Get Mystery Box with random crypto!

دکتر انوشه(خیال تو)

لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو) د
لوگوی کانال تلگرام dr_anoshee — دکتر انوشه(خیال تو)
آدرس کانال: @dr_anoshee
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 23.10K
توضیحات از کانال

***بسم الله الرحمن الرحیم***🕊
کانال هواداران دکتر انوشه در پیامرسان تلگرام📒
#دکتر_سید_محمود_انوشه
.
.
تبلیغات 👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEFP0R4r8tyV-vd3g
.

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2023-07-02 10:09:08 #پارت334


ترمه ؟ گل نازم ؟
میدونی همه چی از کجا شروع شد ؟
از روزی که زهیر تصادفی گفت ترمه فروزان !
فامیلی فروزان که چسبید پای اسمت منو عوض کرد ، داغی که سال ها روی دلم بود رو تازه کرد !
تحقیق کردم ، فهمیدم درسته تو دختر یلدا و صابر بودی !
خواستم همونطوری که اونا زندگی مارو نابود کردن من جگر گوشه اشونو نابود کنم !
ترمه من دلم برات نلرزیده بود و بهت دروغ گفتم !
دوستت نداشتم کنارت بودم اما فکرم فقط متمرکز روی انتقامم بود !
اما تو هر بار با اون نگاه معصومت وجدانمو بیدار میکردی !
شبی که برای اولین بار باهام همراه شدی وقتی که سرتو از پنجره بیرون بردی و فریاد زدی ؛ حرف های عاشقانت که بر خلاف بقیه ی دخترای همسنت میزدی !
ترمه خیلی زود قلبمو به زنجیر کشیدی !

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
2.8K views07:09
باز کردن / نظر دهید
2023-07-02 10:08:57 #پارت333


یاد شبی میوفته با ترمه توی جنگل خوابیدن . یاد حرفهاشون یاد خنده هاشون صدای ترمه برای بار هزارم توی سرش میپیچه :
-من از این چشمها توقع دارم همیشه عاشقانه نگاهم کنه ، فقط به من یادت نره کیان ، نمیدونم چرا دارم اینها رو
میگم با اینکه به مردنگیت ایمان دارم اما میخوام بدونی من اون بله رو با آرزوی خوشبختی کنار تو گفتم رنگ
نگاهت عوض بشه ، سقف آرزوهای منم روسرم خراب میشه ، پس بذار همه چیز مثل رویاهام باقی بمونه خب؟
بدون اینکه چیزی به زبون بیاره توی دلش خطاب به ترمه التماس میکنه :
-خانومم الهی قربونت برم ، عزیز دلم گفتی سقف آرزوهات روسرت خراب میشه اگه نگاهمو ازت بگیرم !
تو چرا گرفتی ؟ چرا دلمو آتیش زدی ؟
چرا جگرمو خون کردی ؟ ترمه من مرد نبودم درست !
اما کاش نمیرفتی کاش میموندی و همه رقمه مجازاتم میکردی !
روز اولی که دیدمت، چشمهای گستاخت لحن تحقیر آمیزت نگاه مغرورت اعصابمو به هم ریخت ! درست وقتی میخواستم به بدترین شکل ممکن خوردت کنم چشمهات طلسمم کرد !
غمی که تو چشمهات بود ، معصومیت نگاهت بهم قبولوند تو پاکتر از اونی هستی که نشون میدی !
برای همین بود که به جای خورد کردنت ازت خواستم خودت باشی !
2.7K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2023-07-02 10:08:05 #پارت332 بی توجه به سوزش دستش فکری توی سرش جرقه میزنه ، سرشو پایین میندازه و به آرومی اسم فرزاد رو صدا میزنه ، فرزاد نگاهشو از دست کیان به چشم هاش میدوزه با نگاه هاشون با هم حرف میزنن و انگار که به توافق میرسن چون پوزخندی روی لبهای کیان و لبخند محوی روی…
2.6K views07:08
باز کردن / نظر دهید
2023-06-30 18:06:55 #پارت332


