برای انتقام‌گیری از دیگران و فخر فروشی. تمام عناصر لازم برای عطش پول و مقام و موقعیت. اما انگار نه انگار. انگار نه انگار! چنان به جهان مثبت‌اندیش‌اند که من همیشه انگشت به دهان می‌شوم! در این زمانه‌ی سخت، هیچ اهل ناله نیستند. جنبه‌های مثبت را چنان می‌بینند که جنبه‌های منفی همه چیز برایشان کمرنگ‌تر می‌شود.

امروز حسین برایم پیام گذاشته‌بود که: «مردم دنیا همه خوبند. یعنی ۹۹ درصد آدم‌ها و هر چی در دنیا هست خوبه. شر هم هست اما خیلی خیره بیشتره. من همیشه میگم این برج‌العرب دبی و ارگ بم رو بدی دست دو نفر، با یک کلنگ و شلنگ، این ابر برج رو سه روزه میاورند پایین. اما برای ساختنش، هزار نفر متخصص با میلیون‌ها ساعت کار باید بسازندش. خیر و شر در دنیا مساوی نیست، شر خیلی کمتره اما چون خراب‌کاری راحت‌تره، بیشتر دیده می‌شه. قدرت مانور همون شر کم، زیاده. اما آدم‌ها غالبا خوبند.» این‌ها را کسی می‌گوید که به واسطه شغلش، با روزی صد جور آدم در ارتباط است. صد بار کلاهش را برداشته‌اند. از کف بازار با خبر است. با دنیای واقعی هر روز دست به گریبان است. اما دنیا را اینطور می‌بیند.

برای من علی‌ها و حسین‌ها، نماینده‌های بقای عرفان در جهان‌اند. عرفانی نه برآمده از گوشه‌ی عزلت‌گزینی و شکم‌سیری. عرفانی نه برآمده از کتاب‌ها. نه محصول کلاس‌های مثبت‌اندیشی و روان‌شناسی‌های زرد. عرفانی نه حاصل بی‌خبری و خامی و ساده‌اندیشی. نه! عرفانی در متن زندگی! عرفانی درآمیخته با زندگی روزمره. عرفانی برآمده از کار. از زحمت. از تجربه. شاید خودشان ندانند. اما علی‌ها و حسین‌ها، نمایندگان «عرفان خراسانی‌»اند در برابر عرفان ابن عربی. تداوم سنت «اهل فتوت» در برابر زاهدان گوشه‌نشین زندگی‌گریز. پهلوانان ِ بی‌ادعا و ناپیدا.

چطور می‌توان اینطور بود؟ چطور می‌شود این آتش را در قلب زنده نگه داشت؟ چطور می‌شود این شرافت وجودی را در دست گرفت و هر روز به خیابان آورد و شب، از میان هزار هزار جنگ و بی‌اخلاقی و ناجوانمردی و سرخوردگی، سالم‌تر به خانه‌اش بازگرداند؟ نمی‌دانم. علی‌ها و حسین‌ها، ما را با حیرت‌مان تنها گذاشته‌اند. یافتن پاسخ این پرسش‌های ناممکن را به ما مدعیان ِ کلمه‌دان سپرده‌اند. و خودشان، مشغول آفرینش هر روزه‌ی این معجزه‌اند.

من، انگشت‌ به دهان و بی‌پاسخ، دیده‌ام که این اعجاز ممکن است. و ما، چقدر به این عارفان ِ بی‌ادعای گمنام نیاز داریم: آنان که در بستر زندگی روزمره، در کشاکش ناامیدی‌ها، امید را زندگی کنند و در دوران وادادگی‌ها، کار و ساختن و شرافت را.

