2022-05-27 20:17:27
- دخترت امروز لباس خصوصی من و پوشیده بود سید!
سید نگاه به دخترک سرتق و ملوسش می کند.
- رستا؟ بابایی شما اینکارو کردی؟
با اخم و دست به کمر نگاهش می کند:
- خب مگه چیکال کلدم؟
- لباسی که مال شما نیست رو چرا پوشیدی؟
دخترک چشمی در حدقه می چرخاند:
- میخواشتم ببینم مشل مامان خوشل میشم، که امیرلضا بهم بگه به به چه بانوی ناژی!
سید ابرو در هم کشیده و میگوید:
- چرا امیررضا باید به تو بگه خانم ناز؟
با دلبری کودکانه پشت چشمی نازک کرده و گفت:
- بگه خب! تو به مامان میگی خانم ناز، خانم قشنگم، خانم خوشلم، اونم باید بگه دیگه!
- چون مامانت خانمِ منه!
دخترک پا کوبان لب چین داد و لوس گفت:
- خب منم زن امیل لضام!
مریم تو گلو به بحثِ میانِ پدر و دختر خندید و گفت:
- رستا این حرفا چیه میزنی، مامان؟
سید گفت:
- اونوقت کی گفته که تو زن اونی؟
رستا انگشتهای تپلش را به ارامی میان موهای خرماییش فرو کرد و گفت:
- بابایی یه چی میگم دعبام نتون.. خب؟
سید چشم ریز کرد و کنجکاو گفت:
- چی وزه خانم؟
- اخه منو تو پالکینگ بوش کلد، منم زنش شودم!
سید ابرو در هم کشید و با جدیت گفت:
- کی با یه بوس زن آدم میشه؟
- چون که تو مامانی رو بوش کلدی تو اتاق گفتی تو خانمی خودمی، منم اینطولی زن امیل لضا شدم.. خب
سید خندیده دستی به ته ریشش کشید و گفت:
- بابا جان اول بزرگ شو، اونوقت یه شوهر عین خودم برات پیدا می کنم
رستا تابی به گردنش داد و گفت:
- من خودم شوهل دارم، اینارو پیشش نگی نالاحت بشه!
صدای زنگ درب خانه که آمد، مریم از روی صندلی بلند شده و به سمت در رفت.
به ارامی درب را باز کرده و چشمش به پسر بچهای کوتاه قامت افتاد، عروسک به دست جلوی در ایستاده بود و با شیرین زبانی گفت:
- زن من اینجاس؟ بهش بگو بیاد بچش شیر میخواد!
https://t.me/joinchat/qFNBuOQbfLFhZTY8
https://t.me/joinchat/qFNBuOQbfLFhZTY8
https://t.me/joinchat/qFNBuOQbfLFhZTY8
https://t.me/joinchat/qFNBuOQbfLFhZTY8
قرار نبود زیاد بمونه.. ولی اون باردار بود و مادرم اصرار داشت که براش مادری کنه..
با خودم عهد کرده بودم برای هیچ زنی دلم نلرزه و..
ولی اون نذاشت..
حالا حتی اگه اون بخواد بره من نمی ذارم..
463 views17:17