بی توجه به سوزش دستش فکری توی سرش جرقه میزنه ، سرشو پایین میندازه و به آرومی اسم فرزاد رو صدا
میزنه ، فرزاد نگاهشو از دست کیان به چشم هاش میدوزه
با نگاه هاشون با هم حرف میزنن و انگار که به توافق میرسن چون پوزخندی روی لبهای کیان و لبخند محوی روی
لبهای فرزاد جا خوش میکنه !
ماشین و خاموش میکنه و نگاهی به اون جنگل سوت و کور میندازه !
خوب میدونه این جنگل به این آرومی که نشون میده نیست !
دستی روی سرش میکشه ، خبری از موهای مجعدش نیست امروز همه از ته زده شدن ! انگار روی سرش سنگینی میکردن ، اما نه ....ترمه عاشق موهای بلندش بود ، حالا که نیست همون بهتر که این موها هم نباشه ! به این فکر میکنه ، دلش هم مثل لباساش سیاه شدن !
از اینکه نمیتونه با خیال راحت برای عشقش عذاداری کنه از خودش بیزاره !
از این جماعتی که راحتش نمیذارن بیزاره ، دلش یه خواب عمیق میخواد ، یه فریاد ، یه شکستن ، یه مرگ ...
مردونگی اش زیر سوال میرفت اگه خودش کار خودشو میساخت؟
با درموندگی سرشو روی فرمون میذاره

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
3.5K views15:06
باز کردن / نظر دهید
2023-06-30 18:06:45 #پارت331


فرزاد با نگرانی بیرون میره و طولی نمیکشه با یه لیوان آب برمیگرده ، لیوانو به سمته کیانی که فارغ از زمان و مکان
با عصبانیت به یه نقطه خیره شده میگیره و میگه :
-این لیوان آبو بخور تا خفه نشدی اصلا چت شد یهو ؟
کیان نگاهشو به فرزاد میدوزه و حواس پرت لیوان آبو ازش میگیره !
فرزاد دوباره سوالشو تکرار میکنه و کیان اینبار لب از لب باز میکنه و در حالیکه لیوانو با تمام قدرتش فشار میده
میگه :
-یه آشغال زنگ زد ، گفت عکسهای زن من دستشه !
فرزاد با تعجب میگه :
-چی میگی تو چه عکسی؟؟؟
+ازمون عکس گرفته ، عکس های ترمه ی من زن من دست یه غریبه است !
فشار دستهاش دور لیوان به قدری میشه که لیوان طاقت نمیاره و خورد میشه ، فرزاد با نگرانی به خونی که از
دست کیان میچکه نگاه میکنه اما کیان بی توجه فقط به این فکر میکنه که کس دیگه ای هم جز اون موهای ترمه
اشو دیده !
فرزاد خم میشه و در حالی گکه مدام در حال حرف زدن سعی میکنه اون خورده شیشه ها ی باقی مونده رو از دست غرق در خون کیان بیرون بیاره !
3.2K views15:06
باز کردن / نظر دهید
2023-06-30 18:06:28 #پارت330 دندون هاشو با غیض روی هم فشار میده و بی اراده بطری شیشه ای روی میز رو بر میداره و با تمام توان به دیوار میکوبه ! فرزادی که انگار تا اون موقع نبود تا عربده های کیان رو بشنوه حالا با شنیدن صدای شکستن سراسیمه سعی در باز کردن در میکنه ، کیان نفس…
3.0K views15:06
باز کردن / نظر دهید
2023-06-28 16:20:27 #پارت330


دندون هاشو با غیض روی هم فشار میده و بی اراده بطری شیشه ای روی میز رو بر میداره و با تمام توان به دیوار
میکوبه ! فرزادی که انگار تا اون موقع نبود تا عربده های کیان رو بشنوه حالا با شنیدن صدای شکستن سراسیمه سعی در
باز کردن در میکنه ، کیان نفس نفس زنون به در نگاه میکنه اما هیچ اقدامی برای باز کردنش نمیکنه و انگار صبر
فرزاد هم به سر میاد چون با لگد ضربه ای به در میزنه و درو میشکنه !
با دیدنه چهره ی وحشتناک کیان ، با نگرانی به سمتش میاد و میگه :
-چی شده هان؟ چرا این ریختی شدی ؟
جوابشو نمیده فقط با نگاهی که عجیب خطرناک به نظر میرسه به فرزاد زل زده !
چشمش به فرزاده اما مخاطب نگاهش کس دیگه است !
مردی که عکس های سر لخت ترمه دستشه !
عجیب کیانی که انقدر حواسش جمعه متوجه نشده باشه کسی داره ازشون عکس میگیره !