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiaane
#روشنا|#خیر_ناپیدا|#جامعه
785 viewsedited  17:52
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 22:47:04
در محتوا:
این قدردانی ِ سنت،
این بازخوانی به روز مفاهیم سنتی،
این به کارگیری توان سنت و دین برای نقد ِ غیرمستقیم اما کارآی وضعیت اجتماعی و بازگویی دردهای جامعه ی بی پناه،
و طرح مفاهیم انسانی و اخلاقی، عام گرایانه و عقلانی

و در فرم:
این میزان از نظم و هماهنگی جمعی،
این حد از مشارکت گروهی از اقشار مختلف اجتماعی (گرچه غالبا مردانه)، از پیر و جوان و مشاغل مختلف،
این تقسیم کار پیچیده و کارآی در پس اجرای این مراسم هماهنگ،
این ترکیب جذاب هنری از شعر و ادبیات و دستگاه های موسیقیایی

حقیقتا پدیده ی غریبی است این مناسک محرم و علی الخصوص، #یزد.. (و صد البته صدها نقطه ی مختلف دیگر ایران هر کدام با رنگ و بو و ترکیب و زیبایی و امضای متفاوتی)

#روشنا/#استخراج_و_تصفیه_منابع_فرهنگی
1.7K viewsedited  19:47
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 16:33:19 راهیانه pinned « ریزبینی و دوربینی (درباره‌ی جدی گرفتن ِ انتقادی ِ یکدیگر) از او بسیار آموخته‌بودم. کلاسهایش، نخستین آشنایی‌ام با جامعه‌شناسی بود. دیدن امر نزدیک و خانه و کاشانه، توجه به مهارت ِ دیدن و اهمیت عکس و اهمیت روش تحقیق، تنها بخشی از چیزی است که از فرامرز…»
13:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 16:24:00 ریزبینی و دوربینی
(درباره‌ی جدی گرفتن ِ انتقادی ِ یکدیگر)

از او بسیار آموخته‌بودم. کلاسهایش، نخستین آشنایی‌ام با جامعه‌شناسی بود. دیدن امر نزدیک و خانه و کاشانه، توجه به مهارت ِ دیدن و اهمیت عکس و اهمیت روش تحقیق، تنها بخشی از چیزی است که از فرامرز رفیع‌پور برایم به یادگار ماند. همیشه هم در این سال‌ها، مکتوب و شفاهی، از نقاط قوت جامعه‌شناسی‌ورزی‌اش نوشته‌ام و سعی کرده‌ام قدردان آموخته‌هایش باشم. اما رفیع‌پور، ویژگی دیگری نیز داشت: به سایر جامعه‌شناسان و نویسندگان ایرانی، ارجاع نمی‌داد. آثار او، مملو از ارجاع به تحقیقات قدیمی یا جدید اروپاییان و غربیان بودند. ارجاعاتش به سایر ایرانیان، به سعدی و حافظ و سایر پیشینیان، محدود می‌شد. اگر از روی آثار رفیع‌پور می‌خواستی در مورد جامعه‌شناسی ایران قضاوت کنی، گویی که هیچ جامعه‌شناس و پژوهشگر دیگری در ایران وجود نداشته و ندارد.

اما این فقط رفیع‌پور نیست که آثار سایر پژوهشگران ایرانی معاصر را نادیده می‌گیرد. تجربه من در این سال‌ها این است که در جامعه‌شناسی ایران، "خواندن فعالانه‌"ی متون و شنیدن سخنرانی‌های همدیگر چندان رایج نیست. ما کمتر همدیگر را می‌خوانیم. اگر هم چنین کنیم، معمولاْ در راستای استفاده در متنی علمی است و نه درگیری فکری با یافته‌ها و برنامه‌های پژوهشی معاصران‌مان. این در حالی است که چشم دوربین ما، متن‌های اروپاییان و غربیان را بیشتر می‌بیند. متن‌های آنان گاه جدی‌تر گرفته می‌شوند و گاه فعالانه نقد می‌شوند. اما چه فراوان تولیدات فکری پژوهشگران ایرانی معاصر که مورد توجه جدی ما قرار نمی‌گیرند. منظور از جدی گرفتن هم لزوماْ تعریف و تمجید نیست؛ منظور نقد ِ دقیق است: کشف دقیق نقاط قوت و ضعف ایده‌ها و آثار.

ما حتی فرم‌ها و ظرف‌های این توجه به همدیگر را چندان جدی نگرفته‌ایم: در نظام آموزشی و میدان پژوهشی اروپای غربی و امریکای شمالی، فرم‌هایی چون نگارش متن‌های «مرور تحلیلی» (Review) جدی گرفته می‌شوند: بسیاری از مجلات علمی معتبر غربی، بخشی خاص این فیش‌ها و متن‌های معرفی تحلیلی دارند. هر پژوهشگر غربی علوم انسانی حتماْ تعداد فراوانی متن مروری برای معرفی انتقادی آثار سایر پژوهشگران حوزه مطالعاتی‌اش نوشته‌ و منتشر کرده‌است. نگارش این متون معرفی انتقادی، بخشی از فعالیت علمی روزمره‌ی آنان است. حتی امتیازاتی اداری برای ارتقاء در دانشگاه برای نگارش این متن‌ها داده می‌شود.

غرب به کنار، ما در سنت علمی خودمان در قرن‌های گذشته، همدیگر را می‌خوانده‌ایم و نقد می‌کرده‌ایم و جدی می‌گرفته‌ایم. آثار با عنوان‌های «شرحی بر...» یا «حاشیه‌ای بر...» یا حتی «ردّیه‌ای بر...» در سنت ما فراوان‌اند و نمونه‌های بومی این جدی گرفتن معاصران بوده‌اند. بسیاری از این نقدها چنان با کیفیت هستند که خودشان از متنی که نقد کرده‌اند، ماندگارتر شده‌اند. اما ما، از تجربه ی غربی نیاموخته‌ایم و سنت بومی‌مان در این حوزه را نیز از دست داده‌ایم. ما حتی برای نگارش متن‌های نقد و فیش‌های تحلیلی و انتقادی، آموزش نمی‌بینیم.

باید باور کنیم که تفاوت کیفیت ما و علوم انسانی غرب، در ذات اندیشمند آنان و ضعف ما در اندیشیدن نیست. ضعفی اگر هست، در گذاشتن همین ریل‌هاست. در جدی گرفتن کارهای یکدیگر. در گفتگوی انتقادی مستمر. در دنبال کردن پروژه‌های فکری یکدیگر. در واکنش نشان دادن علمی. در معرفی‌های تحلیلی. در تقویت "مجامع علمی" (چون انجمن جامعه شناسی).

سیمرغی نیست. چه در غرب و چه در شرق و هیچ‌کجا! سیمرغ، ما مرغان متفاوت و مجزایی هستیم که باید بال در بال شویم. با به رسمیت شناختن تفاوت‌های فکری. و با سنجیدن منصفانه‌ و جدی یکدیگر.

بزرگترین قدردانی برای یک پژوهشگر، خوانده شدن، شنیده‌شدن و نقد شدن است. گرچه نقدهای سخت.

پانوشت: از نمونه‌های روشن چنین توجهی به آثار یکدیگر در ایران، قالب کتاب‌های «کتابشناسی‌های تحلیلی و انتقادی» در حوزه‌های مختلف است که نمونه‌هایش را در حوزه‌ی جامعه‌شناسی دین، رفاه و سیاستگذاری اجتماعی و عدالت اجتماعی در این آثار می‌توان دید: اینجا و اینجا و اینجا. جدی گرفتن مجلاتی چون «کتاب ماه علوم اجتماعی» و فصلنامه "کتاب امروز" (که خوشبختانه مجددا پس ۵۰ سال تعطیلی، احیا شده) و سایر مجلات معرفی تحلیلی و انتقادی کتاب و مقالات، می‌تواند این خلاء را کمرنگ‌تر کنند.

راهیانه|ایده‌نوشت‌های مهدی سلیمانیه|@raahiane
#جامعه‌شناسی|#نقد_خویشتن|#دانشگاه
524 viewsedited  13:24
باز کردن / نظر دهید