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
4.4K views13:20
باز کردن / نظر دهید
2023-06-28 16:20:19 #پارت329


گوش ها و صورتش رو به کبودی میزنن !
رگهایی که از روی پیشونی و گردنش بیرون زده هر جنبنده ای رو وحشت زده میکنه ! عصبانیتش به اوج میرسه و با تمام توان عربده میکشه :به قرآن قسم اگه چنین کاری کنی حتی اگه یه روز از عمرم باقی مونده باشه میام و قبل از اینکه بکشمت با ناموس خودت جلوی چشمت همین کارو میکنم تا بفهمی عاقبت بازی کردن با ناموس کیان چیه !!
قهقهه ی اون مرد به هوا میره ، میون خندیدناش میگه :آره میدونم بازی کردن با ناموس این و اون برات آسون مثل ترمه که باهاش ازدواج کردی ، کیفو حالتو باهاش کردی آخر سر هم کشتیش آره واقعا موجوده خطرناکی هستی !!
چیزی نمونده تا چشمهای به خون نشسته از حدقه بیرون بزنه، صورتش از خشم میلرزه ، با تمام توان عربده میزنه :
-فقط بگو کجایی ! بگو کجایی تا بیام و بهت نشون بدم عاقبت بازی دادن کیان چیه !!! بگو کجایی مرتیکه !
+آروم آروم نیازی به این همه داد و هوار نیست یه آدرس میفرستم دوازده شب بیا اونجا پول نمیخوام یه سری شرط دارم اگه باهام به توافق رسیدی که هیچ اگه نرسیدی عکسها همون لحظه میره توی اینترنت !
صدای بوقه ممتدد نشون از قطع تماس میده !
3.6K views13:20
باز کردن / نظر دهید
2023-06-28 16:19:39 #پارت328 دوباره اشک هاش به پلک هاش هجوم میارن اما قبل از اینکه روی گونه هاش نمود پیدا کنن زنگ موبایلی سکوت اتاقو میشکنه ! لباس ها توی دستش مشت میشن ، ندیده هم از اون شخص پشته خط متنفره ، از کسی که خلوتشو با ترمه اش به هم زد ! از شخصی که دست بردار نیست…
3.3K views13:19
باز کردن / نظر دهید
2023-06-27 16:08:35 #پارت328


دوباره اشک هاش به پلک هاش هجوم میارن اما قبل از اینکه روی گونه هاش نمود پیدا کنن زنگ موبایلی سکوت
اتاقو میشکنه ! لباس ها توی دستش مشت میشن ، ندیده هم از اون شخص پشته خط متنفره ، از کسی که خلوتشو با ترمه اش به هم زد !
از شخصی که دست بردار نیست و مدام پشت سره هم زنگ میزنه ! با عصبانیت به سمت موبایلی که نمیدونست چطور سر از میزه کنار تختش در آورده میره و برش میداره ، تماسو وصل میکنه و صدای مردونه ای رو میشنوه :
-بهت تسلیت میگم ! زنت مرد هر چند باید بگم مبارک باشه چون تو همینو میخواستی زمین زدن حاج صابر !
صورت از خشم سرخ شده ی کیان نشون میده این شخص ناشناسه پشت خطی بدجور اعصابشو به هم ریخته ! از
لا به لای دندون های به هم چفت شده اش مثل یک شیر زخمی غرش میکنه :
-با اون دهن کثیفت اسم زن منو نیار مرتیکه کی هستی هان ؟
+یکی که از لحظه به لحظه اتون عکس داره خواستم قبل از اینکه عکس سر لخته زنه مرحومتو پخش کنم از خودت
اجازه بگیرم ! با حرفش آتیش میندازه به جون کیان !

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660
4.2K views13:08
باز کردن / نظر دهید